Tuesday, February 18, 2014

اورميه بعد از حکومت پهلوي اول (قسمت اول) چندين قرن است که اورميه در آماج تهاجمات ياغياني مي باشد که در هيچ نقطه اي از دنيا چنين سابقه نداشته است که دامن ملتي با قومي زورگو و چپاولگر درگير در هم آميخته باشد انگار سرنوشت اورميه در تاريخ اين چنين مظلومانه ثبت شده است که بايد بسوزد بسوزد و آرام آرام رو به نابودي بگذارد هنوز هم که هست اين اقوام چپاولگر بصورتي ديگر و با سياست کارآمدي هم بر ملت و هم بر دولت ضربه مي زنند در اينجا سعي شده است به وقايع اسفناک اورميه بعد از خلع رضا شاه از قدرت و ناامني قسمت هاي شمالغرب کشور اشاره اي بشود دوشنبه سوم شهريور ماه 1320 خورشيدي قواي روس و انگليس بدون اطلاع قبلي از شمال و غرب و جنوب کشور ايران را مورد حمله قرار دادند ناوهاي جنگي انگليس به ساحل خرمشهر درجنوب حمله کرده، ناوهاي ايران را غرق و چندين ملوان و افسر از جمله دريادار غلامعلي بايندر را شهيد نمود و سربازان انگليسي و هندي را در ساحل ايران پياده کردند... مقارن ظهر روز پنجشنبه ششم شهريور ماه 1320 لشکر اورميه به منطقه باراندوز چاي 20 کيلومتر اورميه رسيدند اينها که از طرف اهالي براي افسران غذا تهيه شده بود موقعي که افسران مشغول صرف غذا بودند، افسر رابط از راه رسيد و دستور کتبي فرمانده لشکر را به سرهنگ جلالي قاجار فرمانده هنگ سوار اورميه که ارشد افسران لشکر بود، داد. پس از اينکه روسها در شهر استقرار يافتند، نگهباناني در نقاط حساس شهر گمارده و گشت هايي به خيابانهاي شهر اعزام کردند.در خيابان طرزي اورميه حياط نسبتاً بزرگي را براي دژباني (پليس نظامي) اشغال نموده و جاسوسان خود را در شهر پراکنده کردند.چند روزي بدين منوال گذشت و اوضاع تقريباً به روال عادي برگشت و رفت و آمد مردم در خيابانها آغاز گرديد. روزي سروان رضا خان دادور و اهل اورميه که به رضا خان ده تير معروف بود با لباس شخصي از خيابان مي گذشت که توسط جاسوسان روسي شناسايي و به دژباني جلب گرديد رئيس دژباني سرهنگ دوم صفر اوف اهل قفقاز بود، سروان رضاخان را مخاطب قرار داده پرسيد: شما افسر ايراني هستيد؟ سروان رضاخان با بي اعتنايي در حالي که دستش را به کمر زده بود جواب داد:خير من افسر نيستم.سرهنگ صفر اوف گفت:به ما گزارش داده اند که شما افسر ايراني و درجه تان سروان و اسم تان رضا خان است. سروان رضا خان با قيافه جدي پاسخ داد: پادپالکونيک گاماندور، اگر من افسر بودم شما اينجا چه کار مي کرديد؟ شما نمي توانستيد پايتان را به کشور ما بگذاريد....سرهنگ صفر اوف از شنيدن سخنان وي با تعجب و تبسم گفت: حقا که رضا خان ده تير هستي،برويد شما آزاديد.