Sunday, December 6, 2015

پایه های حقوقی تشکیل دولت خودمختار در آذربایجان

پایه های حقوقی تشکیل دولت خودمختار در آذربایجان نخبگان و سیاسیون آذربايجان در تاريخ 12 شهريور 1324 با عزمي جدي براي اجراي قانون مشروطه که در متمم آن ( ماده 90 الي 92) نسبت به تشکيل انجمنهاي ايالتی و ولايتي اشارات واضحی شده بود با استناد به آن، بيانيه 12 شهريور را منتشر کردند و طبق بندهاي 1 و 2 بيانيه 12 شهريور آنها خواستار تشکيل انجمنهاي ايالتي و ولايتي شده بودند که اقداماتشان منطبق با قوانين ايران بوده است جهت تنویر افکار آن دو بند بیانیه 12 شهریور عینا ذکر می گردد: 1- توأم با حفظ استقلال و تمامیت ایران، لازم است به مردم آذربایجان آزادی داخلی و مختاریت مدنی داده شود تا بتوانند در پیشبرد فرهنگ خود و ترقی و آبادی آذربایجان با مرعی داشتن قوانین عادلانه‌ی کشور، سرنوشت خود را تعیین نمایند. 2- در اجرای این منظور باید به زودی انجمن‌های ایالتی و ولایتی انتخاب شده و شروع به کار نمایند. این انجمن‌ها ضمن فعالیت در زمینه‌ی فرهنگی، بهداشتی و اقتصادی به موجب قانون اساسی، عملکرد تمام مأمورین دولتی را بازرسی کرده و در تغییر و تبدیل آنها اظهار نظر خواهند کرد.(مرادی مراغه ای، 506) اگرچه دولت ايران متعهد به اجراي قانون مشروطه بود ولي به دليل سياستهاي غير انساني جهت حذف زبان، فرهنگ ملل و اقوام غير فارس ايران، دست به سياستهاي ناعادلانه براي ويران سازي مناطق قومي و ملي زده بود که نخبگان وسیاسیون آذربايجان هم با ديدن سياستهاي غير انساني دولت وقت تهران، براي اقامه اصول مغفول مانده قانون مشروطه به صورت يک جانبه براي به دست آوردن حقوق خويش دست به تشکيل حکومت خود مختار در آذربايجان زدند، که نه با اصول حقوق بين الملل و نه با حقوق داخلي ايران مغايرتي نداشت. حتی موسسان حکومت خودمختار آذربایجان برای اینکه جامعه بین المللی را از نگرانی نسبت به تجزیه ایران در بیاورند نامه ای به وزرای پنج قدرت بزرگ نوشتند تا به نگرانی های آنها و دولت وقت ایران پایان دهند( مرادی مراغه ای، 488) اما دولت ایران به جای کمک به حل مساله به یارگیری از قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا و انگلیس می پرداخت تا به آذربایجان حمله نظامی کند. اگر چه این حادثه تاثیر عمیقی بر روابط بین دولتهای بزرگ نهاد و به یک مساله بین المللی تبدیل شد حتی به اولین مساله شورای امنیت تبدیل شد ولی دولت مرکزی ایران آخر سر قبول کرد که با مذاکره مساله را به صورت مسالمت آمیز پایان یابد و با امضاء پیمانی بین دولت مرکزی و حکومت خود مختار آذربایجان آنها طبق قانون اساسی مشروطه به مطالبات آذربایجان پاسخ مثبت داده و این پیمان بین نماینده دولت مرکزی و خود مختار در23 خرداد 1325 به امضاء رسید( اتابکی، 223) مظفرفیروز نماینده دولت تهران در مذاکره با حکومت خودمختار آذربایجان بعد از امضاء توافقنامه در نطق خویش که از رادیو تبریز در 23 خرداد 1325 پخش می شود در قسمتی از نطق خویش اظهار می دارد: "... در این موقع نباید از نظر دور داشت کسانی که خواهان برادر کشی بوده و تا دیروز حل مسئله آذربایجان را با تبلیغات ارتجاعی به وسیله استعمال زور را منحصر به فرد می نمودند امروز در پیشگاه افکار عمومی و ملت ایران رسوا شده و ثابت و مسلم گردید که حسن نیت و اتخاذ تدبیر حسنه بهترین وسیله حل معضلات و مشکلات به شمار می رود"(مرادی مراغه ای، 416) در تهران روزنامه های دست راستی و بعضی از احزاب، از مردم عادی فارس می خواستند که به ارتش بپیوندند تا برای حمله ارتش به آذربایجان آماده شوند و بعضی نمایندگان خواستار افزایش تعداد نفرات ارتش از 90 هزار به 102 هزار شدند که این درخواستها برای در هم کوبیدن دموکراسی جوانه زده در آذربایجان بود. علاوه بر یارگیری دولت مرکزی از قدرتهای بزرگ، تشنجات کنترل شده ای در جنوبی ایران توسط انگلیس به نام"جنبش جنوب" برای تحت شعاع قراردادن مطالبات به حق دولت خودمختار آذربایجان به راه افتاده بود( مرادی مراغه ای، 424) و در کنار این کارها دولت مرکزی با میدان دادن به نیروهای دست راستی در تهران و همچنین با باز گذاشتن دست روزنامه های دست راستی تبلیغات شدیدی بر علیه دولت خودمختار آذربایجان به راه انداخته بودند( مرادی مراغه ای، 425) تا آمادگی در افکار عمومی برای لشکر کشی به آذربایجان را به وجود بیاورند. رفرنسها: 1- اتابکی، تورج، آذربایجان در ایران معاصر 2- مرادی مراغه ای، علی، از زندان رضاخان تا صدر فرقه دموکرات آذربایجان 3- متمم قانون اساسی مشروطه اصل نودم در تمام ممالک محروسه انجمنهای ایالتی و ولایتی بموجب نظامنامه مخصوص مرتب میشود و قوانین اساسیه آن انجمنها از این قرار است. ‎ اصل نود و یکم اعضای انجمنهای ایالتی و ولایتی بلاواسطه از طرف اهالی انتخاب میشوند مطابق نظامنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی. اصل نود و دوم انجمنهای ایالتی و ولایتی اختیار نظارت‌نامه در اصلاحات راجعه بمنافع عامه دارند با رعایت حدود قوانین مقرره.

Friday, December 26, 2014

جنایات شاهپرستان در 21 آذر 1325 در مرند- خاطرات عبد الحسین محمدی گرگری ترور و وحشت در مرند دو سه روز بعد از این واقعه(21 آذر) برف سنگینی بر زمین نشسته بود. فراریان با پای پیاده و یا سواره به طرف جلفا در حرکت بودند. عبی(عبدالحسین محمدی علمداری- نگارنده) همراه یکی از اقوامش برای آوردن چند راس گوسفند از دهی واقع در اطراف مرند با کامیونی که فراریان را به جلفا آورده بود به طرف مرند حرکت کرد در بین راه دو تفنگچی سلطنت طلب همراه مردی که دستهایش را از پشت بسته بودند سوار کامیون شدند. مرد دست بسته مرتبا به تفنگچی ها می گفت: من برای اینکه به دست امنیه های شاه نیفتم به ده شما پناهنده شدم ولی شما مرا اسیر کردید. مرا آزاد کنید تا به دست امنیه های شاه نیفتم. او هر چه می گفت مورد قبول واقع نمی شد. او نمی دانست که امنیه ها از ترسشان به این زودیها وارد مرند نمی شوند ولی هستند کسانی که تحت پوشش همشهری مخوف تر از امنیه ها بوده و به یک چشم به هم زدن می توانند جانش را بستانند و نیز او نمی دانست که اسیر کردن و کشتن برای بعضی ها یک نوع تفریح و بازی است. وقتی کامیون به مرند رسید یکی از تفنگچی ها داد زد فلانی را دستگیر کرده و آورده ایم. افراد مسلح دیگری بلا فاصله خود را به کامیون رساندند. مرد اسیر را به نزدیکی در کامیون کشاندند. وقتی او با تفنگهایی مواجه شد که به سوی او نشانه رفته شده بودند اصلا نلرزید و وحشت نکرد. همانطور ایستاده ماند. به سوی جلادانش نگریست که همانند سگهایی مراقب او بودند، در این هنگام فریاد زد: همشهریان بی غیرت بزنید مرا تا دلتان خنک شود من که به شما بدی نکرده ام! وقتی او را با تیپا از کامیون به بیرون پرتاب کردند دژخیمان بدنش را با گلوله های تفنگ سوراخ سوراخ کردند و پیکر بی جانش را که غرق در خون بود نقش زمین گردید. چه بی رحمند جلادان به همین سبب گفته اند دقت کنید به چنگ دژخیم نیفتید و الا آدمخواران بی رحمند. عبی همراه با سایر مسافران از کامیون پیاده شده. تمام اعضای بدنش از ترس می لرزید. همه با وحشت، مات و مبهوت به جنازه نگاه می کردند. آن بخت برگشته به ده آن تفنگچی ها پناه آورده بود ولی آنها او را دستگیر کرده و به آدمهائی بی رحم تر از خود سپردند تا بدن او را با گلوله های سربین پر کنند مردم به موجوداتی که لحظه به لحظه رعب و وحشت می آفریدند با نفرت درونی می نگریستند. عبی در ذهن خود می گفت: وقتی دو حیوان مانند دو سگ با یکدیگر گلاویز می گردند پس از شکست یکی دیگری به او رخصت فرار می دهد ولی انسان این اشرف مخلوقات به پناهنده خود و به کسی که تسلیم و اسیر او شده رحم نکرده و تا جانش را نگیرد دست از سرش بر نمی دارد. عبی شب را در قهوه خانه ای مشرف به خیابان اصلی گذراند. گاه گاهی صدای گلوله ها و متعاقب آن صدای ناله جانسوزی شنیده می شد. عبی آن شب تا صبح چشم بر هم نگذاشت. هنگام سپیده دم سکوتی سراسر شهر را فرا گرفت. گویی آدمکشان از کشتن خسته شده و به خواب فرو رفته بودند. وقتی خورشید از پس ابرهای غمبار نمایان گردید عبی به همراه همسفرش از قهوه خانه بیرون آمد. در این هنگام پیکرهای انسانهایی را مشاهده نمود که به هنگام فرار از تبریز به طرف مرز شوروی گرفتار سلطنت طلبهای گراز گونه مرند شده بودند. باد سردی از طرف کوههای میشو و پیام بر مرند خون آلود می وزید. این باد بوی باروت و بوی خون را به مشام می رساند. برای عبی که در این کوچه ها راه می رفت دیدن، نفس کشیدن،اندیشیدن و حتی راه رفتن بسیار دشوار بود. از مشاهده تفنگچی های جاهلی که با ارتکاب به جنایات مغرورانه تر از پیش در کوچه ها حرکت می کردند در ذهن دهشت زده عبی غلیانی ایجاد می کرد. حالا که به گذشته و آن روزها باز می گردد نقش آدمهائی را که بی مهابا و بدون مجوز قانونی آدم می کشتند تا زنجیر استبداد غارت استعمارگران خارجی را سی دو سال دیگر بر گردن ملت قهرمان ایران محکم نگه دارند درک می کند. او در ذهن خود می گفت: وقتی اعمال حیاتی ساده و ضروری انسان، از حدود و شکل طبیعی خویش خارج شود، او وحشت می آفریند. آنهائیکه نعش شان در کنار خیابان اصلی مرند افتاده بود ثمره این وحشت را که توسط همنوع و هم وطنانشان ایجاد شده بود و معصومانه چشیده بودند. در برنامه مجازات این سلطنت طلبهای ابن الوقت و جاهل، گناهکار و بیگناه مطرح نبود. آنها برای خوش خدمتی به شاه تصمیم گرفته بودند هر که را فرار می کند بکشند. آنها تصور می کردند که هر چه مقتولین شان بیشتر باشد مقبولیت بیشتری در نزد شاه پیدا می کنند و افتخارش هم برایشان بیشتر است. برای کسب این افتخار هیچ چیز ضروری نبود تنها ده ها گلوله لازم بود تا دهها انسان در خاک و خون بغلتند. این جانوران سلطنت طلب درنده خوی، به بیماری جنون آدم کشی دچار بودند. این کشت و کشتار بی رحمانه نشان می داد اصول سیاست شاه و اربابان او، بیش از پیش، سفاکانه خواهد بود، اجرای این سیاست در تمام مدت سلطنت او، در همه جای ایران، بویژه در آذربایجان، خود را به خوبی نشان داد. اجرای سیاست بکش تا بمانی نه تنها در آذربایجان که دارای فرهنگ غنی چندین هزار ساله است بلکه در میان اقوام وحشی و فاقد تمدن نیز منتهی وقاحت و بی شرمی بود...(محمدی علمداری، عبدالحسین، خاطرات یک روستائی از روستا تا وزاتخانه،ناشر:مولف، تهران،1382 صص86-88)

Friday, August 29, 2014

به آتش کشیدن کتابهای ترکی در میانه در شهر میانه پس از استقرار ارتش در روز 21 آذر 1324 فقط به فاصله چند روز همه کتابهای ترکی جمع آوری می شوند شاهدان عینی می گویند مردم از ترس ارتش و خانها کتابها را جمع آوری می کردند و به فرمانداری تحویل می دادند تا آنکه همان ماه همه کتابها را در (یوخاری چهارراه) چهار را بالا جمع نموده و به آتش می کشند... (سید صدری، سعید، مروری بر حوادث فرقه دموکرات آذربایجان و حکومت پیشه وری در میانه، انتشارات اعظم:تبریز، ص 121)

