تبعید ترکهای آذربایجان به جنوب ایران و مناطق دیگر
بعد از اشغال آذربایجان توسط ارتش ایران هزاران نفر مجبور به تبعید از آذربایجان به دیگر مناطق ایران شدند و در این راه هم نقش ارتش، فرمانداران نظامی و کمیسیونهای تصفیه خیلی مهم بوده است. ارتش بعد از دستگیری و زندانی کردن بسیاری از فرزندان ملت، آنها را با قطار و کامیون به مناطق بد آب و هوای ایران در جنوب تبعید کرد و بسیاری از افراد هم به شهرهای دیگر تبعید شدند.
علاوه بر این هزاران نفر از ملت مظلوم آذربایجان جنوبی به آذربایجان شمالی پناهنده شدند، که زندگی بسیار رقت باری داشتند. همچنین بسیاری از اعضای فرقه دمکرات بعد از اشغال آذربایجان، به آذربایجان شمالی رفتند و در آنجا ساکن شدند. این افراد که بیشترشان در شهر آغدام ساکن شده بودند، متاسفانه بعد از فروپاشی شوروی باز خانه ها یشان مورد تجاوز قرار گرفت و اشغال شد دوباره مورد ظلم، تبعید و خانه بدوشی را چشیدند.
رحیم نیک بخت مینویسد:
"...در جنگ قره باغ محل سکونت جمع زیادی از مهاجرین ایرانی (از جمله شهر آقدام و روستاهای تابعه که از مراکز اصلی امکان پناهنده های سرابی بود) توسط ارتش ارمنستان به اشغال در آمد و آن گونه که خبر آن رسیده خانههایشان را با بلدوزر تخریب و از بین برده اند".
ملت مظلوم و بدون حامی آذربایجان در آن سالها مثل برده در دست جنایتکاران مورد بدترین رفتارهای غیر انسانی قرار میگرفتند. در مورد جنایات امیر نصرت اسکندری بزرگ مالک سراب در تهران و رفتار ایشان با تبعیدیان آذربایحان در مجله آدینه میخوانیم:
"...امیر نصرت اسکندری از مخالفان جدی و سرشناس فرقه دمکرات و یکی از حامیان قلع و قمع مسلحانه فرقه دمکرات بود. از شاهکارهای وی، سازمان دادن اخراج اجباری صدها تن از هموطنان آذربایجانی مقیم تهران بود. به توصیه وی در سال 1328 گروهی از مردم ترک زبان تهران که عمدتا پس از شکست فرقه به تهران گریخته بودند، شناسائی شد و با کامیونهای ارتش به بیابانهای جنوبی کرج و تهران تبعید شدند".
سید علی قرشی زاده معلم اردبیلی
شهادت در تبعید
بعد از اشغال اردبیل و کشتن هزاران نفر در اردبیل، کمیسیون تصفیه تصمیم گرفت بعضی از افراد را به تبعید بفرستد.
مرحوم بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ درباره جوان فعال عضو فرقه که به گرگان تبعید شده بود چنین مینویسد:
"...از کسانی که بدینسان به تبعید رفتند جوان پاکنهاد و نیک سیرتی به نام «سید علی قرشی زاده» بود او پدر پیری داشت که ساعت سازی میکرد و به زحمت معاش خانوادهاش را فراهم میساخت، دوران تحصیل وی به زحمت سپری گشت و پس از اتمام دوره اول دبیرستان در دانشسرای مقدماتی تبریز پذیرفته شد و با اخذ دیپلم از آن مدرسه به خدمت فرهنگ درآمد. چند سال در خلخال آموزگار شد و سرانجام به زحمت به اردبیل انتقال یافت. خلق نیک و روح مهربان و پرگذشت او در اندک زمانی وی را محبوب همکاران خود نمود. پس از برقراری حکومت فرقه قرار شد هر صنفی برای خود کمیته ای تشکیل دهد و افرادی را به نام «صدر» و «کاتب» برگزیند. معلمان اردبیل نیز چنین کردند، و این جوان را به صدارت کمیته خود انتخاب نمودند. پس از سقوط فرقه، کمیسیون تصفیه او را نیز به گرگان تبعید کرد، او در آنجا بیمار شد، و سرانجام پس از مدتی در تهران درگذشت. مادر پیرش گرفتاری و تحمل سختی نکرد. پدر پیرش نیز در مرگ جوان ناکامش غصه مرگ شد و این خانوار این چنین از بین رفت".
