نقش انگلیس در نسل کشی 21 آذر
دولت انگلیس یکی از حامیان بزرگ ائدئولوژی غیر انسانی پان فارسیزم و باستانگرائی در ایران بوده است که این ائدولوژی معتقد به پایهگذاری یک دولت فارسگرا در ایران میباشد که با به قدرت رسیدن رضاخان که با حمایت مستقیم دولت انگلیس به تخت شاهی نشست این ایدولوژی غیر انسانی از مراکز فرهنگی به مراکز دولتی نقل مکان کرد و با زور سیاسی و نظامی، افکار پلید و غیر انسانی این ایدولوژی در ایران رواج پیدا کرد.
این ایدولوژی غیر انسانی و حذفی با جعل تاریخ و فرهنگسازی دروغین که از مراکز مشخصی در غرب حمایت میشد میخواست زبان و فرهنگهای دیگر ملل ایران را از بین ببرد و تنها یک زبان آن هم زبان فارسی در ایران ترویج شود. این کار با ایجاد ارتش و سیستم آموزش رسمی بدون توجه به خواستهای ملل دیگر در مورد زبان آنها، و با تمام قدرت با ترویج پان فارسیزم عملیاتی گردید.
پان فارسیزم یک پروژه استعماری و غربی در ایران
پان فارسیزم در اصل یک پروژه استعماری و غربی برای استعمار ملل غیر فارس در ایران بوده و میباشد تا بتواند با تکیه بر خوی حذفی و فاشیستی حامیان پان فارسیزم، که از عقدههای تاریخی رنج میبردند، و با ساختن یک هویت دروغین تاریخی بر آنها، ملل مظلوم غیر فارس را مطیع آنها کنند و تمام داشتههای مادی و فرهنگی ملل غیر فارس در ایران را به غارت ببرند.
شرق شناسان مغرض که در مراکز ماسونی ایران نفوذ داشتند با کمک فکری به افراد نژادپرست باستانگرا و آریاپرست که عضو این مراکز بودند آنها را نسبت به هویت تازه تراشیده شده حیران و محسور میکردند و آنها هم در رویاهای نژادپرستانه، تمام خواستهای شرق شناسان مغرض که در لباس تاریخدان، باستان شناس، عاشقان ادبیات ایران... ظهور کرده بودند جامه عمل میپوشاندند.
بیشترین کینه و نفرت این شرق شناسان مغرض و حامیان آنها در ایران از زبان ترکی، عربی و هویت ترکی بود. آنها با تاریخ نویسی جعلی شروع به سم پاشی بر علیه امپراطوریهای ترک، شاهان ترک، هویت و ملیت عربها در ایران کردند و عقدههای تاریخی خود را گشودند. حتی آنها نفرت از ترک و عرب را به صورت رسمی در مراکز آموزشی و کلاسهای درس ترویج میکردند مراکزی که میبایست محل آموزش صلح و دوستی باشد تبدیل به مراکز نفرت پراکنی بر علیه ملت ترک و عرب شده بودند. تحقیر زبان ترکی و هویت ترکها و عربها به صورت سیستماتیک ادامه داشت.
ارتش نوین ایران مسئول سرکوب فرهنگی ملل غیر فارس شده بود و در این راه به عنوان بازوی سرکوب عمل میکرد و اولین کاری که کرد شروع به پاکسازی زبان فارسی از لغات ترکی و عربی بود. تمامی اصطلاحات ترکی و عربی از لغات ارتش ایران حذف شدند و به جای آنها افراد باستانگرا و آریاپرست لغات من در آوردی فارسی را جایگزین کردند که در خیلی از مواقع موجب انبساط خاطر میشد!
