نسل کشی فرهنگی
شروع نسل کشی فرهنگی آذربایجان قبل از نسل کشی فیزیکی ملت آذربایجان در 21 آذر 1325 شروع شده بود و در این دوره تحقیر زبان ترکی و تلاش برای از بین بردن آن توسط دولت تهران و شبهروشنفکران فارسگرا که به مراکز فراماسونی وابسته بودند شدت یافته بود.
با حذف زبان ترکی میخواستند حافظه تاریخی ملت آذربایجان را حذف کنند و تمام هستی و هویت آنها را از روزگار محو کنند. این تلاش در حدود بیست سال طول کشید تا اشغال ایران توسط متفقین صورت گرفت و ملل ایران در زمان اشغال طعم آزادی را چشیدند و روزنامهها و احزاب سیاسی شروع به کار کردند و فضای سیاسی و اجتماعی را تغییر دادند.
با شروع جنبش حقطلبانه آذربایجان شبهروشنفکران فارسگرا به تلاش خود برای انکار زبان ترکی و هویت ترکی آذربایجان شدت بخشیدند. آنها بیشرمانه به زبان ملی ما و هویت ترکی ما حمله میکردند و برای ما هویتی دروغین را میخواستند تحمیل کنند و شهید پیشه وری در روزنامه آذربایحان کسانی را که مخالف زبان ترکی میباشند را «دشمنان قسم خورده» ما لقب داده است.
یکسال حکومت ملی آذربایجان دست بسیاری را رو کرد. ما با دیدی باز میتوانیم دشمنان قسم خورده آذربایجان را بشناسیم؛ حتی آنها که خود را روشنفکر و عالم دنیای سیاست و دمکراسی میدانستند ذات خود را نشان دادن.د یکی از اینها ملک الشعرای بهار است که زبان ترکی را فاقد ادبیات جهانی مینامد و برای ریشهکن کردن آن خطابه میگوید و این خطابه را هم به ملت آذربایجان میگوید. ملتی که ابتدائی ترین خواست خود که برداشته شدن ممنوعیت تدریس زبان ترکی است را مطرح کرده است. بهار یا آگاهی ازادبیات ترکی نداشته یا داشته و تجاهل العارفین میکرده است. چرا که، کتاب لغات الترک به تنهائی کافی است که بهار با دیدن آن جواب حرفهای بی اساس خود را بگیرد. حال قسمتی از خطابه بهار:
... آمدیم بر سر لهجه های محلی و تدریس زبان ترکی.... میگویند در سه سال ابتدائی زبان رسمی، ترکی باشد. ای کاش مردم آذربایجان لااقل زبان تاتارهای قفقاز یا فارس گویان خود آذربایجان را به عنوان زبان ملی احیا مینمودند و ما خود را راضی میکردیم که زبان «آذری» که یک لهجه قدیمی است دوباره بدست فرزندان خود احیا میشود.
اما به کدام دلخوشی میتوانیم راضی شویم که آقایان زبان تحمیلی فاتحان تاتار را به زبان اجداد و نیاکان ما رجحان مینهند؟
آیا فکر کردهاید که دامنه زبان وسیع دری با آنهمه ادبیات عالمگیر و آن همه کتابهای مفید و مفاخر تاریخی که فعلا نیز هموطنان شما در همه ایران به آن زبان تکلم میکنند و استعدادهای عجیب و غریبی در خود آذربایجان از این زبان ادبی بروز کرده و میکند، چه عجب دارد که باید در پی زبانی برآیید که نه سابقه ادبیات جهانی دارد و نه بزرگانی در علم و ادب پرورده نه امروز میپرود!
اگر شما را مخیر کنند که تنها دردنیا یک زبان را اختیار کنند، آیا بهتر نیست که این یک زبان، زبان فارسی باشد، زبان فرهنگ بزرگ جهانی دارد و کتب زیادی در آن تالیف شده و با دانستن آن میتوانید در مملکتی با برادران ایرانی خود زندگی کرده و از جاه و ثروت آن کشور بهره مند گردید...".
متاسفانه روشنفکران تهران و شاعران آنها، با مطالبات زبانی و هویتی ملت آذربایجان، با تحقیر کردن زبان ترکی به صورت آگاهانه برخورد میکردند و در حالی که میرزا حسن رشدیه در زمان ناصرالدین شاه زبان ترکی را در آذربایجان به صورت تدوین شده به وسیله کتاب «وطن دیلی» تدریس میکرد. اینها با ندیدن این سابقه تدریس زبان ترکی بدترین تحقیرها را به مطالبات ابتدائی ملت آذربایجان روا میداشتند و به اندیشههای ضد انسانی آقای محمود افشار، عباس اقبال آشتیانی و عارف قزوینی جامه عمل میپوشاندند.
