همراهی اردبیل با حکومت ملی
اردبیل هم جزء شهرهائی بود که بعد از شهریور 1320 از آزادی نسبی مطبوعات استفاده کرده و در بهار مطبوعات برای خود سهمی به دست آورده بود و روشنفکران اردبیل که درد مساله آذربایجان را داشتند شروع به نوشتن درباره مسائل آذربایجان کرده بودند.
بعد از اعلام موجودیت فرقه دمکرات، مردم اردبیل و روشنفکران و سیاسیون اردبیل هم به این حزب طرفدار حقوق ترکها پیوستند و کمیته های محلی فرقه دمکرات آذربایجان در اردبیل تاسیس كردند.
پروفسور جمیل حسنلی در مورد جشن تولد فرقه دمکرات آذربایجان در ادبیل مینویسد:
"... در سوم سپتامبر 1945 در شهر اردبیل تظاهرات عظیمی برای تولد حزب دمکرات آذربایجان برپا شد که نمایندگان تمام طبقات در آن حضور داشتند و مبتکر این تظاهرات «ملاخلیل اشراقی» در آغاز اعلام کرد که من از طرف مردم اردبیل تولد فرقه دمکرات آذربایجان را تبریک میگویم و به پیروی از آن خواهان استقلال آذربایجان هستم، ما میخواهیم مالک خانه خود باشیم".
جميل حسنلي در ادمه در خصوص تشكيل كميته محلي فرقه دموكرات در اردبيل مي نويسد:
"... در 23 سپتامبر 1945 کمیته محلی فرقه دمکرات آذربایجان در اردبیل شکل گرفت، شفیع صدر، جودت، میر معصوم کاشانی، میر مرتضی، محرم انشان، بالاش آذراوغلو، ملا جلیل اشراقی، دکتر تقی زاده... به عنوان هیات موسسان تعیین شدند".
نمایندگان شرکت کننده از اردبیل درمجلس موسسان آذربایجان افراد زیر بودند:
1- حسن جودت (مدیر مسئول مجله جودت)
2- قدسی معلم (نماینده روشنفکران)
3- محمد جلیلی (از شاهسونها، ریش سفید طایفه ساریخان بگلی)
4- بالاش آذراوغلو (دبیر انجمن ضد فاشیست) "
تشکیل کمیته محلی فرقه دمکرات آذربایجان در اردبیل و خلع سلاح شدن پادگان مشکین شهر و اردبیل، حکومت تهران را به وحشت انداخت و برای اینکه تشکیلات فرقه در اردبیل را با مشکلاتی مواجه کنند تصمیم به سوء استفاده از مذهب و دین گرفتند و برای اینکار به تحریک روحانیون درباري در اردبيل پرداختند و آنها را به میدان مبارزه با فرقه دمکرات فرستادند تا فرقه دمكرات و كميته محلي آن را در اردبيل در نطفه خفه كنند. اگرچه در اوايل كار نتوانستند كاري به پيش ببرند ولي بعد از اشغال آذربايجان توسط ارتش مردم اردبيل بهاي سنگيني را به دليل تبليغات منفي روحانيون درباري در مورد فرقه دموكرات پرداخت كردند.
در اوايل تشكيل فرقه دموكرات در اردبيل ارتش ایران و دولت تهران از هر امری برای از بین بردن فرقه دمکرات در آذربایجان استفاده میکرد. به این دلیل، فردی ناآگاه که لباس روحانیت پوشیده بود به جنگ با فرقه دمکرات فرستاد، سید احمد میر خاص یا به ترکی میگفتند «ملا پوقاس» را به جنگ حکومت ملی فرستاد.
بابا صفری در "کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ" در اين خصوص مینویسد:
"... در آغاز پیدایش فرقه دمکرات آذربایجان، دولت مرکزی از هر امری که ممکن بود موجب تضعیف و یا از بین رفتن این نهضت نو ظهور گردد استفاده میکرد، این بود که میر خاص را با آن لباس و هیکل به صورت عالم مجاهدی در آورده با تمام امکانات خود اقدام به تقویت وی نموده، سرلشکر ارفع رئیس ستاد آنروز ارتش، به لشکر 2 آذربایجان توصیه کرد که از وجود او در تبلیغات علیه دمکراتها استفاده کند و دولت صدرالاشراف نیز طبق تصویب نامه شماره 11624-24/1324 در جلسه 21 شهریور تصویب کرد که به آقای سید احمد میر خاص اردبیلی پانزده هزار ریال از قرار ماهی سه هزار ریال برای مدست 5 ماه از اعتبار سال 1324 دولت به شکل پاداش پرداخت شود".
همچنین این ملاپوقاس علاوه بر تبلیغات مسموم، بر علیه فرقه دمکرات اعلام جهاد داده بود و محقق بزرگ اردبیل بابا صفری درباره این موضوع باز در کتاب "اردبیل در گذرگاه تاریخ" چنین مینویسد:
"... این یکی از مشکلاتی است که هر نادان و کم خردی که مقدماتی از دروس قدیمه را خوانده و عمامهای به سر میگذارد و به خود حق میدهد که حتی در ناموس، مال و جان دیگران آنهم به نام قرآن و پیامبر بزرگ آن که رحمت العالمین نامیده میشود دخالت کند و این چنین آنها را مباح گرداند، غافل از اینکه قضاوت در اسلام از دقیقترین و سخت ترین کارهاست و قاضی علاوه بر اهمیت و احراز شرایط مقرر، باید از جهت علمی نیز مجتهد باشد".
سر لشکر ارفع علاوه بر کمکهای نقدی به ملا پوقاس به ایشان اسلحه هم میفرستاد تا با فرقه دمکرات آذربایجان مبارزه کند.
