Tuesday, February 4, 2014
آذربایجان پس از سقوط رضاخان
آذربایجان پس از سقوط رضاخان
بلافاصله پس از سقوط رضاخان آزادیخواهان تبریز جمعیتی به نام «جمعیت آذربایجان» تشکیل دادند و در تاریخ 30/7/1320 روزنامه نشر افکار خود را که «آذربایجان» نامیده شد به مدیریت «علی شبستری» و سردبیری «اسماعیل شمسی» منتشر ساختند. این روزنامه که زبان حقگوی مردم آذربایجان بود به دو زبان فارسی و ترکی نوشته میشد. انتشار این روزنامه عمال استعمار و دست آموزهای مکتب رضاخانی را سراسیمه و پریشان ساخت و باران تهمت و افترا به سوی جمعیت آذربایجان باریدن گرفت و مسئولین جمعیت به نفاق افکنی و ایجاد جدائی بین آذربایجان و سایر نقاط ایران متهم شدند. دستگاه دولتی در شرایطی نبود که روزنامه را توقیف کند لذا از توزیع و فروش آن در تهران و سایر شهر های کشور جلوگیری کرد:
"پس از سقوط رضاخان برای اولین بار جمعیت آذربایجان، آکتورال آذربایجان (کانون هنرپیشگان) را تشکیل داد و نمایشنامههائی به زبان ترکی روی صحنه آورد که مورد استقبال مردم آذربایجان قرار گرفت. جمعیت آذربایجان فقط شش ماه توانست به فعالیت خود ادامه دهد. فشار روزافزون تعقیب پلیسی و توطئه چینیهای فهیمی استاندار آذربایجان که خود یکی از سرشناس ترین عمال ارتجاع بود، جمعیت را متلاشی و ارگان آن را تعطیل نمود"
در این دوران احزاب متعدد در تهران و آذربایجان شروع به فعالیت کردند و شهید پبشه وری هم بعد از آزادی از زندان در تهران با روزنامه آژیر به صحنه سیاست و روزنامه نگاری بازگشت. ایشان در آژیر مقالات زیادی در تبیین دموکراسی، آزادی، قواعد دمکراسی و لزوم تبعیت دولت از ملت به نگارش در آورد. در این دوره آزادی احزاب، حزب توده هم در آذربایجان فعال شد و همچنین، اتحادیههای کارگری که یک گروه ملیگرا در آذربایجان بود تشکیل گردید و اهالی شهرها و روستاها به این احزاب و اتحادیهها پیوستند. مجلس دوازدهم نیز در این بهار مطبوعات و احزاب بر گزار شد و «میرجعفر پیشهوری» با رأی قاطع مردم (با بیش از 15 هزار) به عنوان وکیل ملت آذربایجان از تبریز به مجلس ملی چهاردهم در سال 1322 راه یافت. نیروهای ضد آذربایجانی که بررسی اعتبارنامه آذربایجانیها را به تعویق انداخته بودند، اعتبارنامه او را با روش غیرمعمول رأی مخفی با استفاده از مهرههای سیاه و سفید و با 50 رأی مخالف از صد رأی که برابر نصف بعلاوه یک آرا هم نبود و غیرقانونی محسوب میشود در مجلس رد کردند. «میرجعفر پیشهوری» به آذربایجان بازگشت و با کمک دوستان و همفکران خود که بیشتر آنها سابقه مبارزه در زمان مشروطیت و قیام شیخ محمد خیابانی را داشتند پایههای یک حزب قدرتمند را ریختند و بیانیه 12 شهریور تولد فرقه دمکرات آذربایجان را به دنیا اعلام کردند، بیانیه 12 شهریور نقطه عطفی در تاریخ آذربایجان است که آزادیخواهان آذربایجان تحت نام یک بیانیه واحد با صراحت تمام با سیاستبازان تهراننشین صحبت کردند و خواستار رعایت دمکراسی و قواعد دمکراسی در کشور شدند و همچنین در این بیانیه هویت ترکی آذربایجان هم برجسته شد و به زبان ترکی که به عنوان زبان رسمی آذربایجان شناخته بود به عنوان زبانی قاعدهمند و قدرتمند جهت تدریس در مدارس در این بیانیه اهمیت داده شد. در این بیانیه، همچنین، بندی به خود مختاری آذربایجان اختصاص داده شده بود که روشنفکران راستگرا و سیاستمداران وابسته به اجانب در تهران را سخت نگران کرده بود. همه آنها حملات شدید خویش را به این بیانیه شروع کردند. بیش از همه دو بند مترقی این بیانیه که هویت ترکی و خود مختاری برای آذربایجان مطرح شده بود باعث عصبانیت و خشم راسیستهای باستانگرا و مخالفان هویت ترکی شد به نحوی که حتی سرتیب درخشانی در مصاحبه با روزنامه شهباز به این امر اشاره میکند و در جواب سئوال خبرنگار این روزنامه جواب میدهد:
"من عقیده دارم اگر دو ماده در مرامنامه فرقه دمکرات نبود همه مردم ایران با آن همراه میشدند و این دو ماده یکی مربوط به استقلال داخلی و دیگر تکلم به زبان ترکی میباشد."
با انتشار بیانیه 12 شهریور و اعلام تشکیل فرقه دمکرات، ملت آذربایجان با متن مترقی و دیدگاههای مدرن موجود در آن همراهی کم نظیری کردند و دسته-دسته ملت آذربایجان از هرطبقه و صنف، باسواد و بی سواد، شهری و روستائی، روشنفکر و روحانی به آن پیوستند. وجود ماده اجرای قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در آن، همچنین، به رسمیت شناخته شدن زبان ترکی که جزء جدائی ناپذیر اعلامیه 12 شهریور بود ملت آذربایجان را زیر بیرق جبهه آزادی جمع میکرد و همه آنها را به غریو آزادی و دمکراسی برای آذربایجان و ایران فرامیخواند. در حالی که آذربایجان قدم به قدم درس دمکراسی و آزادی خواهی را بر لبان ملت خویش به زمزمه در آورده بود نیروهای ضد دمکراسی و حقوق بشر و وابستگان به کشورهای بیگانه در تهران حرکت دمکراتیک و قانونمند و قانونمدار ملت آذربایجان را تخطئه میکردند و هر روز بر علیه افکار مدرن و دمکراتیک رهبران فرقه دمکرات میتاختند و بر علیه آنها تبلیغات منفی به راه انداخته بودند و برای اینکه به وابستگی خویش به دول اجنبی از جمله آمریکا، انگلیس و روسیه سر پوش بگذارند شروع کرده بودند به «وا ایرانا» سر دادن! آنها که وابستگیشان به دول اجنبی بر همه عیان بود و پپشرو در حملات به رهبران آزادیخواه و دمکرات قرار داشتند که از جمله آنها میتوان به «سید ضیاء الدین طباطبائی» یکی از نفوذیهای معروف انگلیس در ایران اشاره کرد، برای اینکه خود را ملی گرا نشان دهند خاک بر چشم ملت میپاشیدند و بدترین و منفورترین افتراءها و اتهامات را متوجه رهبران دمکرات آذربایجان میکردند. آنها با همکاری بعضی آذربایجانیهای ضد آزادی و دمکراسی که در جناح اربابان و خانها قرار داشتند و نسیم آزادی منافع آنها را در آذربایجان به خطر انداخته بود و به تهران پناه برده بودند، شروع به تبلیغات منفی بر علیه افکار مدرن رهبران فرقه دمکرات آذربایجان و بر علیه آرمانهای ملت آذربایجان کرده بودند و تلگرافهای دروغین به روزنامههای تهران میفرستادند. از جمله این افراد، «رحیم زهتابی فرد» در تبریز بود که با همکاری آقای «سیدضیاء الدین طباطبایی» در تهران این تلگرافهای دروغین را منتشر میکردند و پروپاگاندا بر علیه فرقه دمکرات و حکومت ملی راه انداخته بودند و بعضی از روحانیون درباری فرار کرده به تهران که به خدمت حکومت تهران در آمده بودند اینها هم با این گروه وابسته به اجنبی (گروه سید ضیاء) همراه شده بودند و «جمعیت نجات آذربایجان» را راه انداخته بودند. این گروه تحمل دیدن این که اکثر ملت آذربایجان زنجیرهای استبداد و استعمار را پاره کرده و در حال تمرین دمکراسی در آذربایجان هستند و به هویت ترکی