عارف قزوینی که گفته بود:
زبان ترک از برای از قفا کشیدن است
صلاح پای این زبان ز مملکت بریدن است
این تفکر ضد انسانی با تأسف از طرف اکثر روشنفکران مرکز و حامیان و رهروان بی مزد و مواجب آنها در آذربایجان در زمان حکومت ملی آذربایجان به طرز عجیبی پی گیری شده و انرژی قلم خود را به تحقیر زبان و هویت ترکی ملت آذربایجان صرف کرده اند و در جبهه دشمنان قسم خورده ملت آذربایجان قرار گرفته اند.
شبه روشنفکران فارسگرا بعد از اشغال آذربایجان هم دست از سر زبان ترکی بر نداشتند و به حملههای ناجوانمرادانه خویش به زبان ترکی و هویت آذربایجان ادامه دادند و حتی پیشنهاد خبیثانهای دادند مبنی بر اینکه ملت آذربایجان به جای زبان مادری و ملی خویش، فارسی یاد بگیرند در این مورد یمین اسفندیاری که به احتمال نماینده مجلس از ساری بوده است؛ در مطلبی که در روزنامه اطلاعات چاپ شده خواستار از بین بردن زبان ترکی در آذربایجان شده که بخش هائی از آن در ذیل آمده است:
"به شکرانه نجات آذربایجان زبان فارسی را ترویج کنیم
...موضوع زبان را نمی توان سرسری و ساده انگاشت. خطری که ممکن است از این راه متوجه ما شود کوچک نیست، ما نباید خود را فریب دهیم و به عنوان اینکه ترکی فقط یک لهجه محلی است ریشه خطر را باقی بگذاریم. باید کاری کنیم که یک نفر ایرانی هم به این زبان به این لهجه تکلم نکند و زبان فصیح فارسی در سرتاسر ایران رواج یابد.
به عقیده من باید برای این کار برنامه ای جامع و دقیق طرح نمود و با کمال جدیت و دقت اجرا کرد. مثلا یک هقته را به جمع آوری کتاب اختصاص دهیم و همانطور که در میان کلیه ملل معمول است آن هفته را صرف تهیه مقدمات ترویج زبان فارسی سازیم.
ده ها و صدها هزار نسخه کتاب تهیه و در سرتاسر آذربایجان توزیع نمائیم، میلیونها ریال اضافه بر بودجه و ولو از راه استقراض باشد جمع آوری کنیم و به تأسیس صدها دبستان و دبیرستان در آن استان اختصاص دهیم.
چاپخانههای متعدد فارسی ایجاد نمائیم که مطبوعات را به قیمت ارزان تهیه و در دسترس مردم قرار دهند. کلیه افراد باسواد آذربایجان را موظف نمائیم همه جا، چه خانه و چه در بیرون از خانه به زبان فصیح فارسی تکلم کنند. کسانی از قبیل مالکین، صاحبان کارخانهها، کدخداها و روسای ادارات دولتی و بنگاههای ملی را مکلف نمائیم به افراد زیر دست خودشان زبان فارسی بیاموزند. مواد زیر را هم با آن در درجه دوم اهمیت است در برنامه بگنجانیم:
1- کلیه نامههای ترکی را مبدل به نامه های فارسی کنیم.
2- خانواده های محترم ایرانی را دعوت کنیم بیش از این راضی نباشند اسم ترکی داشته باشند.
3- صدها هزار تابلو تهیه کنیم که مردم را به تلکم به زبان فارسی توصیه نماید. این تابلو ها عباراتی مهیج داشته باشد و در همه نقاط در راهها در اتومبیل ها و غیره نصب شود.
4- به کسانی که فعلا در مجالس (خودمانی) به زبان ترکی حرف میزنند توصیه کنیم که یکباره این زبان را ترک کنند و اخلاقا تعهد کنند که هرگز به ترکی تکلم ننمایند. به ایشان بگوئیم که همان حرف زدن (خودمانی) آنها چه تیشهای به ریشه ملیت ما میزند و پیکر ایران را مجروح میکند.
آنها که به اسرار و رموز سیاست آشنا هستند میدانند موضوع زبان را نمی توان سرسری گرفت و نمی توان اجازه داد زبان بیگانه در کشور رایج باشد... بیائید به شکرانه نجات آذربایجان سوگند یاد کنیم با تمام قوا و از ته دل و جان درصدد ترویج زبان فارسی و تحریم زبان بیگانه بر آئیم و همت کنیم تا روزی فرا رسد که در سرتاسر ایران هیچ زبانی جزء زبان شیرین و دلپذیر فارسی رایج نباشد".