"... سرلشکر ارفع پشتیبانی خود از سید احمد میر خاص به صدور بخشنامه محدود ننمود. وی سرهنگ منوچهری را (که بعدا تیمسار آریانا شد) مامور کرد که خادم باشی یکی از خوانین اردبیل را به تهران بیاورد و خادم باشی در تهران با دریافت پول و اسلحه از سرلشکر ارفع ماموریت یافت که با تمام قوا به کمک سید احمد میر خاص بشتابد".
اگرچه دولت تهران از هر روشی میخواست میر خاص را تقویت کند و با سوء استفاده از مذهب به جنگ آزادیخواهان آذربایجان برود ولی میر خاص کاری نتوانست پیش ببرد و به آغوش اربابان خود در تهران پناه برد مرحوم بابا صفری در این مورد چنین مینویسد:
"... با شکل گرفتن فرقه و تشکیلات سیاسی و اداری آنها، میر خاص نتوانست در آذربایجان بماند و به تهران فرار کرد، ابتدا مقدمش از طرف دستگاههای دولتی گرامی داشته شد ولی کم کم چون اثری که منظور بود بر وجودش ترتیب نیافت در زمره آن دسته از فراریانی در آمد که عصرها در خیابان سپه تهران به صورت سرگردان قدم میزدند و اگر تازه واردی از آذربایجان میدیدند از او کسب خبر میکردند".
آقای میر خاص اردبیلی بعد از نسل کشی در آذربایجان که توسط ارتش ایران، خوانین و حامیان محلی آنها صورت گرفت به حضور شاه رسید و شاه به ایشان به پاس نوکری یک انگشتر برلیان اهداء کرد روزنامه اطلاعات خبر این واقع را چنین مینویسد:
"آقای میر خاص اردبیلی که خدمات شایانی در راه مبارزه با متجاسرین و دمکرات نماها در اردبیل انجام داده اند ساعت 10 صبح امروز به حضور ملوکانه شرفیابی حاصل نمود و به دریافت یک انگشتر برلیان مفتخر گردیدند".
همچنین فردی دیگر به نام میر منصور منصوری (روحانی) و پسرانش میرغلام و میر عبدالحسین در اردبیل با همکاری میر خاص با تحریک عوامل حکومت مرکزی بر علیه فرقه دمکرات تبلیغات منفی به راه انداخته بودند و بعد از استقرار حكومت ملي میرعبدالحسین به تهران فرار کرد و بعد از گرفتن آموزشهای لازم و دستورات از تهران به آذربایجان برای کشتار اعزام شد.
میر نبی عزیززاده در کتاب "تاریخ دشت مغان" در مورد همکاری ایشان با عشایر شاهسون برای کشتار ملت آذربایجان مینویسد:
"...وی اواخر حاکمیت فرقه همراه با دستجات چریکی عشایر به منطقه رفت و در درگیریهای مختلف با فدائیان فرقه شرکت کرد".
یادآوری میشود که مادر این دو فرد در هنگام بازدید شاه در سال 1326 از اردبیل جزو استقبال کننده ها از شاه بوده است.
روزهای خونین اردبیل
بعد از حمله ارتش ايران به آذربایجان اراذل و اوباش و بعضی از خوانین و ملاکین حمله به اعضاء و طرفداران فرقه را شروع کردند وبه صورت بی رحمانه به قلع و قمع اعضاء و هواداران حکومت ملی پرداختند و روزهای خونین در تاریخ اردبیل شروع شد.
جمیل حسنلی در این باره در کتاب آذربایجان جنوبی و آغاز جنگ سرد چنین مینویسد:
"...مرتجعین محلی و ملاکان بزرگ مانند امیر منصور، خدافضل قهرمان خان... با اطلاع از خروج فدائیان از شهر تصمیم گرفتند قبل از ورود نیروهای ایران با بقایای فرقه دمکرات تصفیه حساب کنند بدین قرار از صبح 13 دسامبر قلع وقمع دمکراتها در اردبیل شروع شد".
از افراد دیگری که در کشتار مردم اردبیل دست داشته آقای غفور ملک التجاری بوده است که روزنامه اطلاعات در مورد او چنین مینویسد:
"...در منطقه اردبیل گذشته از افراد شاهسون غفور ملک التجاری در واقعه آذر 1325 مساعی مهمی مبذول داشته و او از اولین افرادی بوده که در اردبیل بر علیه دمکراتها قیام کرده و به شهربانی حمله میکنند".
اما روزنامه آتش درمورد سقوط اردبیل و جنایات ایادی خانها در اردبیل گزارش زیر را مینویسد:
"به طوریکه خبر میرسد جریان سقوط اردبیل بدینقرار بوده است که روزیکه شاهسونها وارد شهر میشوند قاسم خان کوگرچنی که از جوانان رشید میباشد با چند تن دیگر جهت تحویل شهربانی و زندان به اداره شهربانی مراجعه و به محض ورود پاسبانیکه از طرف دمکراتها دم درب ايستاده، پورقاسم خان را خلع سلاح و رفقای او نیز فرار اختیار مینمایند.
یکساعت بعد عده ای به شهربانی هجوم آورده پاسبان مزبور را با چند تن دیگر مقتول و ساری اسماعیل و استاد ولی سلمانی نیز در همان روز به قتل میرسند و سپس مطبعه جودت را آتش میزنند و در هفت فرسخی شهباز نام را دستگیر و به قتل میرسانند".
محقق بزرگ اردبیلی آقای بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ به نقل از قاضی اردبیلی آقای رحیم معین در جنایات هواداران حکومت تهران و تعداد کشته ها چنین مینویسد:
"...تعداد کشته ها در روز 21 آذر شاید متجاوز از 35 نفر بود و من در فاصله بین پیر عبدالملک تا حمام میرزا حبیب که کمتر از 70 متر راه است سه جسد را دیدم که برف آنها را پوشانده بود و تنها دست و پای از زیر برف دیده میشد به گفته او اجساد بعضی از مقتولین که شب در کوچه و خیابان مانده بود مورد حمله سگها قرار گرفته تکه پاره شده بود، فردای آنروز آنها را در کنار رودخانه بالخلو جمع آوری کرده و سپس در یکی از قبرستانها دفن نمودند".