روزگار سخت مردم زنجان در تبعید و مهاجرت
مردم زنجان و طرفداران فرقه حتی بعد از اشغال زنجان که بسیاری از آنها به تهران و شهرهای دیگر مجبور به تبعید و مهاجرت خود خواسته شده بودند هم از طرف دشمنان آذربایجان، مورد آزار واذیت قرار میگرفتند و آدم فروشان حکومت تهران به دلیل خصومتهای شخصی و خود شیرینی، آنها را در تهران هم به مامورات حکومت تهران میفروختند. گزارشهای محرمانه شهربانی تهران بین سالهای 1324-1326 اطلاعات جالبی از خیانتکاری عدهای نا آگاه و دشمن آذربایجان به دست میدهد. که در زیر میآید:
23 اردیبهشت 1326
نیکخواه دانشجوی دانشکده دندانسازی مدعی است که جعفر ترابی نژاد در موقع سلطه فرقه دمکرات آذربایجان رئیس اقتصاد زنجان بوده و اموال را حیف و میل کرده. جعفر مزبور به کلانتری بخش 1 جلب و اظهار نموده. مدت سه ماه در زنجان رئیس اداره اقتصاد بود و مدتی هم در تبریز بازداشت. به کار من رسیدگی (شد) مرخص شدهام و 25 روز است به تهرن آمدهام. نامبرده با پرونده به اداره آگاهی تسلیم گردیده است".
14 اسفند 1325
یوسف فرزند علی اهل آذربایجان، شغل عطار به کلانتری بخش 8 مراجعه و اطلاع داده، رضا فرزند محمد علی که فعال در سرای سلیمانخانی شاگرد تاجر میباشد. او از افراد فرقه دمکرات آذربایجان بوده و موقع سلطه فرقه دمکرات تلفونخانه زنجان را از من تحویل گرفته است؛ از کلانتری مامور اعزام و نامبرده را جلب و به اداره آگاهی فرستاده شده است."
دو نفر به تهران تبعید شدند
"... دو نفر یعنی احمد آذری- اسدا... کامران پس از ورود نیرو به شهر در اثر شکایات مردم زنجان از کار برکنار و به تهران تبعید شدند".
نویسنده نامی آذربایجان و مرند در تبعید
گنجعلی صباحی بعد از دستگیری و زندانی شدن در تبریز به کمپ بدر آباد تبعید شد. بدر آباد در چند کیلومتری شهر خرم آباد در راه اهواز در زمان جنگ جهانی دوم از طرف آمریکائی ها ساخته شده بود و بعد از رفتن آمریکائی ها خالی مانده بود.
سرهنگ وزیر فرمانده این کمپ بوده است.
خود گنجعلی صباحی در کتاب «اؤتن گونلریم» که یک اتوبیوگرافی است درباره رفتار سربازان و فرماندهان ارتش ایران با تبعیدیان در این کمپ مینویسد:
"در بعضی روزها جوانها را در بیرون کمپ و در منطقه خالی به صف میکردند و در مقابل افراد مسلح، ساعتها برپا نگه میداشتند. مثل اینکه منتظر فرمان آتش بودند. وحشت دراردوگاه میانداختند و زنان و بچه ها رنگشان میپرید. چهار ماه در کمپ بدرآباد نگه داشته و بعد همه به شهرهای جنوب ایران تبعید کردند..."
روزگار تلخ مرندیان در تبعید
ارتش ایران بعد از به دست گرفتن امور در آذربایجان افراد بسیاری را بعد از دستگیری و زندانی کردن در آذربایجان، تصمیم گرفت به مناطق بد آب و هوا و دور از آذربایجان تبعید کند. از شهر مرند هم بسیاری فعالان ملی و خانواده های آنها به جنوب ایران تبعید شدند. دکتر حسن زاده در کتاب «انقلاب اسلامی در مرند» در این باره مینویسد:
"...تعدادی از مهاجران نیز توسط «کمیسیون رسیدگی به امور مهاجران» پس از سقوط فرقه به شهرهای مرکزی ایران همچون سیرجان، کرمان، شیراز، فسا و نیریز تبعید شدند، مهاجران در این دوره به محنت، سختی دچار شدند، کوچکترین شکایت از آنها مبنی بر حمایت مادی و معنوی از فرقه، آنان را به تبعیدهای چند ساله محکوم میکرد، هر چند تعداد خانواده های مهاجر تبعیدی دقیقا مشخص نیست و مستلزم انتشار اسناد معتبر است، ولی بنابر اسناد موجود حداقل 10 خانواده در کرمان، 10 خانواده در فارس بودند، نامه ای از فسای فارس در تاریخ 13/7/1327 که توسط خانمی به نام «فاطمه» به کمیسیون رسیدگی به امور مهاجران مرند نوشته شده است از وجود 10 خانواده در این محل گزارش میدهد، وی خود را سرپرست هفت یتیم بینوا و ستمدیده معرفی میکند که پدرشان در جنگ کشته شده است (احتمال دارد در جنگ فرقه در زنجان کشته شده باشد) از نبود خوراک، پوشاک، بیماری کودکان، سخت گیری مردم نسبت به غریبه ها شکایت کرده است و از کمیسیون در خواست نموده به یتیمان وی که هیچ گناهی جز مهاجر بودن ندارند رحم کنند
نامه ای با این مضون از کرمان نیز در دست است که نویسنده خود را «علی مهاجر» معرفی کرده از وضع وخیم چندین خانواده بیپناه به کمیسیون شکایت کرده و خواستار تصمیم گیری مجدد درباره خودشان و بازگشت به مرند شده اند."