مخالفت روحانیون درباری با تدریس زبان ترکی در آذربایجان
دین اسلام اگر چه تمام زبانها و قومها را به رسمیت شناخته است ولی مبلغین دین مبین اسلام که از حوزه نجف و قم فارغ التحصیل شده بودند با آموزش زبان ترکی مخالفت میکردند و در این راه هم پیش قدم شده و پیشنهاداتی برای ریشه کردن زبان ترکی در آذربایجان میدهند. میرزا حسین واعظ یکی از این روحانیون میباشد که برای محو زبان ترکی به شاه پیشنهاد میدهد با اعزام معلمین بیشتر و آموزش زبان فارسی، زبان ترکی را محو کنند
محمد علی مسعودی سردبیر روزنامه اطلاعات که همراه شاه با آذربایجان سفر کرده بود در «یادداشتهای سفر به آذربایجان» درباره این روحانی مینویسد:
"...آقای میرزا حسین واعظ به پیشگاه مبارک (شاه) معروض داشت، آذربایجان تقاضاهای متعدد دارد؛ ولی مقدم بر هر چیز نیازمند بسط زبان فارسی است. ما از دولت تقاضا داریم عدهای کافی آموزگار، دبیر و معلمین متدین که کودکان را از نخستین سالهای کودکی با لطف و شیرینی زبان فارسی آشنا سازند به آذربایجان فرستند تا نهالهای نورسته این استان از کودکی با ترانههای دلپذیر فارسی مانوس شوند و تدریجا آخرین اثر لهجه محلی محو گردد..."
.
کتاب سوزی در آذربایجان
کتاب سوزی در تبریز
کینه و نفرتی که حکومت تهران از حکومت ملی آذربایجان داشت یکی به دلیل رسمی شدن زبان ترکی و دیگری به دلیل خود مختاری آذربایجان بود و این دو بند را تمامی شاهپرستان و دشمنان ملت آذربایجان در تمامی سخنرانی ها و مطالب خود به زبان میآوردند و به دلیل نفرتی که از فرهنگ و زبان ترکی داشتند میخواستند ریشه فرهنگ آذربایجان و تمامی مراکز فرهنگی که توسط دولت ملی آذربایجان ایجاد شده بود از بین ببرند و برای همیشه خود را از دست زبان ترکی راحت کنند. این ائدولوژی ضد بشری و ضد انسانی توان تحمل زبان ترکی را نداشت و برای ریشه کردن زبان ترکی دست به کار ضد انسانی و وحشیانه دیگری زدند در کنار کشتار ملت آذربایجان و آزادیخواه تبریز، تمامی کتابهای ترکی و اسناد ترکی را آتش زدند.
آقای مهران باهارلی در مقاله ای با عنوان «قومیتگرائی افراطی فارسی و مراسم کتابسوزی» درباره سوزندان کتابهای ترکی در تبریز و چند شهر دیگر مینویسد:
"سوزاندن کتابهای ترکی پس از کشتار سیاه روز 21 آذر ماه آغاز گردید.در 26 آذر 1325 چند روز بعد از اشغال آذربایجان توسط ارتش شاهنشاهی ایران و فروپاشی حکومت ملی آذربایجان به ریاست دولت مرد ترک پیشه وری، تمام کتب، نشریات و سایر مکتوبات جمع آوری و در طی مراسمهائی در چند نقطه شهر تبریز و دیگر شهر های آذربایجان صرفا بدین بهانه که به زبان ترکی نوشته شده اند به آتش کشیده شد. عاملان این کتاب سوزی، همان ماموران دولت ایران و ارتش غالب و اشغالگر بودند که 5 روز قبل به دستور تهران و بعد از سرکوب حکومت ملی آذربایجان در طی یک روز بیش از دوازده هزار تن ترک را قتل عام کرده و در شهرهای آذربایجان سیل خون به راه انداخته بودند. فرمان اجرای این اقدامات مستقیما از جانب دولت ایران و تهران صادر شده بود و سوزانیدن کتب ترکی همزمان با تبریز، در چند شهر دیگر آذربایجان نیز به وقوع پیوست. در شهر تبریز، کتابسوزی در چندین نقطه از جمله میدان ساعت و میدان شهرداری تبریز، دانشسرای این شهر و در بسیاری از مدارس انجام شد، به گفته شاهدان عینی که برخی از آنها اکنون نیز در قید حیات اند کودکان و دانش آموزان دبستانی را به صف کرده و آنها را مجبور میکردند تا جهت کسب اجازه برای ادامه تحصیل، با تشکیل صفهای متعدد منتهی به تلهای آتش، کتابهای درسی دریافتی خود از مدارس را که به زبان ترکی بودند و مخصوصا کتاب درسی «آنادیلی» (زبان مادری) را «زنده باد شاه» گویان و با دست خود در آتش اندازند، بسیاری از کودکان به دلیل امتناع از به آتش انداختن کتب درسی خود به شدت مضروب گردیدند و یا آتش در کف دستانشان گذاشته شد.