حاکمیت تهران بعد از به قدرت رسیدن فرقه دمکرات از مذهب و روحانیون وابسته به دربار و ضد ملت آذربایجان بیشترین بهره را برده بود و تلاش کرده بود که در مجموع فتاوا و بیانیه های بسیاری از آنها بر علیه حکومت ملی آذربایجان بگیرد و یکی از فتاوای روحانیون کم سواد و بی خبر از دنیا، صدور فتوای «قتله» بود که حاکمیت تهران از این مساله بسیار ممنون بود قتله یعنی اینها مهدورالدم هستند و باید کشته شوند مرحوم بابا صفری در ادامه روزهای خونین اردبیل چنین مینویسد:
"... شعار اوباش در آن روزها و روزهای بعد کلمه «قتله» بود و اگر یکی از آنها به یک نفر رهگذر ولو ناشناخته این کلمه را نسبت میداد در اندک زمانی دیگران ندانسته و نشناخته بر سر وی میریختند و هنگامی از حمله باز میماندند که تن بی جان مرد بیچاره در روی برفها افتاده بود و چه بسا که بعد از کشته شدن هویت او شناخته میشد و هر آیینه سبب تاسف قاتلین آن شهید بیگناه میگردید.
یکی از شاهدان میگفت که شخصی نام خانوادگی «داراخچی» (داراخچی یعنی شانه فروش) داشت و از اعضای فرقه به شمار میآمد. در آن روز اوباش به جای او به شخص دیگری که شغلش دارخچی بود یعنی شانه فروش حمله کرده زیر ضربات سنگین مقتول ساختند".
در ادامه آقای رحیم معین میگوید:
"... از بس نعشهای مقتولین روی برفها کشیده شده بود برفها صاف و رنگین بود و چون درجه حرارت حدودا 25 درجه زیر صفر بود این معابر به صورت آسفالت قرمز رنگ و محکم به نظر میرسید."
روزنامه ضد آذربایجانی اطلاعات که طرفدار کشتار و نسلکشی در آذربایجان بوده گزارش زیر درباره روز جمعه 22 آذر 1325 مینویسد:
"... امروز صبح مردم دسته-دسته برای مجازات خائنین و وطن فروشان از خانه های خود با یک دنیا احساسات وطن پرستانه بیرون میشدند «آذربادگان» فرماندار قلابی اردبیل – پوررسولی رئیس شهربانی برای حفظ انتظامات با همراهی چند نفر پلیس های خائن که تازه به درجه افسری و گروهبانی رسیده بودند در دست هر یکی، یک قبضه تفنگ و تپانچه در خیابان مشغول انتظامات بودند که غفلتا سیل جمعیت به کمیته ولایتی و مطبعه و تجارت خانه «جودت» و کمیته شهری و خانه های محمد نوید، اسمعیل و چند نفر از خائنین ریختند و شش نفر از خائنین را که در نتیجه جستجوی فراوان بدست آوردند کشتند.
شکرا...خان خائن و ولی گروسی بی وطن جزو مقتولین بودند مردم از کثرت احساسات به پای مقتولین ریسمان انداخته در کوچه و خیابانها میگرداندند.
اهالی، اسلحه های پاسبانان و فدائیان را گرفته و یک شهربانی موقت به ریاست «قهرمان» نام تشکیل دادند".
روزنامه اطلاعات در ادامه در مورد روز 23 آذر 1325 چنین مینویسد:
"... مردم همچنان در انتظار قوا هستند شش و هفت نفر از خائنین که محمد آقا مظلومی هم جزو آنها بود به قتل رسیدند.
فرماندار و رئیس شهربانی (فرقه) از همان روز اول (22 آذر) زندانی بودند روز 25 آذر از راه خلخال حدود پنجاه نفر سوار از میهن پرستان از اهالی شهر و شاهسونها که تحت اختیار دولت مرکزی میباشند به اردبیل وارد شدند..."
مردمی که روزنامه اطلاعات از آنها به نام میهن پرستان یاد میکند همان کسانی هستند که دولت مرکزی وابسته به دول اجنبي آنها را حمایت میكرد و با آموزشهای لازم به اردبیل اعزام کرده بود تا مبارزان ملی آذربایجان و خانوادههای آنها را قتل و عام کنند.
خبرنگار روزنامه اطلاعات خبر زیر را 20 دیماه در خصوص تعداد کشته ها از اردبیل ارسال کرده است:
"... اطلاعاتی که تاکنون کسب نمودهام به قرار زیر است از 22 آذرماه تا 26 آذر اهالی شهر 42 نفر از دمکراتها و فدائیان را در شهر با سنگ، چوب و تفنگ کشته اند.
امروز عصر از زندان شهر بازدید کردم و 303 نفر از فرقه دمکرات و فدائیان را که دستگیری شدهاند را دیدم از این عده ستوان شیخی، ستوان یکم بهرامی، ستوان 2 دانشور از افسرانی فراری ارتش و خلیل آذربادگان فرماندار اردبیل، پوررسولی رئیس شهربانی و ادریس نام از مهاجرین که جنایات زیادی مرتکب شده اند عکس گرفتم".
حالا گزارش دیگری از خبرنگار روزنامه اطلاعات از تبریز در 27 دی ماه بخوانیم که قاتلین را میهن پرستان مینامید و در این گزارش جنایات و غارتهای میهن پرستان مورد نظر روزنامه اطلاعات، در گزارشی که خبرنگار این روزنامه به سرتیپ ضرابی ارائه میدهد آمده است. خبرنگار قسمتی از در دلها و شکایات مردم اردبیل را به آقای سرتیپ ضرابی فرمانده نیروی آذربایجان و آقای منصور استاندار آذربایجان ارائه میدهد:
"... آقای سرتیپ ضرابی با نهایت محبت و گرمی از مشاهداتم در منطقه آستارا و اردبیل اطلاعاتی خواستند من گفتم مهمترین شکایت مردم منطقه و قسمت ایل نشین از تجاوز بعضی از افراد است که به جان و مال اهالی میشود.