از سوي ديگر کردهاي ياغي در ادامه چپاول و عدم جلوگيري از آنان جريتر مي شوند و تا حدود شهر مي رسند و شهر را محاصره مي کنند و کرد ها آزادانه و مسلحانه به هر جنايتي دست مي زنند ساکنان روستاهايي که مورد حمله و هجوم اشرار واقع شده بودند مجدداً مثل دوران سابق به شهر پناه آورده و مساجد و کوچه ها پر از زنان و کودکان روستايي آواره گرديد، آنها شبانه به پاسگاه ژاندارمري دروازه شاهپور حمله کرده و همگي ژاندارمهاي محافظ آن پاسگاه را کشتند همچنين کلانتري سر خيابان داريوش مهاباد مورد حمله آنها قرار گرفت.... روستاي قره باغ در 65 کيلومتري اورميه به علت همجواري با مناطق کردنشين صوماي ، مخصوصاً قريه زيندشت محل سکونت عمرخان شريفي که در زمان ياغيگري سيميتکو معاون او بود و در دوره رضاشاهي سالها در زندان قصر مانده بود و در شهريور 20 از زندان آزاد شده بود، دوباره دم و دستگاه رياست ايلي را داير کرده بود و خود را فعال مايشا مي دانست چندين بار به اين روستا حمله مي کنند و کشته هاي زيادي از اهالي روستا بجا مي گذارد.در مدت حمله اشرار به قره باغ اهالي روستاي نجف آباد در 2 کيلومتر پايين قره باغ در قلعه نيمه مخروبه خود در وسط روستا جمع شده با چهار قبضه تفنگ که داشتند آماده بودند که در صورت حمله اشرار ناچار از خود دفاع نمايند و اهالي روستاهاي قوشچي و باري و مغاطل و قالقاچي و گورچين قلعه نيز با توجه به سوابق امر در زمان کاظم خان، شبانه اموال و اهل خود را به کاظم داشي منتقل کرده و خود در بلنديهاي ميان گورچين قلعه و قره باغ مراقب بودند و يقين داشتند که در صورت تسليم اهالي قره باغ و غارت و کشتار آنجا مهاجمان به سراغ آنها نيز خواهند آمد.لذا تصميم داشتند مثل زمان کاظم خان در سنگ مذکور قلعه بند شده و دفاع نمايند.تنها کاري که اهالي اورميه مي کردند هر روز در تلگرافخانه جمع شده و ماجراي تهاجمات اشرار و محاصرة شهر را به مرکز تلگراف و استمداد مي کردند مقامات سياسي و فرماندهان ارتش شوروي که نواحي آذربايجان را اشغال نموده بودند اجازه اعزام قوا به آذربايجان را نمي دادند.علي سهيلي نخست وزير وقت در تلگرافي در جواب تظلمات اهالي اورميه به جاحي احتشام الواعظين يکي از روحانيون و اهل منبر اورميه و عظيما از محترمين شهر و قاضي دادگستري اطمينان مي دهد که امنيت را در پي مذاکره با روسها به شهر خواهد آورد اهالي تهران از اينکه در اورميه مردم گرفتار اين مصايب و بيانات شده اند، سخت ناراحت شدند، دامنه شکايات و تظلمات اهالي به مجلس شوراي ملي کشيده شد به طوري که حسين افشار نماينده اهالي اورميه در مجلس شوراي ملي در جلسه روز يکشنبه 13 ارديبهشت ماه 1321 خورشيدي اوضاع اورميه را در مجلس مطرح و دولت را استيضاح کرد. بطوري که آقاي سهيلي در مجلس شوراي ملي وعده داده بود به آقاي سرلشکر امان الله ميرزا جهانباني که در آن وقت سمت وزارت جنگ را داشت، دستور دادند به اورميه عزيمت نمايندو جهانباني بعد از جلسه اضطراري در شهر اورميه ساعت يازده صبح روز 19 ارديبهشت از عمارت استانداري اورميه بيرون آمده و بالاي پله هاي در ورودي قرار گرفت و پس از اظهار تاسف از پيشامدهاي اين استان خطاب به حاضران تصميماتي را اتخاذ نمودند. پس از مراجعت وزير جنگ مذاکرات با مقامات شوروي تعقيب گرديد و موافقت آنها جهت جلوگيري از شرارت اکراد و استقرار امنيت در آن نواحي جلب گرديد. ساعت