خویش افتخار میکنند را نداشتند و میخواستند دوباره زنجیرهای فقر و بیچارگی و استبداد را بر دست و پای ملت آذربایجان بزنند و آنها را نوکر سیاستمداران وابسته به اجنبی در تهران کنند. مگر ملت آذربایجان چه چیزی میخواست که آنها تحمل آن را نداشتند و با دشمنان ملت آذربایجان دست در دست هم داده بودند تا این حرکت و نهضت عظیم ملی را بشکنند و هر روز یک بحران ایجاد میکردند و هر روز هزاران دروغ و بهتان به حکومت ملی آذربایجان که مدافع منافع ملی آذربایجان بود میزدند. ملت آذربایجان با حمایت از بیانیه 12 شهریور خواستهای جزء اجرای قانون اساسی مشروطه را نداشتند. آنها اجرای قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی و همچنین حقوق زبانی و فرهنگی خود را ميخواستند كه اين خواسته، حق طبیعی هر انسانی است که به زبان مادری خود بخواند و بنویسد. ولي، اين افراد اين موضوع را بر نمی تافتند. این افراد اگرچه خود را آذربایجانی مینامیدند و برای خود «جمعیت نجات آذربایجان» در تهران تشکیل داده بودند ولي در خدمت دشمنان آذربایجان بودند و به دشمنان ملت آذربایجان تبدیل شده بودند و با پیش کشیدن مساله مذهب و دین که بسیاری از آنها به آن اعتقاد قلبی نداشتند و در راستای منافع اربابان و خانهایی که دل خوشی از فرقه دمکرات آذربایجان و شعارهای مترقیخواهانه آنها که زنجیرهای محدودیت و قانون را به پای اربابان و خانها میزد، به جنگ ملت آذربایجان آمده بودند و همراهی با دشمنان آذربایجان را بر خود افتخار میدانستند. یکی از این افراد آقای «اسماعیل رفیعیان» بود که از شهر مرند فرار کرده و در تهران بر علیه حکومت ملی آذربایجان فعالیت میکرد و در مصاحبه با روزنامه ایران میگوید:
"... در تهران همگام با سایر آذربایجانیان غیرتمند که آنان نیز از شهرهای مختلف آذربایجان در تهران جمع شده بودند به مبارزه ادامه دادیم؛ تجمع جلو سفارتخانه و شکایت به سازمان ملل از آن جمله بود."
این گروه از آذربایجانیها که منافع غیر مشروع آنها با تشکیل حکومت ملی آذربایجان به خطر افتاده بود، دست در دست و دوشادوش با دشمنان قسم خورده آذربایجان که وابسته به دول اجنبی بودند، حقوق ملی، زبانی و انسانی ملت آذربایجان را انکار میکردند تا به منافع نامشروع خود در آذربایجان برسند. بسیاری از این فراریها از خوانین ظالم آذربایجان بودند که با تشکیل حکومت ملی عرصه بر یکهتازی آنها تنگ شده بود و به تهران پناه آورده بودند و با وابستگان به دول اجنبی همکاری میکردند و برای بر انداختن حکومت ملی همه کار میکردند و به «دشمنان قسم خورده ملت آذربایجان» تبدیل شده بودند. این گروه از آذربایجانیها که به آغوش تهران پناه برده بودند با همراهی بعضی از روحانیان درباری در تهران تمام همّ و غم خود را بر این گذاشته بودند که فرقه دمکرات را ضد دین و ضد مذهب نشان دهند و به تحریک احساسات مذهبی آذربایجانیها دست بزنند. حکومت تهران و رژیم منحوس پهلوی هم وقتی دید این حربه کارساز است، اگر چه خودشان اعتقاد قلبی به اسلام نداشتند ولی برای درهم کوبیدن حکومت ملی آذربایجان از دین به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف خود استفاده کردند و در این راه هم موفق شدند. از جمله روحانیونی که در تهران بعد از استقرارحكومت ملي به خدمت حاكمان تهران در آمده بود آقای «میرخاص اردبیلی» بود.