مثلا قهرمان بیک شاهسون چند روز قبل در قریه «نیر» شش تن از اهالی را به جرم بی عفتی بدون آنکه به ماموران نظامی اردبیل اطلاع بدهد به قتل میرساند و همچنین قریب به چهارصد حلبی روغن که باید عاید صندوق دولت بشود رسول باباتیر و محمد معتمدی توسط بخشعلی دلال روغن، به فروش رسانیدهاند و بعضی از افراد دیگر در منطقه اردبیل که با ارتش همکاری داشتهاند اخیرا قریب به چهارصد هزار ریال موجودی اداره دارائی خلخال را گرفته اند و مردم میگویند پولهائی که در صندوق اتحادیه کارگران اردبیل موجود بوده است نزد نقی وکیلی است و اسناد و مدارک کافی مبنی بر اثبات این امر نزد بازرسان وزارت دارائی که به منطقه آمده اند میباشد که به تهران گزارش خواهند نمود. اهالی اردبیل عموما از اینکه افرادی از ایل شاهسون مامور جمع آوری اسلحه این ایل شده اند نگران هستند..."
آتش زدن به مطبعه جودت
مطبعه جودت با ماشین های چاپ مدرن در آن زمان توسط ایادی وابسته به ارتش غارت و به آتش کشیده شد.
نقش بعضی از شاهسونها در کشتارهای اردبیل
بخشی از ایلات شاهسون که در اطراف اردبیل و مشکین شهر ساکن بودند به دلیل دلیل نبود شعور ملی یا منافع زودگذر مادی، گروهی از آنها با حکومت وابسته به بیگانه در تهران همراهی کردند و با اینکه رضاشاه آنها را سرکوب کرده بود ولی تحت تاثیر تبلیغات دروغین حکومت تهران قرار گرفته و به جرگه آنها در آمدند و با حکومت ملی آذربایجان به مبارزه برخواستند اگرچه چند تیره و طایفه شاهسون با حکومت ملی همراهی کردند و نماینده هم به مجلس ملی آذربایجان فرستادند ولی بعضی از طوایف ایل شاهسون با حکومت ملی آذربایجان مخالفت کردند و با ایجاد اغتشاش در اردبیل و شهر های اطراف، منطقه را ناامن جلوه میدادند.
بعضی از آنها وقتی که نتوانستند در ادبیل بمانند و توان اغتشاش را از دست دادند به تهران رفته و با کمک ارتش ایران دوباره به شهر اردبیل پیشاپیش ارتش حمله کردند و بیشترین جنایات هم از این افراد در اردبیل سرد زد.
حتی بعد از اشغال آذربایجان هم روسای شاهسون برای دست بوسی شاه به تهران رفتند روزنامه اطلاعات در این مورد مینویسد:
"امروز آقایان امیر اصلان، حاتم بیك و فضل ا... بیک که از روسای بزرگ شاهسون میباشند به سوی تبریز حرکت نمودند و آقای علی گشاد رئیس طایفه قریه بیک لو که از ایلات شاهسون است برای زیارت به مشهد مشرف شدند".
علاوه بر این ستاد ارتش درباره شاهسونها چنین بیانیه ای را صادر کرد:
"فداکاری و از خود گذشتگی و عملیات محیرالعقولی که عشایر رشید شاهسون در مدت یکسال و نیم در مقابل تهاجمات، تعرضات و محرومیت متحمل شده اند نبایستی به هیچ وجه با سایر عشایر مخلوط نمود چه این مردمان رشید آزاده جان به کف در تابستان و زمستان با ماجراجویان پست که استقلال کشور را مورد تعرض قرارداده بودند جنگیدند مقاومت نموده و تلفات بسیاری را دادند که باید اعمال و اقدامات اینها را با خطوط زرین در تاریخ استقلال کشور درج نمود امروز که همه با چشم احترام و ستایش به ارتش نگاه کرده و اعمال و خدمات ارتش را ستایش مینمایند بایستی عشایر رشید و دلاور شاهسون را از نظر دور ننمایند که دوش به دوش ارتش با تمام محرومیتها ایستادگی و مقاومت کرده و هیچ گونه پیش آمدی در این مدت در فکر، نظر و اراده این قوم تزلزل حاصل ننموده این طایفه رشید و این راد مردان بی آلایش قابل تقدیر و تحسین عموم ملت و سکنه این کشور میباشند.
زنده و پاینده باد افراد رشید طوایف شاهسون"
ورود ارتش ایران به اردبیل
شروع دوباره کشتار در اردبیل
بعد از ورود ارتش ایران به اردبیل قتل و عام دوباره مردم، در اردبیل شروع شد و غارتگران ارتش ايران با مساعد دیدن شرایط، دست به غارت اموال مردم کرده و با مجوزهای مخصوص به پادوهای خود، دست آنها را برای جنایات بیشتر باز گذاشته بودند. موارد متعدد جنایات و غارت و کشتن انسانهای بی گناه بدون محاکمه و ثبوت اتهامات از آن جمله است.
مرحوم بابا صفری در مورد ورود ارتش ایران به اردبیل مینویسد:
"... ستون اعزامی ارتش به فاصله یک هفته بعد از 21 آذر از طریق قافلانکوه به اردبیل رسید، علت این تاخیر به ظاهر سختی زمستان و زیادی برف عنوان شده ولی به گفته برخی از مطلعین در این امر بدان جهت درنگ شد که اولیای فرقه به دست اوباش محلی مجازات شوند و برای بیانیههای بین المللی دولت مرکزی در این زمینه که مردم آذربایجان موافق فرقه و حکومت ملی نبودند شواهدی بدست آید" (اردبیل در گذرگاه تاریخ ص 119)
مرحوم بابا صفری دوباره ادامه میدهد:
"... با ورود ستون نظامی بار دیگر سختی های جدیدی برای مردم پیش آمد و بگیر و ببندهائی که گاهی ملاک و ماخذ صحیحی هم نداشت آغاز گشت، زندان پر از دستگیرشدگان گردید و بیشتر کسانی که دیروز برای ورود ستون نظامی شادمان بودند، به اتهامات واهی و چوغولیهای دیگر همشهریان توقیف گشتند، در این میان سخنانی نیز در مورد افسران و دست اندرکاران بر سر زبانها جاری گردید و داستان اخاذی از متهمان و دستگیر شدگان در همه جا شیوع یافت.