هشت صبح روز 26 ارديبهشت ماه 1321 از لشکر يک مرکز نيرويي با ساز و برگ و تانک به طرف آذربايجان و به مقصد اورميه حرکت نمود. سربازان اعزامي در کاميونها جا گرفته بودند و موقع عبور از خيابانهاي تهران سرود ميهني مي خواندند اهالي تهران با اظهار شادي و احساسات گرمي نيروهاي اعزامي به اورميه را بدرقه نمودند. سرلشکر زنگنه در خاطرات خود مي نويسد: صبح روز دوشنبه سوم شهريور 20 به محض اينکه هواپيمايي دشمن در آسمان شهر پيدا شدند چندين نقطه شهر را بمباران کردند.در دوران بيست ساله زمانداري رضا شاه آرامش در سراسر کشور برقرار شده بود مردم به راحتي و فارغ از جريانهايي که در دنيا مي گذشت روزگار ميگذراندند و ساکنان منطقه اورميه سالها بود که تاخت و تاز بعضي از اکراد غارتگرو جنايات ارتش تزاري روس و قتل و عام جيلوهاي خونخوار را پشت سر گذاشته آن حوادث هولناک را به کلي فراموش نموده از امنيت کاملي برخوردار بودند در بمباران ستاد لشکر سه نفر از افسران سرگرد دامپزشک گل سرخي، سروان پياده مير فخرايي و ستوان يکم پياده طوفان در محوطه ستاد لشکر به شهادت رسيدند.اعزام نيرو به گردنه قوشچي و استقرار در جهودلرداغي باشتاب انجام گرفت ولي بي نتيجه بود زيرا بدون تمهيد و پيش بيني لازم مقاومت امکانپذير نبود. وزارت کشور در گزارشهاي ارسالي به استانداري آذربايجان درمورد چهارنفر از افراد مظنون به همکاري با اجانب و تجاوز به مال و ناموس ديگران آگاهي و دستوراتي صادر ميکند.در اين سند نام دکتر صولتي مرحوم نيز جزو افراد مظنون آمده بود در حالي که همه مردم کهنسال و اطراف آن دکتر را به وطن دوستي و احساسات ملي شناخته و مي شناسند (وي در زمان حياتش يک بيمارستان در شهر و يک مدرسه در يکي از دهات اورميه احداث نمود.) دولتهاي شوروي و انگليس و آمريکا براي درهم کوبيدن دشمن مشترکشان يعني آلمان هيتلري با هم متحد شده بودند و در راستاي همين امر به اشغال ايران دست زدند اما هيچ کدام از دول شوروي و انگليس نمي توانستند وجود رقيب ديرينه را در عرصه ايران تاب بياورند و لذا علي رغم همکاري ظاهري و عملي در باطن عملياتي مخفيانه را عليه همديگر دنبال مي کردند آنچه که مورد نظر سيدضياءالدين و دولت انگليس بود در اورميه توسط مجمع نجات اسلام صورت گرفت بدينگونه که حداقل با جمع شدن ده نفر از ملاکين و چند تعمم ساده لوح که از سياست تنها به عناوين نظر داشتند تا به ريشه ها و انگيزه ها دراواخر سال 1320 اين جمعيت تشکيل شد .افرادي که عضويت مجمع را داشتند عبارت بودند از: 1- ابراهيم صمصامي وکيل دادگستري ورهبر جمعيت و رابط اصلي با سيد ضياءالدين طباطبايي 2- پسر صمصامي 3- ابوالحسن روشن افشار(ازخوانين) 4- سيد قاسم انتظاري(از ثرونتمندان) 5- حاج خطيبي(از منتقدان شهر) 6- حاج شهيدي(از منتقدان) 7- محمد تمدن ضد روس و روزنامه نگار 8- احتشام الواعظين( از روحانيون) 9- حاج ميرزا غلام فقهي(ملاک و روحاني) 10- ميرزا ولي حقيري(کتابفروش) مرکز جمعيت نجات اسلام اورميه در خانه ابراهيم صمصامي