در پشت تمام این کارهای غیر انسانی دولت انگلیس ایستاده بود و مراکز فرهنگی دولت انگلیس به صورت رسمی از این برنامه حمایت میکردند. چرا که، این پروژه غیر انسانی (پان فارسیزم) تامین کننده منافع انگلیس در ایران بود. حتی موزه بریتانیا در مورد منشور منتسب به کوروش بیش از خود فارسها مایه گذاشت تا این اثر را جهانی سازد تا با این هویت سازی جعلی بتواند افراد آریاپرست و باستانگرا در ایران را حیران و محسور کند و آنها را با افتخارات دروغین از جمله منشور منتسب به کوروش به جنگ ملل غیر فارس بفرستد. دولت انگلیس در این مورد ماهرانه عمل کرده و افراد باستانگرا را به جنگ ملل غیر فارس در ایران فرستاده تا با از بین بردن زبان و فرهنگ ملل غیر فارس، منافع دولت انگلیس را بیشتر تامین کنند. اما این رؤیاهای دولت انگلیس در ایران با به ظهور رسیدن جنبش ملی آذربایجان بعد از شهریور 1320 تا حدودی پریشان شد.
رویاهای دولت انگلیس در ایران
دولت انگلیس یکی از بزرگترین حامیان فکری و لجستیکی پروژه فارسسازی و باستانگرائی در ایران بوده است. یکی از رویاهای دولت انگلیس این بود که تفکر آریاپرستی در ایران تقویت شود و این تفکر نژادپرستانه و ضد انسانی و حذفی باعث شود که زبانها و فرهنگهای ملل غیر فارس در ایران از بین برود و این تفکر در کشورهای همسایه ایران از جمله در افغانستان و تاجیکستان هم مسلط شود که این کار در حال حاظر به عهده بی.بی.سی فارسی گذاشته شده است.
بانیان این تفکر و پروژه استعماری، دولت انگلیس و گروههای مخفی فراماسونری بوده است که در اواخر امپراطوری قاجار در تهران فعال شدند و در دوره مشروطه به قدرت فائق فرهنگی تبدیل شدند و این گروهها در به سلطنت رساندن حکومت پهلوی نقش اصلی را بازی کردند.
جعل تمدن برای فارسها و تاریخسازی دروغین یکی از مأموریتهای اصلی و ویژه گروههای فراماسونی بوده است که ملت سازی دروغین برای ایران را پایه گذاری کردند که این گروه دارای تفکرات ضد ترکی و ضد عربی بودند.
تقویت و به دست گرفتن قدرت توسط این گروهها که حامی منافع انگلیس در ایران و منطقه بودند یکی ار رویاهای دولت انگلیس در ایران بود.
پریشانی رویاهای انگلیس در ایران
ظهور تفکر ملی و پایه گذاری حکومت ملی در آذربایجان بزرگترین ضربه ای بود که به رویاهای دولت انگلیس و گروههای طرفدار این دولت درایران وارد میشد و رویاهای خوش آنها را آشفته میکرد و میخواست به آن پایان دهد.
آنها که آذربایجان را هندوستان کوچک فرض کرده بودند و با تاریخ سازی دروغین و از بین بردن زبان ترکی میخواستند پروژه استعماری و غربی آریاپرستی را در ایران تکمیل کنند حکومت ملی آذربایجان را بزرگترین مانع این پروژه میدیدند. این حکومت نقشه های آنها را بر آب کرده بود و خواب آنها را آشفته کرده بود.
اینگونه بود که دولت انگلیس با شروع جنبش آذربایجان شروع به ایجاد اخلال در کار جنبش نمود، از هر طریق میخواست این جنبش از بین برود و بعد از تشکیل حکومت ملی هم شروع به سنگ اندازی در کار این حکومت نمود در این کار هم از خوانین و روحانیون و از مزدوران فرهنگی بیشترین استفاده را کرد، چرا که دولت انگلیس با این گروهها از اول هم رابطه خوبی داشت.
سید ضیاء الدین طباطبائی یکی از ایادی معروف انگلیس با همفکری بعضی از خوانین و روحانیون فراری از آذربایجان در تهران «جمعیت نجات آذربایجان» تشکیل دادند و این جمعیت تبلیغات سوء زیادی بر علیه حکومت ملی انجام میداد.
در کتاب «نفت ایران، جنگ سرد و بحران آذربایجان» درباره نفوذ انگلیس در ایران میخوانیم:
"...آن بخش از سیاستمداران ایرانی که به طرفداری از انگلیس شهرت داشتند از نوع افراد وابسته به تشکیلات فراماسونی بودند، گزارش میشد که انگلیس با عناصر عشایری نیز روابطی دارند".
و در ادامه در این کتاب چنین میخوانیم:
"انگلیسی ها از طریق متحدان طبیعی خود، یعنی بزرگ مالکان با ارتباطهای فراماسونی، سران ایلات، روحانیون محافطه کار، سردسته های مزدور، اوباش خیابانی عمل میکردند. سید ضیاء تنها نمایانترین وجه این شبکه قدرت بود؛ نیروی اصلی آنها در وجود شخص شاه و دوربریهای او نهفته بود".
عوامل انگلیس در ایران در پراکندن شایعات متعدد که تامین کننده منافع انگلیس باشند تبحر خاصی داشتند. چرا که، در تمام اجزاء حکومت تهران نفوذ داشتند. از جمله بسیاری از روزنامهها هم طرفدار انگلیس بودند. جمیل حسنلی در این مورد مینویسد:
"...عوامل انگلیس شایع کرده بودند که گرفتن امتیاز نفت از طرف دولت شوروی بهانه ای برای جدا کردن شمال ایران بوده است و توصیه کرده بودند که امتیاز نفت را نباید به دولتها داد، بلکه باید به شرکتها (مثلا آمریکائی یا انگلیسی) داد. طبق گزارش ماموران ویژه شوروی از 112 نماینده مجلس 90 نفر و از 11 وزیر 9 نفر طرفدار انگلیس بودند. روشن شده بود که میس لمپتون مسئول بخش مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران بعضی از سردبیران روزنامه ها را دعوت کرده و دستورالعمل لازم را به آنها داده بود".
علاوه بر این جمیل حسنلی در ادامه، درباره نگرانی دولت انگلیس از تشکیل حکومت ملی در آذربایجان از گزارشهای سرکنسول انگلیس در تبریز مینویسد:
"اطلاع درباره تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان دولتمردان و مسئولان انگلیس و ایرانی را به شدت نگران کرد. «اوول» سر کنسول انگلیس در تبریز درباره فرقه دمکرات آذربایجان چنین گزارش داد: این حزب به مراتب خطرناکتر از حزب توده است زیرا همه میدانند حزب توده جانبدار شوروی است، و در آن افراد سرشناس وجود ندارد و از این رو نمی تواند به طبقه متمول و روشنفکر متکی باشد ولی در فرقه دمکرات افراد موثری حضور دارند و برنامههای آن با دقت و جدیت تدوین شده و خواسته هایش چنان است که علیه آن نمی توان سخن گفت. اگر فرقه بتواند شعارهای خود را عملی کند تمام مردم آذربایجان از آن حمایت خواهند کرد و فرقه فراتر از اهداف خود خواهد رفت. پیشهوری در روزهای آغازین سپتامبر دست به اقدامات ضد بریتانیائی زده است. به نظر او ارتجاع ایران و سید ضیاء الدین سخنان ارنست بوین وزیرخارجه سابق و آنتونی ایدن وزیر خارجه فعلی انگلیس را تکرار میکنند. پیشه وری نوشته است: همه مرتجعان ایران از یک منبع سیراب میشوند؛ آنان میخواهند در ایران حکومت ارتجاعی تشکیل داده و افسار را به دست سیاستمداران لندن بدهند! هدف آنها همین است و بس.".