به گفته کسانی که از آن دور باقی مانده و از دیدههای خود در آن ایام با ما سخن گفتهاند برخی از افسران در این زمینه حرص و ولع خاصی نشان داده، آنچه میتوانستند کردند، اسفبارتر آنکه خود فرمانده ستون (سرهنگ بایندور) نیز از این مقوله برکنار نماند. به روایت آنان واسطه ای نیز از طرف وی برای این کار پیدا شد آنان این واسطه را به نام «جه رو اسماعیل» میخواندند که در محله ابراهیم آباد سکونت داشته و بعدا به گیلان کوچ کرده و از این ولایت رفته است".
گزارش ویژه مجله تهران مصور از اردبیل
مجله تهران مصور شماره 192 جمعه 2 اسفند 1325 ص 15
گزارش از سفر آذربایجان- مجله تهران مصور گزارشي به قلم داود امینی برادر سروان ادیب امینی منتشر میکند که عینا در زیر میآید:
"... از تاریخ 21 آذر تا 26 ستون نظامی وارد اردبیل میشود قهرمان بیک یامچی از طایفه دورسون خواجه پنج روز متصدی شهربانی اردبیل شده و متاسفانه غارتهای زیادی از خانه های ماجراجویان به نفع خود کرده از جمله اسماعیل مشهور (به ساری) را که یکی از ماجراجویان بوده دستگیر و سه روز او را در منزل خود زندانی کرده و در حدود پنجاه هزار تومان لیر و طلای او را که در آخور اصطبل مخفی کرده بود به دست میآورد. 50 هزار تومان نیز سایر وجوه نقدی او را اخذ و صبح 24 آذر ماه او را تیر باران میکنند. ولی وضعیت کار طوری چیده شده بود که پس از ورود ستون اعزامی به اردبیل قهرمان بیک یامچی از طرف آقای سرتیپ بایندور در مقابل خدماتیکه انجام داده بود با دریافت یک امریه کتبی مامور خلع سلاح دهات بین ادربیل و سراب میشود و هر چه اسلحه از مردم میگرفته به تعداد تفنگداران خود اضافه میکرده گاهی هم از کلیه دهات بزور مبالغی پول و اسب گرفته است. از همه بدتر در شب سوم دیماه 1325 که ارتش در اردبیل استقرار یافته بود و قاعدتاً اشخاص غیر نظامی نباید به جان، مال و ناموس دیگران تعدی و تجاور کنند، قهرمان بیم یامچی با اعلام حکومت نظامی در «نیر» شش نفر از اهالی دهات را در جنب «بار آبادی» نیر تیرباران میکند و به طوری که شایع است مقتولین مزبور از ماجراجویان نبودهاند و از همه بدتر بدون محاکمه و صدور رای قانونی به قتل رسیده اند. موضوع جالب تر اینکه اعدام 6 نفر مزبور در اردبیل از طرف فرمانداری نظامی و ژاندارمری تعقیب شده و پرونده مفصلی دارد ولی مرتکب این عمل جزو خادمین و میهن پرستان به مرکز اعزام شده و به اخذ مدال و نشان لیاقت مفتخر گردیده است".
قتل عام روستائیان ثمرین
قتل عام روستائیان «ثمرین» اردبیل كفايت ميکند تا قتل و کشتار ملت آذربایجان به دست ارتش ایران در آذر ماه سال 1325 به عنوان نسل کشی شناخته شود. چرا که 17 نفر از روستائیان «ثمرین» بعد از استقرار ارتش ايران با آگاهی سرتیپ بایندور فرمانده ارتش در اردبیل، به طرز فجیعی به قتل میرسند که داود امینی در مجله تهران مصور جمعه 19 اسفند 1325 شماره 193 ص 8 در گزارش «ارمغان سفر آذربایجان» این قتل عام را اینگونه گزارش میدهد:
"... در تاریخ عصر 14 دیماه یکنفر افسر با عدهای سرباز که قبلا از طرف سرتیپ بایندور مامور قريه ثمرین در 3 فرسخی اردبیل بوده اند عدهای چهل نفری از اهالی ثمرین را به نام قاتلین افسران پادگان مشکین شهر و سروان امینی دستگیر کرده و به شهر میآورند. اتفاقا آن افسری که مامور دستگیری این اشخاص بوده پیش سرهنگ امین فرماندار نظامی شهر رفته و ازایشان اجازه میخواهد که 17 نفر از دستگیر شدگان را به قتل برساند. سرهنگ امین از این تفکر یک افسر سخت متعجب شده میگوید من و شما صلاحیت نداریم فرمان قتل احدی را صادر کنیم باید محکمه تشکیل شود و اگر تشخیص داده شد که اینها مردمان خیانتکاری هستند البته به حکم محکمه کشته میشوند. افسر مزبور اصرار میکند که فرماندار نظامی اجازه کشتن 17 نفر را صادر کند پس از این جریان حالا معلوم نیست با اجازه و بدون اجازه آقای سرتیپ بایندور 17 نفر از این اشخاص را بر خلاف تمام قوانین جاری مملکت میکشند و نعش آنها 24 ساعت روی زمین میماند. پس از تعقیب قضیه چون مسئولین امر متوجه میشوند که کار بسیار بد و زشتی انجام شده برخلاف قانون رفتار شده است فورا سروان افشار فرمانده گردان ژاندارمری اردبیل و امیر اصلان عیسی لو به «ثمرین» اعزام میشوند که برای مقتولین پرونده جنائی و شرارت درست کنند و قضیه را این طور وانمود کنند که 17 نفر