در يکي از کوچه هاي ميدان زغالفروشان و پشت مسجد اعظم امروز و بازارباش سابق قرار داشت و گاهي هم از منزل ميرزا ولي حقيري در همان نزديکي ها استفاده مي شد. اين جمعيت به ظاهر در تهيه سرپناه براي مهاجران جنگ تهيه ارزاق و مايحتاج و کمک کردن آثار اسفناک جنگ به اهالي اورميه مي کوشيدند اما در باطن اهداف انگليس را دنبال مي کردند. صمصامي مأمور سيد ضيا براي جلب توجه هرچه بيشتر مردم ضمن استفاده از روحانيت از عنوان نجات اسلام در برابر مردم ضد خدا باوري مهاجمين کمونيست براي مجمع بهره مي گرفت تا مردم عوام آن زمان را بيشتر به سوي اهداف خود بکشد. موضوع فعاليت هاي مجمع نجات اسلام از نظر قواي ارتش شوروي دور نبود و با پي بردن به اهداف باطني آن دست به اقدام زدند. فرماندهي ارتش سرخ در منطقه حکم تبعيد ابراهيم صمصامي، احتشام الواعظين و حاج ميرزا فقهي را صادر و به مورد اجرا گذاشت. اين حکم در روز سه شنبه 23/8/23 از جانب کنسول شوروي اورميه به دست سرهنگ زنگنه استانداري آذربايجان غربي داده شد و آنها روانه تهران شدند . پس از پايان غايله دموکرات در اورميه و آذربايجان صمصامي در تهران ماند و در دستگاه دادگستري به درجات عالي رسيد. حاج ميرزا غلام فقهي هم به اورميه برگشت تا به املاک خود در سال 1325 که از طرف فرقه دموکرات در حال از دست رفتن بود، سروساماني دهد و در نهايت از سياست و امور خيريه کنار کشيد و احتشام الواعظين به زندگي معمولي خود ادامه داد و تجديد فراش کرد جالب است که هيچگاه مجمع نجات اسلام در بين مردم روحانيت اورميه از ارزش خاص ميهن پرستانه و اسلامي برخوردار نشد و همه نسبت به آن از ابتدا سوء ظن داشتند. سرگرد احمد زنگنه در تاريخ 23/5/25 براي دومين بار به اورميه منتقل و با درجه سرهنگي به سمت فرماندهي تيپ اورميه منصوب مي شود. خانه وي در کوي خانباباخان قرار داشت. سرگرد هدايت اله مافي زاده فرمانده هنگ پياده تيپ اورميه که افسر بسيار وطن پرست و مردمدار بود و نزد اهالي اورميه محبوبيت فراوان داشت در روز چهارشنبه 25 بهمن ماه 1323 هواي اورميه بسيار سرد و تقريبا 30 سانتي متر برف روي زمين نشسته بود و در رأس يک واحد از تيپ اورميه که براي راهپيمايي به طرف نازلو حرکت مي نمايند. مقصد اين راه پيمايي قريه گجين بود که در 15 کيلومتري شمال غربي اورميه واقع است. «عزيز محب عليزاده» متولد 1303 از سربازان همان تیپ که آن روز همراه رضاخان ده تیر و سرگرد مافي بود ميگويد:« هر چه قدر افسران و سربازان از وي اصرار کردن به گجين نرود اکراد در آنجا کمین دارند قبول نکرد و گفت: پس اين اسلحه براي چيست؟ باآانها مي جنگم.» که به محض رسيدن به قريه مذکور با اصابت چهار گلوله در جا شهيد مي شود. شهادت سرگرد مافي براي تيپ اورميه ضايعه بزرگ و اسف انگيزي بود. تيپ يکي از بهترين و شريف ترين افسران خود را از دست داده بود. اين حادثه نه تنها دوستان و همکاران نظامي او را، بلکه تمامي اهالي اورميه را به سوگ عميقي فرو برد. و روز 26 بهمن براي تشييع جنازه او در شهر اورميه تعطيل و عزاي عمومي اعلام کردند. چندين هزار نفر پياده تا گورستان جنازه اين افسر شريف را تشييع کردند (قبر وي در پارک ساعت که قبلاً قبرستان بود ميباشد). يکي از خيابانهاي اورميه هنوز هم به نام اين افسر شريف «خيابان مافي» ناميده مي شود. پس از ختم غائله قريه گجين در روز 25 بهمن ماه 1323 و استقرار يک گروهان در قريه مزبور براي تأمين امنيت مطقه نازلو ستون مزبور شبانه به اورميه مراجعت کرد و در روز 28 بهمن ماه يک گروهان از اورميه تجهيز شد تا به قريه گجين اعزام و گروهان آنجا را تعويض نمايد. اين گروهان به محض خروج از شهر اورميه و رسيدن به ارتفاعات جهودلر داغي به عده اي از عشاير مسلح که شمار آنان 200 نفر تخمين زده مي شد برخورد مينمايد و جنگ سختي درميگيرد. فوراً دو ارابه جنگي به کمک گروهان اعزام و حمله دو گروهان پشتيباني ارابه جنگي به ارتفاعات آغاز مي گردد و اشرار با جا گذاشتن 25 کشته مجبور به فرار و تخليه ارتفاعات مزبور مي شوند. اشرار درگير اين منطقه از کردهاي رشيد بيگ جهانگيري از طايفه هرکي و نوري بيگ از طايفه بيگ زاده دشت مرگور بودند که از طرف شورويها به آنها اطمينان داده شده بودکه تيپ اورميه حق به کار بردن ارابه جنگي در عمليات را ندارد و با اين اطمينان عشاير فريب خورده بودند. نقشه شورويها اين بود که ارتباط گجين با شهر قطع شود و گروهان پادگان گجين را به وسيله عمال خود محاصره و خلع سلاح نمايند ولي بدبختانه رزم جهودلر داغي و شرکت ارابه جنگي در عمليات نقشه آنها را نقش بر آب کرد. بيگانگان (عمال شوروي) با درک اين عوامل و موانع چون مي خواستند با نام آذربايجان کارهاي مهمي در آذربايجان انجام دهند که پس از خاتمه جنگ و تخليه ايران از قواي بيگانه امکان پذير نبود و لذا بر آن شدند که جهت جذب افکار عمومي در داخل و خارج کشور تعدادي از افراد سرشناس ميهن پرست و آزاديخواهان صدر مشروطيت آذربايجان را به تشکيلات جديد جلب نمايند و براي انجام اين مقصود کلمه اي مناسب تر از کلمه دموکرات نيافتند که مردم آذربايجان با اين کلمه مأنوس بودند و جمعيت زيادي دور حزب دموکرات آن زمان حلقه زده و اقدامات مفيدي انجام داده بودند و حزب توده تصميم گرفتند در آذربايجان حزب ديگري به نام« فرقه دموکرات آذربايجان» تشکيل دهند به عبارت ديگر نام حزب توده را به فرقه دموکرات تغيير دهند. اين تفکر جديد و تغيير نام توده به دموکرات از موقعي که «سيد جعفر پيشه وري» پس از شکست در انتخابات مجلس و رد شدن اعتبارنامه اش به تبريز آمد تقويت گرديد حکومت يکساله پيشه وري در آذ ربايجان با بيانيه معروف فرقه در روز 12 شهريور آغاز گرديد. با اينکه حکومت فرقه دموکرات يک سال به طول انجاميد اما جريانات اين دوره بسيار پيچيده و نياز به بحث و بررسي مجزايي دارد. منابع: 1- اورميه در گذر زمان، حسن انزلي ،انتشارات دستان 2-مأموريت من در آذربايجان ، احمد زنگنه 3-تحقيقات محلي، تابستان 1390 . http://azurmia.blogfa.com/post-20.aspx

No comments:

Post a Comment