نفوذ انگلیس در بین روحانیون مرتجع هم، باعث شده بود که دولت انگلیس از این نفوذ برای بر هم زدن استقرار حکومت ملی استفاده کند و با اعزام آنها به آذربایجان میخواستند در بین هواداران جنبش آذربایجان تفرقه اندازی کنند. در این مورد جمیل حسنلی مینویسد:
"در پائیز 1945 از جنوب ایران دهها نفر روحانی مرتجع طرفدار انگلیس به شمال ایران اعزام شدند تا بین گروههای دمکرات تفرقه اندازی کرده و به موازات آن احزاب جدیدی به وجود آورند. مثلا در زنجان، ذوالفقاری تاجر بزرگ و طرفدار انگلیس اقدام به تشکیل حزب دمکرات زنجان کرده بود. این حزب به شدت با خود مختاری آذربایجان و تدریس زبان ترکی در مدارس و استفاده از آن در ادارات مخالفت میکرد، او با تقسیم زمین بین کشاورزان هم مخالف بود."
تبلیغات دروغین حامیان انگلیس در روزنامه های دست راستی بر علیه حکومت ملی، مطالبات انسانی، قانونی، حقوق بشری ملت آذربایجان و هجمههای شدید آنها به رهبران فرقه دمکرات آذربایجان، جهت بیاعتبار کردن آنها در نزد افکار عمومی، تلاشی بود تا نسل کشی آینده در آذربایجان را توجیه کنند.
آنها با تبلیغات ریاکارانه اذهان مردم جهان و ایران را نسبت به آذربایجان مسموم کرده بودند تا در موقع قتل و کشتار هیچ عکس العملی از سوی آزادیخواهان جهان نسبت به ملت آذربایجان نشان داده نشود و آنها با قلب واقعیتهای موجود به هدف خود رسیدند و ملت آذربایجان را در جلو چشم جهانیان قتل و عام کردند بدون اینکه عکس العملی از طرف آزادیخواهان جهان نسبت به این نسل کشی دیده شود.
کشتار و تبعید ملت آذربایجان با تبلیغات دروغین آنها سرپوش گذاشته شد و حتی آنها هم که مدافع حمله به آذربایجان بودند و بعد از ماهها که به آذربایجان سفر کردند به عمق جنایات و ددمنشی ارتش ایران اعتراف کردند؛ از جمله قاضی داگلاس آمریکائی بعد از مسافرت به آذربایجان به این موضوع اعتراف میکند که حمله ارتش ایران به آذربایجان وحشیانه تر از حمله یک ارتش بیگانه بوده است.
دیده نشدن واقعیتهای آذربایجان حاصل تبلیغات و پروپاگاندای روزنامههای دست راستی و حامیان فراماسونی انگلیس در تهران بود که جهان را از واقعیتهای آذربایجان بی خبر نگه داشته بودند و ملت آذربایجان بی صدا و در تنهائی خود قتل و عام شدند و به تبعید به مناطق بد آب و هوا فرستاده شدند.
حتی لوئیس فاوست در کتاب بحران آذربایجان اعتراف میکند که دولت مرکزی بعد از استقرار در آذربایجان حال و روز اهالی آذربایجان را بهتر نکرد بلکه کشتار و غارت بیشتر شد.
اینگونه بود که اقدامات دولت انگلیس و حامیان آن در ایران به یک نسل کشی در آذربایجان منجر شد. نسل کشی که تابحال به صورت رسمی درباره آن تحقیق نشده و ناگفتههای آن روایت نشده است.
دولت انگلیس به دلیل معاونت در این نسل کشی باید پاسخگوی اعمال غیر انسانی خود باشد و در افکار عمومی جهان محکوم شود. حتی فعالان ملی آذربایجان باید این موضوع را به دادگاههای بین المللی بکشند و دولت انگلیس و آمریکا را در این دادگاه ها محکوم کنند تا این دولتها با حمایت از باستانگرایان و آریاپرستان در آینده نتوانند به این جنایات دست بزنند.
No comments:
Post a Comment