این کتاب سوزی در آنچنان مقیاس وسیعی انجام گرفت که ستونهای غلیظ دود ناشی از سوزانیدن کتب و مکتوبات ترکی برای ساعتها از همه جای این شهر بزرگ قابل رویت بود. در همان روز در میدان دانشسرای تبریز تعدادی از جوانان ترک به دار آویخته و بنابر برخی از ادعاها جند معلم زنده زنده در آتش افکنده شدند. در شهرهای تبریز، اورمو، زنجان و اردبیل و... منازل بسیاری از روشنفکران و مبارزان به دلیل مخالفت با تحویل کتابهای ترکی همراه با اعضای خانواده هایشان به آتش کشیده شد. در تبریز همزمان با فاجعه کتابسوزی، دانشگاه تازه تاسیس شده آذربایجان از سوی نیروهای اشغالگر تخریب گردید".
در این مورد روزنامه ضد ترکی اطلاعات این خبر را با تیترزیر و به همراه خبر آن منتشر کرد:
"کتابهائی که به زبان ترکی بود سوخته شد
دیروز در دبیرستان فردوسی دانش آموزان و مردم تبریز از سرهنگ زنگنه قهرمان رضائیه سپاسگزاری کردند و احساسات پرشوری ابراز داشتند. دیروز در مقابل شهرداری کتابهای ترکی را مردم سوزاندند".
این جنایات ضد انسانی و ضد بشری در دنیا فقط از طرف دشمنان ملت ترک انجام شده است و در جای دیگر کمتر میشود سراغ اینگونه اعمال ضد انسانی را گرفت. این افراد که ادعای فرهنگ و تمدن دارند ولی برای از بین بردن فرهنگ و زبان دیگر ملیتها کتابهای آنها را به آتش میکشند تا آنها را استعمار کنند و حافظه ملی و تاریخی آنها را از بین ببرند.
جمیل حسنلی در مورد کتاب سوزان و نابودی مراکز فرهنگی آذربایجان توسط حامیان ارتش چنین مینویسد:
"...بعد از این وقایع، کتابهای درسی منتشر شده به زبان ترکی به شعله های آتش سپرده شدند، آموزش زبان ترکی ممنوع شد، دانشگاه، تئاتر ملی، فیلارمونی و موزه بسته شدند، مجسمه های ستارخان، باقرخان و خیابانی که در زمان حکومت ملی نصب شده بودند برداشته شدند".
اما گزارش روزنامه آتش که طرفدار شاه منصوب بیگانگان بود درباره کتاب سوزی در تبریز در زیر بخوانیم:
"امروز ساعت 11 و نیم قبل از ظهر از طرف دانش آموزان و دانشجویان شهر تبریز در میدان مقابل شهرداری جشنی با حضور عده ای بسیاری از اهالی شهر و مخبرین مطبوعات پایتحت و افسران ارتش و مامورین دولت برپا گردید و قبلا در وسط میدان آتش بزرگی افروخته بودند و مقدار زیادی کتب کلاسیک ترکی را که فرقه ننگین دمکرات چاپ کرده و به زور میخواستند به کودکان تدریس نمایند. در میان کف زدن و هورای حضار و فریادهای زنده باد اعلیحضرت شاهنشاه محبوب ما و پاینده باد جناب اشرف قوام السلطنه و محو باد دشمنان آذربایجان و نابود باد خائنین ایران، تمام کتابها را در آتش ریختند".
چنان که از گزارش روزنامه آتش بر میآید کتابهای ترکی را در حضور خبرنگاران سوزاندهاند و آنها هم هورا کشیدهاند. این شاید اولین کتابسوزانی باشد که در حضور خبرنگاران انجام شده؛ آنها که خود را اهل قلم میدانند و متعهدند که جزء حقیقت را نگویند.