مرحوم بابا صفری در این مورد در کتاب "اردبیل در گذر تاریخ" مینویسد:
”... در آغاز پیدایش فرقه دمکرات، دولت مرکزی از هر امری که ممکن بود موجب تضعیف و یا از بین رفتن این نهصت نوظهور گردد استفاده میکرد. این بود که آقای «میر خاص» را با آن لباس و هیکل به صورت عالم مجاهدی در آورده بود و با تمام امکانات خود اقدام به تقویت وی نموده، سرلشکر «ارفع» رئیس ستاد آنروز ارتش، به لشکر 3 آذربایجان توصیه کرد که از وجود او در تبلیغات علیه دمکراتها استفاده کند و دولت «صدرالاشراف» نیز طبق تصویب نامه شماره 11623-34/6/1324 در جلسه 21 شهریور تصویب کرد که «سید احمد میر خاص اردبیلی» پانزده هزار ریال، از قرار ماهی سه هزار ریال برای مدت پنجاه ماه از اعتبار سال 1324 دولت به شکل پاداش پرداخت شود"
در ادامه بابا صفری درباره فرار ایشان به تهران مینویسد:
"...با شکل گرفتن فرقه و تشکیلات سیاسی و اداری آنها، «میر خاص» نتوانست در آذربایجان بماند و به تهران فرار کرد، ابتدا مقدمش از طرف دستگاههای دولتی گرامی داشته شد ولی کم کم چون اثری که منظور بود بر وجودش ترتیب نیافت در زمره آن دسته از فراریانی در آمد که عصرها در خیابان سپه تهران به صورت سرگردان قدم میزدند و اگر تازه واردی از آذربایجان میدیدند از او کسب خبر میکردند."
همچنین از افراد پناهنده شده به تهران «میرزا حسین واعظ» (آخوند درباري) بود که به تهران رفت و تبلیغات منفی بسیاری بر علیه فرقه انجام داد و به نوشته مهدی مجتهدی در کتاب «رجال آذربایجان در عصر مشروطیت» مینویسد:
"...میرزا حسین واعظ به طهران رفت و صدر جمعیت نجات آذربایجان شد و روز سقوط قافلانکوه با عدهای از آذربایجانیها به حضور اعلی حضرت رفت (محمدرضا پهلوی) و به اعلی حضرت تبریک گفت".
همچنین «عبدالحسین منصوری» از اردبیل به تهران فرار کرده بود و بر علیه فرقه دمکرات فعالیت میکرد (تاریخ مغان) و مادر ایشان بعد از سفر جلاد آریائی به آذربایجان در اردبیل به استقبال شاه رفت و مورد توجه شاه پرستان قرار گرفت.
سوء استفاده از مذهب برای رسیدن به مقاصد سیاسی در تاریخ ایران همیشه كارساز بوده است و در دوره مشروطیت هم این دين و مذهب مورد استفاده سوء قرار گرفته است و در زمان حكومت ملي آذربایجان هم این کار انجام گرفت. حکومت مرکزی برای همواره برای رسیدن به مقاصد خود از مذهب استفاده سوء میکند. «یرواند آبراهامیان» در کتاب «ایران بین دو انقلاب» در مورد سوء استفاده از مذهب مینویسد:
"...در زمان مشروطه هم در تبریز محلههای فقرنشین با فتوای روحانیون، مبارزان مشروطه را مرتد، و «بابیها ملحد» معرفی میکردند".