Thursday, July 3, 2014

جنایات ارتش ایران (مشاهدات قاضی آمریکائی از آذربایجان) ...زمانی که ارتش دولتی وارد آزربایجان شد سرو صدای نعره آوری ايجاد کرد. سربازان دولتی تاراج را آغاز کردند، غارت می‌کردند و می‌بردند هرچه به دستشان می‌رسيد و به آن هم رحم نمی‌کردند. (در مقام مقايسه) ارتش روس‌ها از رفتار و کردار بغايت بهتری برخوردار بودند. ارتش دولتی که خود را ارتش نجات بخش می‌ناميد، قشون درنده و اشغالگر بود. اين ارتش زخمهای وحشتناکی در مردم به جای گذاشت. خرمن های دهقانان سوزانده شده نابود گشتند، زنان و دختران روستاييان آزربایجان مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. خانه‌های مردم غارت و چپاول شدند. اغنام و احشام (چهارپايان) روستاييان به غارت رفتند و دزديده شدند. ارتش دولتی خارج از کنترل بود. ماموريت ارتش شاهنشاهی آزادی و نجات بود، اما اين ارتش مردم عادی را مورد شکار قرار داد و ويرانی، غارت و مرگ از خود بجای گذاشت. هنوز ارتش شاهی در منطقه بود که مالکان فراری رسيدند. آنها نه تنها خواستار املاک و کرايه آنها شدند، بلکه خواستار کرايه‌هايی شدند که در دوران پيشه وری مردم صاحب زمين شده بودند. اين پرداخت های اجباری گذشته سبب نابودی ذخيره غذايی دهقانان و به خاک سيه نشستن آنها گرديد(سرزمین‌های شگفت انگیز و مردمانی مهربان٫ نوشته ویلیام داگلاس – ترجمه حمید دادیزاده تبریزی)
قشون ملی آذربایجان يكي از ملزومات حفظ آزادي و حاكميت ملي، تشكيل ارتش ملي توسط حكومت ملي آذربايجان بود كه اين ارتش در تاريخ هیجدهم بهمن 1324 اعلام و تشكيل شد و وزارت قشون خلق مشمولین را به خدمت نظام وظیفه احضار کرد. شهید پیشه‌وری در مقاله ای درباره قشون خلق می‌نویسد: "...آزادی را فقط با نیروی قشون منظم و مسلح می‌توان حفظ کرد... لذا فرقه دمکرات و دولت، تمام آذربایجانیان را که قادر به برداشتن اسلحه هستند به صفوف قشون خلق دعوت می‌کند... زمان اجرای قانون تشکیل قشون ملی که مجلس ملی ما آن را تصویب کرده، هم اکنون فرا رسیده است". قبل از تشکیل ارتش ملی، توسط حکومت ملی مهمترین وظیفه ایجاد نظم و انضباط بر عهده فدائیان بود که بیشتر نیروی داوطلب و افراد فرقه دمکرات بودند که هر شهری یک رهبر فدائی داشت. (منبع: حکومت ملی آذربایجان مروری بر حوادث سالهای 1324 و نسل کشی 21 آذر- نوشته حسین علیزاده)
حق آموزش به زبان مادری حکومت ملی آذربایجان( دولت فرهنگ و هنر) حق آموزش به زبان مادری به تمام شهروندان آذربایجان را به رسمیت شناخت حتی گروههای قومی غیر ترک ساکن در آذربایجان هم از حق آموزش به زبان مادری بهره مند شدند و کودکان گروههای قومی غیر ترک هم می بایست آموزش خود را به زبان مادری خود شروع می کردند و به زبان مادری خویش مسلط می شدند این بود افکار پایه گزاران حکومت ملی آذربایجان، اعمال و اقدامات آنها نشان می دهد که آنها چقدر به دموکراسی اهمیت می دادند اگرچه امروزه دشمنان ملت آذربایجان هنوز هم که هنوز است با حقوق انسانی کودکان آذربایجان مخالفت می کنند و با آموزش به زبان مادری مخالفند و همین افراد بیشترین بدگوئی از رهبران حکومت ملی آذربایجان می کنند. چرا؟ قضاوت با خوانندگان است
تلاش آرمانی برای آبادانی آذربایجان حکومت ملی آذربایجان از روزی که اداره آذربایجان را به دست گرفت با تلاشی آرمانی شروع به آباد کردن آذربایجان کرد، چرخ کارخانه ها را به حرکت در آورد، در حالی که آذربایجان تحت تحریم بانکی و پولی تهران قرار داشت پول ملی(خزانه دارلیق سندی) را با دقت و تدابیر لازم در آذربایجان رایج کرد.علاوه بر اصلاحات اقتصادی و ارضی حکومت ملی با تلاش مضاعف شروع به عمران و آبادانی شهرها و روستاها کرد بسیاری از شهر ها به لوله کشی آب تجهیر شدند خیابان ها سنگفرش و آسفالت شدند، مدارس جدید و مراکزی فرهنگی و هنری جدیدی ساخته شدند. کارهای انجام گرفته در زمان حکومت ملی آذربایجان یادگارهای حک شده بر حافظه فرزندان آذربایجان هستند و فراموش شدنی نیستند..