اما این عمل آتش زدن کتابها آنقدر شنیع و عمل زشتی بوده که بسیاری از آزادیخواهان جهان این عمل را باور نمی کردند و فکر میکردند این یک عمل تبلیغاتی از طرف هواداران حکومت ملی آذربایجان است. چرا که، در ذهن و باور آنها نمیگنجید که ارتش در حضور خبرنگاران به این عمل ننگین دست بزند و خبرنگاران هم این عمل را محکوم نکنند. روزنامه اطلاعات در تاریخ 13/11/1325 در سرمقاله خود جوابی به نویسنده روزنامه جمهوریت ترکیه نوشته است که قابل تامل است نوسینده ترک سوزانده شدن کتابها و پرشدن خیابانها از کشته ها را باور نمی کرده حالا عین این سرمقاله ذکر میگردد:
اول مطالب ترجمه شده نویسنده جمهوریت در سرمقاله روزنامه اطلاهات آورده میشود:
"روزنامه جمهوریت برای ترکهای بدبخت آذربایجان دلسوزی میکند
امروز دمکراتهای آذربایجان به روسها پناهنده شدهاند و قوای تهران به تبریز وارد شده. اگر شایعات پر شدن جادههای تبریز از اجساد مردگان طرفداران خود مختاری و یا آتش زدن کتابهای درسی را اثر تبلیغات دانسته و کنار بگذاریم نمیتوانیم. دو موضوع حقیقی را از نظر دور داریم؛ یکی از اینها مشغول و سرگرم بودن دادگاههای زمان جنگ است به صدور احکام به اعدام و دیگری ترکی صحبت نکردن رادیوی تبریز که از تاسیسات طرفداران خود مختاری بود.
متعاقب اینها دیگر چه خبرهائی خواهد رسید؟ آیا زبان ترکی از مدارس محاکم و دوایر دولتی نیز طرد خواهد شد؟ معلمین مدارس که میگویند شماره آنها به دو هزار نفر خواهند رسید و به ترکی تدریس مینمایند به دادگاه زمان جنگ کشیده میشوند؟ فارسی شدن تدریسات، بسته شدن چاپخانهها و روزنامهها راست خواهد بود؟ به نشر روزنامههای ملیون به زبان ترکی اجازه داده خواهد شد؟ به تمامی اصلاحات سوسیال اکونومیک، داغ (مهر) بلشویزم زده شده و حاکمیت خان خانی که تفاوتی با اشتراکیهای بولشویکی ندارند دو مرتبه برقرار میشود تا به بد خواهی دشمن ترک میدان داده شده و برای خالی کردن آذربایجان از آذربایجانیها آنها را به صورت قافله به جنوب کوچ خواهند داد. یعنی ترکهای بدبخت آذربایجان را که پس از فتوحات عرب، ایران را که فانی شده بود و به صورت دولت در آورده و قرنها آنرا اداره نمودند اکنون از بدبختی سرخ خلاص شده و به دست حکومت خود به طرف فلاکت تازهای سوق داده خواهند شد.
دریافت خبری که همه اینها را برساند تصور نمی رود"
حالا پاسخ سرمقاله نویس اطلاعات به نویسنده روزنامه جمهوریت
در مورد سوزاندن کتابهای ترکی:
"سوزاندن کتابهای درسی ترکی که نویسنده (نویسنده روزنامه جمهوریت) آنرا بدین نحو تحریف و تعبیر کرده خود یکی از دلایل بارز علاقه مردم آذربایجان به زبان پارسی است زیرا دانش آموزان و خود همان معلمینی که نویسنده از آنها یاد کرده خودشان با دست خود، حتی قبل از اینکه نیروی دولت ایران وارد شهرهای آذربایجان گردد این کار را کردند برای اینکه نه معلمین و نه دانش آموزان از تدریس زبان ترکی که بدانها از طرف پیشه وری تحمیل شده بود رضایت نداشتند و ندارند و آن دو هزار معلم که نویسنده بدان اشاره کرده همان معلمینی هستند که سالیان دراز به زبان پارسی تدریس کرده اند و اصولا زبان پارسی را از ترکی، مانند مردم روشنفکر آذربایجان بهتر میدانند و به همین دلیل مردم با سواد آذربایجان، از روزنامه پارسی هم بهتر از روزنامه ترکی استفاده میکنند و اگر چندی هم روزنامه ترکزبان در آذربایجان انتشار یافت. انتشار این روزنامهها هیچگونه ارتباطی به تمایلات مردم آذربایجان نداشته و ندارد".
قضاوت در مورد پاسخ سرمقاله نویس را باید به خوانندگان واگذار کرد. چرا که امروزه شواهد معتبر و غیر قابل انکاری از همکاری ارتش در جمع آوری کتابها و آتش زدن آنها در دست می باشد.
هیچ سازمان سیاسی به این جنایات وحشتناک اعتراض نکرد. تنها برادران و خواهران ما در شمال بودند که مثل همیشه دست ما را گرفتند و از ما حمایت کردند و با صدای بلند به این بی عدالتی و تجاوز اعتراض کردند و انسانهای آزاده در جهان را نسبت به این جنایات آگاه کردند. «صمد وورغون» که در کنگره جهانی صلح در پاریس شرکت نموده بود با خواند شعر «یاندیریلان کتابلار» اعتراض ملت آذربایجان را به گوش جهانیان رساند.
صمد وورغون شاعر ملی آذربایجان در مورد کتابسوزی در آذربایجان شعر «یاندیرلان کیتابلار» را سرود.
کتاب سوزی در خوی
ارتش بی رحم ایران هر جا پا میگذاشت قتل و غارت و آتش همه جا فرا میگرفت. آنها علاوه بر کشتن انسانهای بیگناه، کتابهای ترکی را هم آتش میزدند. کتاب سوزی در خوی توسط حامیان ارتش وحکومت دست نشانده تهران درخوی، بعد از اشغال آذربایجان صورت گرفته است. دکتر احمد ساعی در خاطرات خود درباره کتاب سوزی درخوی در مصاحبه با مجله «خوی نگار» چنین میگوید:
"تحصیلات ابتدائی را در مدرسه ای 3 کلاسه در کوچه شهربانی که اسمش یادم نیست شروع کردم. کلاس اول دبستان ما با جریان فرقه دمکرات مصادف شد. کتابهای مان به زبان ترکی بود و معلم، دیکته را هم به زبان ترکی میگفت. فکر میکنم آذرماه 1325 بود که یک روز آقای مهدی زاده مدیر مدرسه، به ما اعلام کرد همه کتابهایمان را به مدرسه بیاوریم. تل بزرگی از کتابها جمع شد و همه را آتش زدند. در دنیای بچگی، هم از آتش بازی خوشحال بودیم و هم فکر میکردیم که دیگر مشق نخواهیم نوشت!"
آتش زدن به مطبعه جودت در اردبیل
مطبعه جودت در اردبیل با ماشینهای چاپ مدرن در آن زمان توسط ایادی وابسته به ارتش غارت و به آتش کشیده شد.
کشتار هنرمندان آذربایجان در تبریز
بعد از حمله ارتش ایران و شروع نسل کشی در آذربایجان بسیاری از هنرمندان تبریز توسط هوادارن حکومت تهران به طرز فاجعه آمیزی به قتل رسیدند.
برای روشن شدن این مساله به چند مورد اشاره میشود.
دکتر بهزاد بهزادی در مصاحبه به دانشجویان آذربایجان که به صورت دفترچه چاپ شده است قتل حسن ذوالفقارزاده در تبریز را چنین بیان میکند.
... در این جا مناسب میدانم که سرگذشت حسن ذوالفقارزداده، یکی از نقاشان تبریز را بازگو کنم، ایشان در سال 1297 در تبریز به دنیا آمده و در پرورشگاه بزرگ شد و تحت تعلیم استادان در هنر نقاشی استعداد درخشان خود را نشان داد ایشان اواخر آذر 1325 در یورش اوباش و اراذل به موزه نقاشی بهزاد به دفاع از تخریب آثار هنری میایستد، او به دست اوباش مضروب و دستگیر و چند روز بعد در دامنه کوههای پر برف سرخاب به جوخه اعدام سپرده میشود.
خانم فکور با این جمله زیبا یاد او را عزیر میدارد:
... بدین ترتیب حسن ذوالفقارزاده در زیر آسمان مه آلود تبریز، بر بومی از برف و یخ با خون خویش آخرین تابلوی نقاشیاش را آفرید، او اولین نقاشی است که در مدافعه از هنرخویش به شهادت رسیده است یادش گرامی باد..."
علی فطرت شاعری که دلباخته آذربایجان بود به دست ایادی شاه کشته شد. علی فطرت متولد 1268 از فعالین و شعراء در تبریز بود پس از اشغال آذربایجان دستگیر و به مدت دو سال در تهران زندانی شد و در سال 1327 از زندان آزاد شد و بعد توسط ایادی و عوامل رژیم کشته شد.
سعید یوز بندی: متولد 1279 شاعر و بازیگر تئاتر در تبریز به دست گروههای مسلح طرفدار حکومت مرکزی در تبریز کشته شد.
محمد باقر نیکنام: متولد 1300 شمسی در تبریز، شاعر و کارگر کارخانه کبریت سازی تبریز از فعالین شاعرلر مجلسی بوده که به دست ایادی استعمارگران کشته شد.
علی جاجی زاده: هنرمند تئاتر که بعد از دستگیری و تبعید به تهران در تبعید درگذشت.
ممنوع کردن استفاده از زبان ترکی در بنگاههای تجاری
ارتش ایران بعد از استقرار در تبریز تمامی نمادها و نشانههائی که از حکومت ملی برجای مانده بود را از بین میبرد کاری نداشت که خوب هستند یا بد، همه چیز را میخواست از ذهن ملت آذربایجان حذف کند تا رویای بازگشت ملت آذربایجان به آن روزها از حافظهشان برای همیشه از بین برود. در این خصوص آنها استفاده از زبان ترکی در همه زمینهها و از جمله در اسناد تجاری و ملکی ... را ممنوع کردند و آگهی زیر برای این منظور از طرف فرماندهی نیروهای آذربایجان در تبریز منتشر گردید:
"نظر به اینکه در بعضی از بنگاههای تجارتی اوراقی از ماجراجویان باقی مانده که مورد استفاده قرار میگیرد، لهذا به اطلاع عموم میرساند کلیه مقررات و رسومی را که ماجراجویان عملی نموده اند ملغی نمایند و فقط قوانین موضوعه از طرف مجلس شورای ملی و مقررات دولتی قابل اجرا خواهد بود.