روزگار تلخ آنها در تبعید در نامههائی که آنها به کمیسیون تصفیه نوشته اند بسیار تلخ و درد آور است در کتاب انقلاب اسلامی در مرند در این مورد میخوانیم:
"...در یکی از نامههای ارسالی مهاجران از شهر نیریز فارس به بخشدار مرند در سال 1327 شمسی از فقر و فلاکت ده خانوار مهاجر دراین شهر یاد شده است، هر چند در این نامه اشارهای به وطن آنها نشده است، اما از محتوای کلام چنین بر میآید که همگی آنان از مهاجران مرندی بودهاند. در این نامه فقر و فلاکت خود، مریض بودن فرزندان و عدم ارائه خدمات پزشکی توسط بیمارستانها اشاره شده است، نویسده نامه خود را تقی مهاجر معرفی میکند و ضمن اذعان به عدم مداخله در امور فرقه خواهان بازگشت به وطن خود و ادامه زندگی در آن است".
"...یکی از فعالان مرندی فرقه به نام حسین رنجبر در دادگاه زمان جنگ به حبس ابد و بعد به 15 سال زندان محکوم و به زندان بندر عباس منتقل شده بود..."
تبعید مبارزان اهر به شیراز
"بعد از سقوط پبشهوری نیروهای دولتی وارد اهر شدند و طرفداران او را دستگیر و جهت محاکمه به تیریز اعزام و یک عده به شیراز و جاهای دیگر تبعید شدند".
گزارش عبدالعلی دستغیب از روزگار تلخ تبعیدیان آذربایجان
عبدالعلی دستغیب یکی از نویسندگان مشهور شیراز در خاطرات خود در مصاحبه با خبرگزاری فارس درباره شروع نویسندگی خود میگوید:
"...اولین مطلب جدی که نوشتم و خیلی هم سر و صدا کرد، مطلبی بود درباره تبعیدیهای آذربایجان و در روزنامه ای (روزنامه حجار) که دکتر انور خامه ای چاپ میکرد چاپ شد و جالب است بدانید که این مطلب سر مقاله روزنامه هم شد.
در سال 1326 دولت حدود 26 هزار نفر را به دلیل غائله آذربایجان به نقاط بد آب و هوا تبعید کرده بود. آن موقع در حدود 300-400 نفر از هموطنان آذربایجانی را به جهرم، عده ای را به لار و عده دیگری را به بندرعباس بردند. عدهای را که به جهرم آورده بودند؛ معلوم بود اتهام آنها سبکتر است. چون هوای جهرم نسبت به هوای لار و بندر عباس ملایمتر است. زن و مرد و بچه در عسرت و سختی بودند و من با دیدن آنها خیلی متاثر شدم.
مقاله ای درباره وضع رقت بار آنها نوشتم و فرستادم و دکتر انور خامهای آن را در روزنامه حجار چاپ کرد..."
تبعیدیان آذربایجان در زندان (قلعه) برازجان
بعد از اشغال آذربایجان زندانیان بسیاری به نقاط بد آب و هوا و شهرهای جنوب ایران تبعید شدند و حتی به زندانهای تهران و دیگر شهرهای مرکزی تبعید شدند. اما سرنوشت افرادی که به برازجان تبعید شدند متفاوت از دیگر زندانیان بودند؛ چرا که بدترین زندان ایران، قلعه برازجان بود که نماد مقاومت ملی آذربایجان، صفرخان قهرمانیان به همراه سید مهدی هاشمی از سراب (حدودا 27 سال در زندان شاه ماند) سالها در این قلعه زندانی بودند ایشان در خاطرات خود درباره شرایط نامساعد این زندان توضیحات مبسوطی داده است.
علاوه بر صفرخان قهرمانیان افراد دیگری از افسران فرقه هم به این زندان تبعید شده بودند. صفرخان در خاطرات خود مینویسد: "...تا آنجا که به یاد دارم افرادی که از فداییان فرقه با من به برازجان تبعید شدند اینها بودند 1- سهراب معروف به پیغمبر 2- اسماعیل 3- خدمتعلی جوان دوست مغان 4- مردعلی غریبی 5- ایمان 6- دده اجاقلی 7- احمد برادران که در حکومت فرقه نماینده مردم آذربایجان بود... سید مهدی هاشمی از مالکین سراب بوده که در زمان حکومت ملی به صفوف مردم پیوست و فداکاریها کرد، 27 سال زندان کشید و آزاد شد..."
No comments:
Post a Comment