نقش ارتش در نسل کشی 21 آذر
"آرخالی کوپکلر
قوردی باسارلار!"
(آتا بابا سؤزو)
ارتش نوین ایران که توسط رضاخان با همفکری خارجی ها پایه گذاری شد مهمترین هدف خود را سرکوب ملل، اقوام و عشایر مسکون در جغرافیای ایران قرارداده بود.
ارتش نوین همچنین یکی دیگر از اهداف خود را سرکوب فرهنگی و از بین بردن فرهنگ و زبان ملل قرار داده بود و در این راه هم تا حدودی موفق شد. چرا که تمام تغییرات و سرکوبهای زبانی و فرهنگی اول از ارتش که به صورت ائدولوژیک طرفدار دروغپردازیهای باستانگرایان و آریاپرستان بود صورت میگرفت.
تمامی تغییرات نامهای جغرافیائی و واژه های من درآوردی برای پاکسازی زبان فارسی از لغات زبانهای دیگر (ترکی و عربی) اول از ارتش ایران شروع شد. هدف این ارتش نه دفاع از کشور در مقابل بیگانگان بلکه از بین بردن مخالفان داخلی، تخته قاپو کردن عشایر، کشتار و کوچ دادن اقوام و ملل مخالف حکومت مرکزی به مناطق دیگر بود.
ارتش نوین ایران به عنوان بازوی سرکوب حکومت تهران عمل میکرد و گوش به فرمان تئوری پردازان ائدولوژی دروغین باستانگرائی، آریاپرستی و دیکتاتور تحت الحمایه دول اجنبی بود. این ارتش پاکسازی، کشتار ملل و اقوام و از بین بردن فرهنگهای ملی ملل ایران را در سرلوحه کارهای خود قرارداده بود.
این ارتش سرکوبگر در دفاع از مرزها و دشمنان بیرونی هیچ مهارتی نداشت و قدرت و جسارت دفاع از ارتش های خارجی را نداشت. همانطور که این نظریه در شهریور 1320 به همه عیان شد، افسران و سربازان ارتش اسلحه خود را به کناری انداخته و لباس های خود را کنده و پشت به ارتشهای بیگانه داده و فرار میکردند؛ زور بازوی ارتش فقط برای ترساندن مخالفان داخلی بود! آنها در مقابل نیروهای خارجی مثل موش بودند ولی برای عشایر داخلی و ملل داخلی مثل شیر و ببر عمل میکردند و کشتارهای وحشیانه در آذربایجان، عربستان (خوزستان) ، لرستان، کردستان، خراسان و ترکمن صحرا انجام دادند که هیچ وقت ارتشهای خارجی با ملل و اقوام ایرانی این گونه بر خورد نکرده بودند.
دکتر کیانوش کیانی هفت لنگ در مقاله «حکومت پهلوی و عشایر» درج شده در کتاب «سقوط: مجموعه مقالات نخستين همايش بررسي علل فروپاشي سلطنت پهلوی» درباره هدف رضا شاه و ارتش از «تخته قاپو» و «خلع سلاح» عشایر مینویسد:
"با روی کار آمدن رضاخان قدرتهای خارجی به ویژه انگلیسیها که برای غارت نفت ایران به امنیت نیاز داشتند، عشایر هدف بیرحمانه ترین و ناجوانمردانه ترین کشتارها و توطئه ها قرار گرفتند. رضاخان دو سیاست «تخته قاپو» و «خلع سلاح» را علیه عشایر کشور انتخاب و همزمان اجرا کرد. وی قسی القلبترین افسران ارتش خود را برای اجرای این دو سیاست انتخاب نمود. داستان رفتارهای غیر انسانی و کشتارهای وحشیانه ارتش رضاخانی در برخورد با عشایر، بسیار تلخ و درد آور است. کافی است بدانیم که سپهبد امیر احمدی لقب قصاب لرستان، سپهبد جان محمد خان لقب قصاب ترکمن صحرا و سپهبد شیبانی لقب قصاب بویر احمدی و تعداد دیگر افسران ارشد نیر افتخار لقب قصابی در مناطق دیگر کشور را به دست آوردند".