متحلفین از قانون و مقررات دولت مرکزی مستوجب تعقیب و مجازات خواهند بود".
اشغال و تغییر زبان دانشیر تبریز (رادیو تبریز)
رادیو تبریز در تاریخ رادیو تبریز در تاریخ 26/1/1325 به طور آزمایشی و در تاریخ 6/2/1325 به طور رسمی در آذربایجان طنین افکند.
دانیشیر تبریز در طول ماههائی که صدای خود را طنین انداز کرده بود بیشترین اطلاعات را به ملت آذربایجان میرساند. آقای محرملی در کتاب "صدای تبریز " مینویسد:
"...معاون نخست وزیر حکومت ملی آقای میر قاسم چشم آذر رئیس رادیو منصوب شد. از 7 آوریل رادیو تبریز به طور منظم به پخش برنامه مبادرت ورزید این حادثه یک رویداد فراموش نشدنی در تاریخ حرکت آزادیخواهانه مردم آذربایجان تلقی میشود.
مردم غیور آذربایجان که طعم آزادی را چشیده بود. هر روز بعد از ساعت 15 گوشهای خود را به رادیو تبریز میسپرد. روزهای اول این رادیو برنامههای خود را از طول موج 310 متری به مدت 5/2 الی 3 ساعت پخش میکرد.
آن روزها به دلیل کمبود رادیو و نبود امکانات مالی هر خانهای رادیو نداشت و برای جبران این نقیصه در جای جای کوچههای تبریز بلندگو نصب شده بود، وقتی که برنامه رادیو شروع میشد اهالی گروه-گروه گرد بلندگوها جمع میشدند و رادیو تبریز را استماع میکردند.
آنروزها تبریز دومین شهر بزرگ ایران بعد از تهران بود که مجهز به فرستنده رادیوئی بود و قدرت رادیو تبریز 6 برابر بیشتر از رادیو تهران بود بر خلاف رادیو تهران، رادیو تبریز بر اساس موج کوتاه نیز تنظیم شده بود.
شروع پخش برنامههای رادیو تبریز به یک حالت فوق العاده تبدیل شد. ملت این حادثه تاریخی را با خوشحالی پذیرا شدند، که در عمر هر فرد آذربایجانی به عنوان یک روز به یادماندنی حک شد".
رادیو تبریز برای اینکه اطلاع رسانی خود را گسترش دهد. به دیگر زبانها غیر از زبان ترکی هم اخبار پخش میکرد که آقای محرملی در کتاب صدای تبریز چنین مینویسد:
"...رادیو تبریز به جز زبان ترکی به زبانها فارسی، روسی، فرانسوی و عربی نیز اخبار پخش میکرد".
بعد از اشغال آذربایجان توسط ارتش خونخوار و ویرانگر شاهنشاهی این رادیو هم خاموش شد و زبان آن تغییر یافت. آقای محرملی در این باره چنین مینویسد:
"... این صدای رسای مردم یعنی رادیو تبریز نیز بعد از حمله به اشغال قوای غارتگر ایران در آمده بود. اکنون این رادیو به زبان دیگر و به روش دیگر سخن میگفت".
روزنامه آتش درباره اداره رادیو تبریز بعد از اشغال چنین مینویسد:
"از دیروز اداره تبلیغات و رادیوی تبریز زیر نظر کمیسیونی به شرکت آقایان منوچهر ایرانی، سرهنگ دوم کوشان و کنعانی اداره میشود".
از بین بردن مراکز موسیقی، کتابخانه ها، تئاتر و مراکز هنری
حکومت ملی را با قاطعیت میتوان دولت هنر، ادبیات و موسیقی نامید؛ چرا که هر جا که میرسیدند یک مرکز فرهنگی و هنری افتتاح میکردند تا مردم را به گذشته پر بار فرهنگی خود آگاه کنند و فرهنگ و هنر اصیل آذربایجان را به مردم بشناسانند.