اینگونه بود که هر که از آذربایجان فرار کرده بود به خدمت حاکمیت ضد آزادی و ضد دمکراسی در تهران در آمده بود، و آلت دست افراد وابسته به اجنبی شده بودند. اگر چه، حکومت ملی آذربایجان کاری با آنها نداشت ولی آنها در لباس مذهب حملات شدیدی را بر علیه حکومت ملی تدارک دیده بودند. مرتجعین دین فروش و زاهدنما، دین را ابزاری برای رسیدن به مقاصد نامشروع خویش قرار داده بودند. «پیمان» و «میرزا حبیب» در مراغه، «فقهی» در اورمیه و دیگر افراد بیاعتقاد به ذات اسلام به جنگ ملت آذربایجان آمده بودند. اگرچه بسیاری از روحانیون مترقی، دارای تفکرات مدرن و دمکراتیک حمایت همه جانبهای از رهبران فرقه دمکرات داشتند ولی اتحاد شوم دشمنان آزادی در لباس مذهب با افراد مرموز و وابسته به اجنبی در تهران و تلاشهای آنها در همکاری با خوانین و ملیشای آنها برای درهم کوبیدن دژ آزادیخواهی نقطه نحس و تاریک در تاریخ آذربایجان است.
این گروه ضدانقلاب آذربایجانی علاوه بر سوء استفاده از دین، از احساسات ملی افراد هم سوء استفاده میکردند و با تحریف مطالبات قانونی، خواستهای فرهنگی و زبانی ملت آذربایجان در لباس ملی گرائی ظاهر شده بودند و «وا ایرانا» سر میدادند و هر روز از طریق روزنامههای خویش در تهران تبلیغات شدیدی بر علیه مطالبات انسانی فرقه دمکرات به راه انداخته میانداختند و ذهن مردم را مغشوش میکردند و چنین وانمود میکردند که فرقه دمکرات میخواهد آذربایجان را از ایران جدا کند! در حالی که، با مطالعه افکار رهبران دمکرات فرقه و اندیشههای مترقی آنها میتوان به جرأت گفت که آنها هیچ گونه اندیشهای برای منفک کردن آذربایجان از دیگر مناطق نداشتند و حتی آنها خواستار اصلاحات دمکراتیک در دیگر مناطق ایران هم بودند. آنها فقط خواستار اداره شدن آذربایجان بوسیله نمایندگان واقعی ملت بودند و بیش از این مطالبه ای نداشتند.
بزرگترین ایرادی که مدعیان دمکراسی و آزادی در تهران به فرقه دمکرات آذربایجان میگرفتند گنجانده شدن مادهای بود که به آموزش زبان ترکی اختصاص داده شده بود. این مدعیان دمکراسی و آزادی، تحمل حق طبیعی ملتی را که طبق قواعد دمکراسی و آزادی، هر ملتی میتواند به زبان خویش بخواند و بنویسد را نداشتند و با متمسک قرار دادن این بند اعلامیه 12 شهریور بر فرقه دمکرات و رهبران آزادیخواه آن تهمت میزدند و با تحریک مردم تهران و دیگر نواحی و احساسات ناسیونالیستی مردم تهران میخواستند با این تبلیغات حقوق اولیه و انسانی ملت آذربایجان را انکار کنند.
مهمترین روزنامه تبریز در آذربایجان درباره مطالبات دمکراتیک آذربایجان مینویسد:
"هدف اصلی ما حق دمکراتیک مردم در استفاده از زبان مادری خود میباشد و این فرصت مناسبی برای حکومت است تا بپذیرد آذربایجانیها هرگز فارسی زبان نبوده و نیستند، زبان اصلی و مادری ما ترکی میباشد، ما آنچه را که بتوانیم برای پرورش و رواج زبان مادری در مدارس و ادارات دولتی خود، انجام خواهیم داد و آنهائی که سعی در از بین بردن زبان ما داشتند باید عقیده خود را تغییر دهند".
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment