Thursday, May 22, 2014

شهید فریدون ابراهیمی`نین خاطیره سینه... تولد 1298.... اعدام اول خرداد 1326 سنین ایزین، کؤلگه ن قالمیش آستارا`نین باهاریندا حبیب ساهر فريدون ابراهيمی ،آستارادا آنادان اولدو؛ تهران اونيوئرسيته سينده حقوق قورتاردي، ميللی حکومتين دادستانی اولان... بو يازيچی و غزئته چی فدايي، ميللی حکومتين قانلی خزانيندان سونرا، ۱۳۲۶ دا شاه حکومتی طرفيندن اعدام ائديلدی. اؤلومله قهرمانجا قارشيلاشماسی ابراهيمي`نی اونودولماز بير خالق دستانينا چئويردی. ایل دؤنومون توتان يوخدور، یوخدور سنی یادا سالان قبرین اوسته گؤی اوت بیتدی، ائی ناموراد یازیق جاوان! آسیلدیغین گوندن بری ماتملیدیر گؤی گولوستان دولاشارکن شمال یئلی، یوردون قیزیل بایراغیندا ائللر ایله اود یاندیردین بابکیلر اوجاغیندا. لاکین افسوس سون ایشیق تک سؤندون حیات چیراغیندا... نه ائللرین مکتبینده کیتابینی آچان اولدو نه یازدیغین قیزیل یازی رواج تاپیب، دستان اولدو. لاکین سانما بو عصیرده هر شئی بیتیب نيسیان اولدو. گونون یئددی رنگی اریر قیزیل اٶزه ن سولاریندا سنین ایزین، کؤلگه ن قالمیش آستارا`نین باهاریندا. فاشیزم هله حؤکوم سورور قیزیل اودلار ديیاریندا... مکتبلرده آنا دیلین اوخوتدوران اوستا یوخدور اوردو – اوردو اویماقلاردا اسیر چوخدور، آزاد یوخدور، گئچیب چیراق، سؤنوب اوجاق، خارابا چوخ، آباد یوخدور... گئتدیم بابا ديیارینا، گؤردوم بایقوش فیکره دالیب، قبرین اوسته آخشام چاغی، پاییز گونو، شفق سالیب سندن یولداش خاطیره لر درین سیزی جاندا قالیب عزراییله قیلینج چکیم، یئنه بیر گون اؤله جه يه م چیراق کیمی یا بیر آخشام یا بیر سحر سؤنه جه يه م بیلیره م کی یئر آلتیندا توز تورپاغا دؤنه جه يه م بونلا بئله امینه م کی، نور ظلمتی بوغاجاقدیر ان نهایت اوفوقلاردان، قیزیل گونه ش دوغاجاقدیر داش نه قده ر برک اولسا دا، ایستی سویوق اوغاجاقدیر خاطره سی عزیز.. یولو داواملی اولسون Seriye erdebilli facebook
• شهادت در راه آرمان به یاد شهید دکتر فریدون ابراهیمی دادستان کل حکومت ملی آذربایجان حسین علیزاده یک خرداد 1386، شصت سال از روزی می گذرد که جلاد آریائی گلی از بوستان آذربایجان را پرپر کرد که روشنی اندیشه اش هنوز هم که هنوز است چراغ راه فرزندانش است او فرزند خلف بابک و ستارخان، شهید دکتر فریدون ابراهیمی است. روز یک خرداد 1326 جلاد آریائی با نخوت و کینه ای کوروش وار و داریوش وار پا به تبریز گذاشت و برای اینکه زهر چشمی از ملت تورک بگیرد یکی از بهترین فرزندان آذربایجان را در باغ گلستان به دار آویخت. او در مقابل هیچ کس سر خم نکرد جزء در مقابل ملت خود چرا که اگر تسلیم عقاید آنها می شد شاید او را هم فقط تبعید می کردند یا با خود به تهران می بردند ولی او به ملت آذربایجان و آذربایجان ایمان آورده بود و راه شهادت را برگزیده بود. شهید ابراهیمی با اینکه سن کمی داشت ولی با تسلط کامل به سیاست استعماری در ایران مشت مرتجعین در تهران را باز می کرد و با قلمی شیوا از حقوق ملت آذربایجان دفاع می کرد. ایشان