ائدولوژی تک زبان و تک ملت به صورت رسمی به ائدولوژی ارتش نوین ایران انتخاب شده بود و برای این ارتش سرکوب دیگر زبانها و ملل جزو وظایف آن تعریف شده بود و طبق برنامه خود سرکوب عشایر و ملل ایران را در دستور کار خود قرار داده بود و اقدامات و عملیاتهای زیر را بر علیه عشایر انجام داد:
1- سال 1301 عملیات علیه سمیتقو و شاهسونها در منطقه اردبیل
2- 1302 عملیات علیه شاهسونها در آذربایجان، عملیات لرستان
3- سال 1303 عملیات در سرحد بلوچستان، لرستان و علیه شیخ خزعل و علیه ترکمن ها
4- سال 1304 عملیات علیه عربهای ساکن خوزستان، علیه ترکمنها و در لرستان علیه والی پشتکوه
5- سال 1305 عملیات در لرستان و کردستان
نسل کشی ترکمنها توسط ارتش
قتل و غارت عشایر توسط ارتش نوین ایران به صورت یک کار سیستماتیک ادامه داشت و برای خلع سلاح آنها و تخته قاپو کردن آنها دست به کارهای وحشیانه میزدند؛ از قتل و عام گرفته تا تجاوز استفاده میکردند. درباره نسل کشی ترکمن ها توسط ارتش نوین ایران میخوانیم:
"عملیات علیه ترکمنها در سال 1304 آغاز شد، طبق گزارشها وقتی سرتیپ جان محمدخان دولو، با نیروی عظیمی مشغول پیشروی در دشت ترکمن بود. مرتکب شنیع ترین خشونتها شد. در هر دهکدهای تعدادی از مردم به دار آویخته شدند و اموالشان به غارت رفت. هر یک از افسران با دستی پُـر که حاصل غارت قبایل ترکمن بود بازگشته بودند و سرتیپ دولو شخصا تركمنها را به گلوله مي بست، از این رهگذر ثروت زیادی انباشته بود. وقتی که ترکمنها از اجرای همه خواستههای رضاخان اعم از تحویل فوری همه سلاحها و اطاعت از مقامات مرکزی سرباز زدند."
نسل کشی لرها توسط ارتش نوین ایران
کشتار لرها توسط امیر احمدی که به قصاب لرستان معروف بود صورت گرفته است. در این نسل کشی ارتش نوین ایران با حیله و نیرنگ سران و خانهای لرستان را، بعد از دعوت به یک ضیافت همه را در بروجرد اعدام کردند؛ با اینکه آنها وفاداری خود را به دولت مرکزی نشان داده بودند. در این خصوص سرهنگ احمد جان پولاد در خاطرات خود مینویسد:
"در سالهای 1301 و 1302 برای خلع سلاح و مطیع ساختن عشایر لرستان تحت فرماندهی سرلشکر احمد آقاخان امیر احمدی به آن صفحات اردوکشیهایی به عمل آمد و پس از جنگهای شدید تلفات زیادی به طرفین وارد و با شکست عشایر مزبور خاتمه یافته بود و از این اردوکشی از طرف نیروهای دولت قتل و غارتهایی نیز در بین بعضی از عشایر طایفه حسنوند رخ داده و طوایف مختلفه عشایر لرستان به استثناء طایفه بیرانوند که در آن موقع در کوهها در دشتها متواری شده بودند خلع سلاح گردیده و در صورت ظاهر امنیت و آسایش در آن حدود بر قرار گردیده است. متاسفانه در زمان فرماندهی سرلشکر حسین آقاخان خزائی فرمانده لشکر لرستان روسای طوایف را پس از یک مهمانی در بروجرد به دار آویختند که این موضوع باعث ترس و هراس طوایف گردید و در باطن کدورتی بین عشایر و دولت مرکزی ایجاد شده ".
ایشان همچنین در ادامه در مورد جایزه دولت مرکزی به قصاب لرستان مینویسد:
"... سرلشکر امیر احمدی در نتیجه فعالیت و فاتحه دادن به اغتشاشات لرستان به درجه سپهبدی مفتحر گردیدند".
ارتش نوین ایران برای در هم کوبیدن مقاومت عشایر لرستان علاوه بر قتل و غارت آنها بسیاری از آنها را به جاههای دیگر کوچ داد که دست به یک پاکسازی قومی زد؛ آنها به شهرهایی همچون خراسان، تهران و خوزستان کوچ داده شدند.
ویلیام داگلاس در خصوص جنایات صورت گرفته در لرستان به شرط بندی بر سر مسافت دویدن اجساد بی سر اشاره میکند که بسیاری دهشتناک بوده است.