مزبور خیال داشتند از دست سربازان فرار کنند و سربازان آنها را با تیر زده اند. در صورتیکه هنگام کشته شدن این اشخاص منصور 5 ساله پسر مرحوم سروان ادیب امینی (برادر نگارنده و افسر ارتش که در پادگان مشکین شهر کشته شده بود) در محل حاضر بوده و گویا خنجری نیز به دست این طفل معصوم و بیگناه دادهاند او را در عنفوان شباب مجبور به قتل نفس کردهاند و اگر این درست باشد، پس فرار دستگیر شدگان اصلا صحت نداشته و فقط به دستور فرمانده تیپ (سرتیپ بایندور) 17 نفر از مردم به قتل رسیده اند. ولی گویی قوانین موجود مملکت ما اجازه میدهد اشخاص فقط به نام اینکه شرور هستند بدون اینکه مجرمیت آنها از طرف محکمه رسمی و قانونی ثابت شود از طرف مقاماتی که خود مسئول ایجاد امنیت هستند به قتل برسند؟
من نمی دانم که این مسائل را چگونه باید از همدیگر تفکیک کرد ولی همین قدر میدانم که سرتیپ بایندور تحت تلقین عقاید و آراء کسانی قرار گرفتهاند که جزء نفع شخصی و پرکردن کیسههای خود نظر دیگری نداشتهاند و اگر این امر بنا باشد از طرف مقامات رسمی قضائی ارتش دنبال شود و حتما خواهد شد باید بدانند که تقی و هاشم وکیلی و چند نفر دیگر نیز شریک این جرم هستند".
قتل عام ثمرین به روایت بابا صفری
مرحوم بابا صفری درکتاب «اردبیل در گذرگاه تاریخ» درباره قتل عام ثمرین مینویسد:
"...هفده نفر از روستائیان قریه «ثمرین» به صورت دسته جمعی به جوخه آتش سپرده شدند، اینان را نزدیک غروب آفتاب در خارج از شهر در کنار آسیاب معروف به «آقا دگیرمانی» به صف کرده و تک تک دستور فرار دادهاند. بلافاصله از پشت به تیر بسته و اعدام کرده اند. یکی از اوباش بنام «رزاق» که کسی در اردبیل خود او، پدر و مادرش را نمی شناخت، با کاردی که در چکمه قرمز رنگ جا داده بود آنانرا در حالیکه هنوز نمرده اند سر بریده و بدین جهت به «باش کسن رزاق» معروف شد. جنازه این کشتهها به همان شکل شبانه در آنجا و روی برفها ماند ولی بامداد فردا و قبل از طلوع آفتاب بوسیله کسانشان که با اسب از ثمرین آمده بودند بدان قریه حمل و دفن گردیدند..."
دستگیریهای گسترده در اردبیل
بعد از حمله ارتش ایران به آذربایجان بسیاری از مبارزان ملی آذربایجان توسط ایادی حکومت مرکزی و ارتش در اردبیل دستگیر شدند و خیلی از دستگیر شدگان بدون محاکمه اعدام و اغلب آنها در کوچه و خیابانها توسط دست پروردگان حکومت تهران شهید شدند.
روزنامه اطلاعات که خبرنگارش در اردبیل بوده است اخبار زیر را در مورد دستگیریها از اردبیل ارسال کرده است.
دستگیری رئیس ستاد فدائیان:
اردبیل: مایور مسیحا فاضلی رئیس ستاد فدائیان اردبیل و توابع و رهبر سیاسی فدائیان دستگیر و تحویل زندان شد شیخ حسن فاضلی باروتی صاحب دفتر و پدر مسیحا که از مبلغین فرقه بود هنوز در اختفا به سر میبرد".
دو دمکرات دیگر در اردبیل دستگیر شدند:
مخبر روزنامه اطلاعات در اردبیل 12 بهمن:
سرهنگ باتمانقلیچ فرماندار نظامی تبریز که به جای فرماندهی تیپ اردبیل سرتیپ بایندور منصوب شده اند وارد شدند. آقای سرهنگ انصاری در معیت ایشان به سمت بازرسی وارد شده اند. آقای وکیلی رئیس پست و تلگراف و تلفن، آقای افشار قاسملو رئیس دارائی، آقای دوانلو رئیس بانک کشاورزی نیز وارد و مشغول شدهاند. با اینکه ریاست اداره شهربانی خیلی مهم و حساس است شهربانی رئیس ندارد و سایر روسای ادارات نیز وارد شده اند.
فاضلی رئیس ستاد فدائیان و رهبر سیاسی اردبیل دیروز به وسیله مامورین دستگیر شد مشارالیه سابقا مامور اداره آمار بود.
رحیم یوسف لو صدر کمیته حومه شهر و عضو مهم تبلیغاتی دمکرات نیر دستگیر گردید".
دستگیر جودت در اردبیل:
جودت مدیر روزنامه جودت اردبیل که از فعالین دمکراتها بود و همچنین دکتر علی اکبر شفانجات دکتر دمکراتها دستگیر شده اند.
پانصد نفر از دمکراتها دستگیر و زندانی شده اند:
تاکنون در حدود پانصد نفر از دمکراتها دستگیر و زندانی شدهاند. دادگاه نظامی مشغول بررسی پروندههای متهمین میباشد ولی هنوز رای قطعی صادر نشده است.
دادگاه نظامی بهشهر
"اهالی اردبیل علاوه بر اردبیل در شهرهای شمالی هم مورد تعقیب و دستگیری قرار میگرفتند در زیر دادگاه نظامی بهشهر دو نفر از اهالی اردبیل را بعد از محاکمه به حبس محکوم کرده است
1- محمد آقازاده اهل اردبیل مهاجر به جرم قیام مسلحانه بر علیه امنیت کشور به هفت سال حبس محکوم شد.