می دانست که ارتجاع و استبداد در تهران لانه کرده است و تمامی دسیسه های استعماری از تهران هدایت می شود و جواب یاوه گوئی های چند نویسنده لومپن صفت فارس که در روزنامه های تهران بر علیه زبان، ادبیات، تاریخ و فرهنگ آذربایجان می نوشتند در نوشته مسلسل وار با عنوان"آذربایجان صحبت می کند" در روزنامه آذربایجان می دهد و به شدت بر افکار پوسیده و ارتجاعی آنها حمله می کند و می نویسد"محتویات غرض آلود این ورق پاره ها و گستاخیهائی که بعضی از نویسندگان معلوم الحال مرکز نسبت به افکار عمومی آذربایجان روا می دارند در آذربایجان هر خواننده عادی را دچار بهت می نماید. در اینجا مردم به عقل گرد این عروسکها و آلتهای بی اراده استعماری می خندد و آنها را با تمسخر خونسردانه ای تلقی مینمایند... ما از تهران انتظاری هم جز این نداریم. اهانتهایی که از طرف روزنامه های مرکز به جامعه، ملت و افکار عمومی آذربایجان وارد می آید تازگی ندارد"* ایشان همچنین سیاستهای مرتجعانه تهران در مقابل آذربایجان را که هنوز هم ادامه دارد به زیر نقد می برد و با موشکافی دقیق سیاستهای کثیف تهران در مقابل آذربایجان را افشا می کند و به تهرانشین های مرتجع که آلت دست سیاستهای استعماری هستند هشدار می دهد و می نویسد" این سیاست تغییر ناپذیر تهران نسبت به آذربایجان در دوره های مختلف به طریق گوناگون تعقیب شده و بر حسب مقتضیات هر دوره به رنگهای مختلف جلوه گری نموده است. زمانی با کشتن و از بین بردن مجاهدین و فرزندان غیور آذربایجان قهرمانان انفلاب مشروطیت وموقعی با تحقیر آداب و رسوم و خفه کردن زبان ملت آذربایجان، دوره ای با پیش بردن و اجرای سیاست اختناق، قلدری و ترور افکار در پی اجرای این منظور بوده اند حالا هم بطریقی که حکومت مرکزی تهران عمل می کند و راهی که دلالان سیاستهای استعماری نشان می دهند و روزنامه های مرکز هم بعضی دانسته بطور عمد و برخی ندانسته و بلا اراده به این نقشه های شوم کمک می کنند، در صدد پیش بردن و اجرای این مقاصدند"* شهید ابراهیمی تعصب های کور و بی سوادی قلم بدستان فارس که با سوء استفاده از روزنامه و قلم بدترین توهینها را در حق ملت آذربایجان روا می داشتند برملا می کندو می نویسد" جای بسی تاسف است که از میان کسانیکه قلم بدست گرفته و هر چه به فکر نارسایشان رسده درباره وقایع اخیر آذربایجان نوشته اند، کسی را نمی بینم که دراین باره کمی زحمت مطالعه و تحقیق به خود بدهد و از روی عدم تعصب و با نظری صائب حقایق تارخی و تحولات احتراز ناپذیر طبیعی ملتهای زنده را مورد بحث قرار دهد"* شهید راه آزادی آذربایجان هدف خود از نوشتن" آذربایجان صحبت می کند" را اینگونه بیان می کند"مقصود من از نوشتن این یادداشتها این است که اولا یاوه سرایان تهران را سر جای خود بنشانم ثانیا از حقوق، تاریخ و مدنیت درخشان ملت آزادیخواه و پر افتخار خود دفاع کرده، نشان بدهم که کیست؟ سابقه تاریخش چیست؟ و نیاکانش چه کسانی بوده و در راه دفاع از حیثیت ملی خود چه فداکاریها نموده اند. می خواهم هویت حقیقی ملت آذربایجان را که امروز برای تحصیل مقام و موقعیت واقعی خود در جامعه آزاد و سعادتمند بشری مردانه قیام نموده است، بدنیای آزاد اعلام دارم"* اعلام رسای هویت واقعی آذربایجان به تهران بود که آنها را وحشت زده کرده بود چون دیو خشمگین از دست قلم تیز دکتر ابراهیمی عصبانی بودند و می خواستند این صدای آزادی را خاموش کنندو در 1 خرداد 1326 شمع زندگی پر بار او را خاموش کردند در حالی که کت شلوار سرمه ای پوشیده بود و گل رزی بر سینه زده بود این چنین بود که آذربایجان یکی از شجاع ترین فرزندان خود را در آغوش گرفت تا از روح و قلم او نسلهای آینده الهام گیرند تا درمقابل تهران آذربایجان را دفاع کنند. این مطلب در سال 1386 در سایت آزاد تریبون منتشر شده است. *. مقدمه آذربایجان صحبت می کند www.ocaq.net

Wednesday, May 21, 2014

پادوهای استعمارگران در آذربایجان: امیر نصرت اسکندری امیر نصرت اسکندری از بزرگ مالکان سراب بوده است که بعد از استقرار حکومت ملی آذربایجان ایشان دشمنی خویش را با حکومت ملی آذربایجان شروع می کند و بعد از اشغال هم جنایات زیادی در آذربایجان و خصوصا شهر سراب انجام می دهد. و از اقدامات و جنایات ارتش حمایت می کرد. امیر نصرت اسکندری در سال 1268 متولد شد ایشان فرزند اسکندرخان فتح‌السلطان است. موقعی که محمدعلی میرزا ولیعهد و در تبریز اقامت داشت، فتح‌السلطان کشیکچی‌باشی او بود. در دوره ششم قانون‌گذاری از طرف مردم تبریز به مجلس راه یافت و در دوره‌های نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم نیز وکیل تبریز بود. در انتخابات دوره چهاردهم که ایران در اشغال متفقین بود، بار دیگر کاندیدا شد و این بار نیز به مجلس راه یافت و با اعتبارنامه سید جعفرپیشه‌وری وکیل دیگر تبریز مخالفت کرد و سرانجام در این راه موفق شد. در ادوار شانزدهم و هیجدهم و نوزدهم نیز وکیل شد و مجموعا یازده دوره وکیل مجلس شورای ملی و از متولیان و کارگردانان اساسی مجلس به شمار می‌رفت و در سال 1343 درگذشت. آقای کامیاروند درباره خانواده اسکندری و جنایات امیر نصرت بعد از اشغال آذربایجان توسط ارتش می نویسد: "فرزندان فتح السطان اسکندرخان کشیک چی‌باشی محمد علیشاه قاجار بودند. مشهورترین فرد این خانواده نصرالله خان اسکندری ملقب به امیر نصرت بود. وی از دوره ششم تا هفدهم نماینده مجلس شورای ملی بود، امیر نصرت از مخالفان جدی و سرشناس فرقه دمکرات و یکی از حامیان قلع و قمع مسلحانه فرقه دمکرات بود. از شاهکارهای وی، سازمان دادن اخراج اجباری صدها تن از هموطنان آذربایجانی مقیم تهران بود. به توصیه وی در سال 1328 گروهی از مردم ترک زبان تهران که عمدتا پس از شکست فرقه به تهران گریخته بودند، شناسائی شد و با کامیونهای ارتش به بیابانهای جنوبی کرج و تهران تبعید شدند". ع.کامیاروند، تحریف تاریخ در پوشش نقد، آدینه، شماره 88- بهمن 137 ایشان حتی دستور قتل هم صادر می کند که می توان به قتل علی خان اگندی، عضو کمیته دهستان مهربان که به دستور امیر نصرت اسکندری به شهادت رسیداشاره کرد.