علاوه بر این سرکوب فرهنگی ملت لرستان، با تاسیس مدارس عشایر و به گروگان گرفتن فرزندان سران طوایف جهت آموزش در مرکز صورت میگرفت تا رئیس ایل نتواند بر علیه دولت مرکزی شورش کند.
همچنین ارتش نوین ایران نسل کشی هائی هم در خوزستان بر علیه عشایر عرب، بویر احمدیها، ترکان قشقائی، کردها، بلوچ ها انجام داده است.
اما نسل کشی 21 آذر توسط ارتش ایران یک نسل کشی دیگری بود که از دیگر نسل کشی ها تمایز زیادی داشت. چرا که آنها طبق دستور اربابان خارجی خود جهت از بین بردن فرهنگ و زبان ترکی و کشتار ملت آذربایجان و سوزاندن کتابهای ترکی اعزام شده بودند و این نسلکشی ملتی بود که تجربه حکومتی داشته و سرکردگان آن عالمان و روشنفکران زمان خویش بودند.
ارتش با همکاری خانها و روحانیون درباری نقش اصلی در نسل کشی 21 آذر داشته است و بعد از اشغال آذربایجان سرهنگهای خشن به عنوان فرمانداران نظامی در تمام شهر های آذربایجان منصوب شدند و تمام هستی ملت را غارت کردند و قتلهای زیادی در زمان آنها صورت گرفت. آنها همچنین با حمایت از افراد فراری به تهران و اعزام آنها به آذربایجان نقش زیادی در نسلکشی ملت آذربایجان داشتهاند.
نقش ارتش در نسل کشی 21 آذربایجان به صورت خلاصه در موارد زیر بیان میشود.
1- حمله به آذربایجان با دستور شاه منصوب بیگانگان
2- دستگیری و اعدام هزاران نفر درشهرهای مختلف که توسط ایادی ارتش در آذربایجان صورت گرفت .
3- انتصاب فرمانداران نظامی: در هر شهری که توسط ارتش اشغال میشد یک فرماندار نظامی به آن شهر گمارده میشد که تمام امور شهر را به دست میگرفت و حکومت نظامی در آن شهر اعلام میکرد و کشتار، قتل و دستگیری ها توسط این افراد صورت داده میشد.
4- تشکیل دادگاه زمان جنگ: این دادگاهی بود که به صورت صحرائی صورت میگرفت که قاضی و دادستان آنها هم نظامی و از طرف ارتش انتخاب میشد و حکم آنها قابل اعتراض نبود و هر حکمی که صادر میکردند بلافاصله اجرا میشد.
5- باز گذاشتن دست اجامر و اوباش شهری و همکاری با آنها: ارتش بعد از اشغال هر شهر دست اوباش و اجامر خود را در ادامه کشتار ها آزاد میگذاشت؛ از جمله در کشتن 17 نفراز غیر نظامیان روستای «ثمرین» در اردبیل میباشد که با آگاهی سرتیپ بایندور انجام شد.
6- حمایت و آموزش خانهای متواری به تهران و اعزام آنها به آذربایجان تا به دلیل آشنائی با محیط و جغرافیای آذربایجان بتوانند ارتش را در این نسل کشی یاری دهند.
7- سوزاندن کتابها ترکی: سوزاندن کتابهای ترکی و جمع آوری آنها توسط ارتش و با نظارت آنها صورت گرفته است.
8- تبعید هزاران ترک به جنوب ایران: تبعید روشنفکران، فعالان و خانوادههای آنها به جنوب ایران توسط ارتش و با هماهنگی ارتش انتقال آنها صورت گرفته است. بسیاری از افراد تبعید شده به مناطق بد آب و هوا زندگی بسیار تلخ و درد آوری در این مناطق داشته اند.
حاصل نسل کشی ارتش در آذربایجان
حاصل اشغال آذربایجان توسط ارتش ویرانی، قتل، کشتار، تبعید و اعدامهای بیحد و حساب بود که در منابع مختلف ارقام متعددی ذکر شده است. در کتاب «دولتهای ایران از سید ضیاء تا بختیار» توسط مسعود بهنود ایشان به جای اینکه تمامی اعدامها و تبعیدها را حاصل اشغال آذربایجان توسط ارتش ایران بنامد اینها را حاصل کار فرقه دمکرات قلمداد میکند و مینویسد:
"...حاصل کار فرقه دمکرات 2500 اعدام، هفت هزار کشته، هشت هزار زندانی، 36 هزار تبعیدی و 70 هزار پناهنده به شوروی بود".
No comments:
Post a Comment