2- آبی ستاری اهل اردبیل مهاجر به جرم قیام مسلحانه بر علیه امنیت کشور به هفت سال حبس محکوم شد."
کمیسیون تصفیه در اردبیل
بعد از شروع نسل کشی در آذربایجان و زندانی شدن افراد بیشتر، در هر شهری یک کمیسیون تصفیه تشکیل شد تا نسبت به جرائم افراد رسیدگی کند در اردبیل هم این کمیسیون از طرف معتمدین و معاریف شهر تشکیل شده بود که بابا صفری چنین روایت میکند:
"...کثرت دستگیرشدگان موجب شکایت مردم گردید از اینرو کمیسیونی از طرف معاریف شهر تشکیل یافت تا آنها را از حیث جرائم طبقه بندی کند، کمیسیون مزبور جلسات متعددی تشکیل داد و به شکایات واصله رسیدگی نمود. اما در مجموع تبعید را بر گرهگشائی از کار بیگناهان ترجیح داد وتحت تاثیر جو موجود جمعی از متهمین را از اردبیل به تبعید فرستاد".
شهدای نامی اردبیل
حسین جلائی، شهادت با دستان بسته
حسین جلائی فرزند ابراهیم در سال 1382 شمسی در اردبیل در یک خانواده کفاش به دنیا آمد او هم مانند بسیاری از همسالان خود در کودکی و اوایل جوانی با محرومیت شدیدی روبرو بوده است. علی رغم این محرومیت ها امکان آن را مییابد که مدتی در مدرسه به تحصیل بپردازد.
بعد از ترک تحصیل مجبور میشود در مشکین شهر مغازه کوچک بزازی دایر کند و از این راه امرار معاش کند.
جلائی به خاطر خط خوب و شیوا بودن بیان و انشاء مطلب، در بین اهالی مشکین شهر و اهالی روستاهای اطراف به مرد خوش قلم مشهور میشود و از زبان آنان به نوشتن عریضه و شکایات به مقامات میشود و همین امر باعث میشود با وضع معیشت و محرومیت توده های روستائی آشنا شود.
او نامه ها و شکایات که از زبان مردم مینوشت از خودسری و غارتگریهای خوانین و مباشرین آنها داد سخن میداد و بالاخره رفت و آمد مردم به مغازه وی مقامات محلی را به شک میاندازد و از طرف فرمانده هنگ مشکین شهر حسین خدیوی، تعقیب و حبس میگردد.
بعد از مدتی حبس به بیله سوار تبعید میشود و او در تبعید با نوشتن نامه و شکایات به حبس و تادیب خود اعتراض میکند. اما هیچ جوابی نمی گیرد در بیله سوار نیز به فعالیت در بین روستائیان میپردازد و از نزدیک وضعیت معیشتی آشنا میشود او در سال 1310 با حکم قانون ماده سیاه رضاخانی به هشت ماه زندان در تبریز محکوم میشود و بعد از آن به دادگاه نظامی فرستاده میشود اما در دادگاه نظامی تبرئه میشود بعد از 1320 وارد حزب توده ایران میشود، مسئول تشکیلات حزبی مشکین شهر انتخاب میشود. با تشکیل فرقه دمکرات در سال 1324 به فرقه ملحق میشود و به یکی از فعالین پر شور نهضت 21 آذر تبدیل میشود.
بعد از تشکیل حکومت ملی به خاطر تجربه و سابقه فعالیت وی عضو انجمن محال انتخاب و هم زمان معاون صدر تشکیلات در مشکین شهر را بر عهده میگیرد در سال 1325 او همزمان با حمله قشون در مشگین شهر دستگیر شده و تحت حفظ به زندان اردبیل منتقل میگردد و مدتی بلاتکلیف در زندان به سر میبرد، در سال 1326 از زندان به قصد دادگاه بیرون میبرند و در راه دادگاه در روبروی باغ ملی آن روز اردبیل، عدهای از اوباش و چاقوکش رژیم به سرکردگی رسول صمیمی علی رغم حضور مامورین شهربانی و در حالی که حسین جلائی دستبند به دست داشت به وی حمله کرده و با چاقو به قتل میرسانند.
بعد از این واقعه رسول صمیمی را به اتهام قتل حسین جلائی دستگیر میکنند و در دادگاه جنائی تهران محاکمه میکنند، ولی رای دادگاه جنائی چنین بود:
فرد مقتول حسین جلائی معاون صدر تشکیلات فرقه دمکرات مشکین شهر بوده و بدین لحاظ، میشود از عمل قاتل چشم پوشی کرد!
این حکم باعث میشود که رسول صمیمی بیشتر مورد تشویق دادگاه قرار گیرد و غارت و چپاول که در مدت حمله به خانههای مردم و مغازههای آنان مرتکب شده بود واموال و اشیاء را که غارت کرده بود به او بخشیده شود و در مقابل به هفت سال حبس محکوم گردد که آن هم با عفو ملوکانه بخشیده میشود".
خلیل آذرپادگان؛ سربدار مقاوم:
خلیل آذرپادگان (دائی) از اهالی اورمیه عضو کمیته مرکزی و عضو مجلس ملی آذربایجان بود، مدتی فرماندار مراغه بود سینما مراغه به همت ایشان ساخته شده بود در مهر 1325 به فرماندار اردبیل انتخاب در اردبیل هم شروع به ساخت یک سینما و یک پل بر روی رودخانه بالیقلی کرده بود. در اکثر روستاها برای روستائیان اردبیل مدرسه باز کرده بود.
آذربادگان اعدام شد:
اردبیل 22 اسفند: امروز صبح آذربادگان که در زمان متجاسرین سمت فرمانداری اردبیل داشته امروز به دار آویخته شد.
یحیی شیخی:
یحیی شیخی متولد 1300 در اردبیل، فرمانده فدائیان خلخال در آذرماه 1325 بود که در زمان جنگ با ارتش ایران شهید شد.