تئاتر در زمان حکومت ملی پیشرفت فراوانی کرد چرا که تئاتر در تبریز سابقه دیرینهای داشت و هنرمندان زیادی در آذربایجان شمالی و قفقاز در این مورد آموزش دیده و به تبریز آمده بودند. از جمله حاجی زاده که در تفلیس در مورد تئاتر و نمایش آموزش دیده بود که بعد از تشکیل حکومت ملی به یکی از هنرمندان برجسته تبدیل شده بود و با کمدی های طنز آمیز ذهن ملت آذربایجان را باز میکرد.
پیشرفت موسیقی هم در این دوره انکار ناپذیر است، گروه موسیقی ملی برای اولین بار در تبریز شروع به کار کرد، همچنین در تمام شهرها گروههای محلی موسیقی و رقص تشکیل شد.
حکومت ملی ساختن مراکز فرهنگی و هنری را جزء وظایف خود میدانست و قرار بر این بود که در هر شهر یک سینما افتتاح شود که متاسفانه به دلیل حمله ارتش حکومت مرکزی و کشتار ملت آذربایجان این مراکز فرهنگی نیمه تمام ماندند.
همچنین اشغاگران فیلارمونی، کتابخانه مجلس، مرکز تئاتر و ارکستر ملی در تبریز را آتش زدند.
اشغال و غارت دانشگاه تبریز
در تاریخ 22 خرداد 1325 اولین دانشگاه در تبریز تاسیس شد که در سه رشته طب، فلاحت و پداگوژی دانشجو پذیرفت. این دانشگاه دارای لابراتوار و کتابخانه بود که بعد از حمله ارتش ایران توسط غارتگران به یغما رفت.
گزارشهای محرمانه شهربانی در این مورد چنین میگوید:
"8 اسفند 1325
در ساعت 30/18 روز ششم ماه جاری قریب به دویست و پنجاه نفر از اعضای حزب وحدت ایران در سالن حزب، گراند هتل سابق جهت استماع سخنرانی هفتگی اجتماع کرده بودند و زرینه باف شرحی در اطراف مسافرت خود به آذربایجان بیان و اظهار داشت:
وضعیت آذربایجان از حیث تحمیل عمال دولت به مردم و گرفتن رشوه خیلی بد شده و کارمندان دولت در وهله اول که وارد آذربایجان شدند، کلیه اثاثیه دولتی را که در زمان فرقه دمکرات آذربایجان در ادارات بود به غارت برده و مخصوصا در قسمت لابراتوار دانشگاه طب که اخیرا فرقه دمکرات مقداری اثاثیه از شوروی خریداری کرده بود از بین رفته و معلوم نیست کجاست؟ و شاگردان علنا اظهار میدارند تا قبل از ورود کارمندان دولت کلیه اثاثیه در لابراتوار بود ولی معلوم نیست رؤسای فرهنگ آنها را کجا برده اند..."
از بین بردن روزنامه های ترکی
با روی کار آمدن حکومت ملی انتشار روزنامه و مطبوعات شدت بیشتری گرفت. اگرچه انتشار روزنامه های آزاد از شهریور 1320 آغاز شده ولی دوره حکومت ملی بهار مطبوعات آذربایجان بود.
از جمله ویژگی مطبوعات این دوره این بود که اکثر آنها به زبان ترکی منتشر میشدند؛ از جمله این روزنامه ها میتوان به روزنامه های زیر اشاره کرد:
• آذربایجان،
• شفق،
• گونش،
• مدنیت،
• یوموروق،
• دمکرات،
• یئنی شرق...
از بین بردن مراکز فرهنگی زنجان
ارتش ایران بعد از ورود به زنجان تمامی اقدامات فرهنگی صورت گرفته در زمان فرقه دمکرات را از بین برد.
در کتاب گذشته چراغ راه آینده در این مورد چنین میخوانیم:
"...ژاندارمها، چاقوکشان و اوباش اعزامی از تهران با استفاده از «اجازه مخصوص» فرماندهان نظامی برای قتل و غارت و تجاوز، نه فقط امنیت و آسایش را ازدست مردم گرفتند حتی به آبادی و زیبایی شهر نیز لطماتی وارد آوردند؛ از جمله سینمای آذر را که در زمان حکومت فرقه ساخته شده بود خراب کردند و قسمتی از آسفالت خیابانها را که به دست حکومت ملی انجام یافته بود کندند..."
دستگیری و تبعید معلمان
بعد از اشغال آذربایجان و سوزانده شدن کتابهای ترکی، معلمین زبان ترکی هم دستگیر و زندانی شدند که معروفترین آنها استاد گنجعلی صباحی میباشد که بعد از دستگیری به جنوب ایران تبعید شد. در اردبیل هم سید علی قرشی زاده معملی که در تبعید شهید شد. همچنین، در شهر های دیگر هم معلمان زبان ترکی دستگیر و زندانی شدند؛ از جمله در مرند معلمان دستگیر و زندانی شدند.
No comments:
Post a Comment