شاهمار صمدی:
متولد 1265 اردبیل، عضو فرقه دمکرات و تجربه شرکت در جنبش مشروطه و قیام شیخ محمد خیابانی را داشته است و افتخار دریافت مدال 21 آذر را داشته است که بعد از حمله ارتش ایران به آذربایجان او را دستگیر و به طرز فاجعه آمیزی در مشکین شهر او را شهید میکنند.
سردار خورشا:
متولد 1280 اردبیل محال یورتچی، روستای مغانلی و مفتخر به دریافت مدال 21 آذر که در اردبیل اعدام و شهید شد
ایمانعلی آقا علی اوغلو:
متولد 1266 در اردبیل، روستای آقاباقر عضو انجمن «ضد فاشیست» در زمان رضاخان، عضو فرقه دمکرات آذربایجان، طبیب سنتی، مفتخر به دریافت مدال 21 آذر، در حالی که 53 سال داشت از طرف شاهپرستان به طرز غم انگیزی در شهر اردبیل شهید شد.
اسماعیل حکاک:
مشهور به (ساری اسماعیل) متولد 1267 در اردبیل، روستای آقاباقر دارنده مدال 21 آذر که خیانتکاران به صورت غم انگیزی کشته و جنازه او را در کوچه های اردبیل گرداندند عضو بلدیه مغان و اردبیل بوده است
سریه خانیم
دختر شجاع شاهسون بعد از 5 روز مقاومت با وعده و وعید از سنگرش خارج شد و به صورت نامردانه به قتل رسید. او در حالی که تیرباران میشد گفت: این برای شما پیروزی و ظفر نیست، تاریخ از عهد و پیمان شکنان با نفرت یاد خواهد کرد آدمکشان و جانیان از این معامله خیر نخواهد دید. فرزندان آذربایجان انتقام مرا خواهند گرفت، درخت آزادی از اینکه با خود شهیدان سیراب میشود بیشتر میوه خواهد داد.
سید علی قرشی زاده:
شهادت در تبعید
بعد از اشغال اردبیل و کشتن هزاران نفر در اردبیل کمیسیون تصفیه تصمیم گرفت بعضی از افراد را به تبعید بفرستد.
مرحوم بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ درباره جوان فعال عضو فرقه که به گرگان تبعید شد چنین مینویسد:
"...از کسانی که بدینسان به تبعید رفتند جوان پاکنهاد و نیک سیرتی به نام «سید علی قرشی زاده» بود. او پدر پیری داشت که ساعتسازی میکرد و به زحمت معاش خانوادهاش را فراهم میساخت، دوران تحصیل وی به زحمت سپری گشت و پس از اتمام دوره اول دبیرستان در دانشسرای مقدماتی تبریز پذیرفته شد و با اخذ دیپلم از آن مدرسه به خدمت فرهنگ درآمد. چند سال در خلخال آموزگار شد و سرانجام به زحمت به اردبیل انتقال یافت. خلق نیک وروح مهربان و پرگذشت او در اندک زمانی وی را محبوب همکاران خود نمود، پس از برقراری حکومت فرقه قرار شد هر صنفی برای خود کمیتهای تشکیل دهد و افرادی را به نام «صدر» و «کاتب» بر گزیند، معلمان اردبیل نیز چنین کردند، واین جوان را به صدارت کمیته خود انتخاب نمودند. پس از سقوط فرقه، کمیسیون تصفیه او را نیز به گرگان تبعید کرد، او در آنجا بیمار شد، سرانجام پس از مدتی در تهران در گذشت، مادر پیرش گرفتارئی تحمل سختی نکرد، پدر پیرش نیز در مرگ جوان ناکامش غصه مرگ شد و این خانوار این چنین از بین رفت".
سایر شهدا:
اژدر کریمی، عمران کریمی و امین کریمی سه برادر که به دست ایادی خانها در دهات اردبیل شهید شدند.
اعدام افسران طرفدار آزادی آذربایجان در اردبیل:
روزنامه آتش در تاریخ 30 دی ماه 1325 درباره اعدام افسران طرفدار آزادی آذربایجان خبر زیر را درج کرده است:
"گزارش از اردبیل حاکی است که بر طبق رای دادگاه زمام جنگ، افسران زیر محکوم به اعدام گردیده و رای دادگاه ساعت 10 بامداد 22 دیماه 1325 اجراء و محکومین تیرباران شدند:
1- ستوان 3 پیاده ابراهیم سهرابی
2- ستوان 2 پیاده بهمن دانشور
3- ستوان 2 پیاده یحیی شیخ"
محکوم به حبس ابد:
اردبیل- زینال خاکپور یکی از درجه داران تیپ اردبیل که با درجه افسری با متجاسرین همکاری مینمود و مامور تربیت عدهای از قزلباشها شده بود پس از دستگیری و محاکمه در دادگاه زمان جنگ میانه محکوم به حبس ابد گردیده است.
استقبال روحانیون درباری اردبیل از محمد رضا پهلوی
بعد از اشغال آذربایجان توسط حکومت تهران در خرداد 1326 شاه منصوب استعمارگران برای بازدید از مناطق اشغال شده به آذربایجان سفر کرد و در این سفر روحانیون بیشترین استقبال را از محمد رضا پهلوی انجام دادند و عامل نسل کشی آذربایجان را خوشحال کردند. درباره سفر شاه به اردبیل و استقبال علماء از ایشان در کتاب اردبیل در گذر تاریخ چنین میخوانیم:
"... شاه روز پنج شنبه 15/3/1326 از اردبیل بازدید کرد و روز جمعه 16/3/1326 طبقات مختلف مردم به دیدن شاه رفتند. ابتدا آقایان علماء، بعد روسای ادارات و سپس طبقات دیگر از تجار و اصناف، مالکان و خوانین عشایر اردبیل و خلخال."
No comments:
Post a Comment