Saturday, January 18, 2014

از آزادستان تا حکومت ملی آذربایجان بعد از قتل عام آزادی‌خواهان طرفدار شیخ محمد خیابانی که اکثر آنها مبارزان انقلاب مشروطیت بودند توسط نیروی سیاه و ضد رفاه و توسعه آذربایجان، آذربایجان بیش از بیست سال زیر چکمه‌های رضا خان و استانداران بی‌کفایت او لگدمال شد. در این دوره وحشتناک، ملت آذربایجان انواع و اقسام فجایع و مصیبتها را متحمل شد؛ گرسنگی، فقر و بیکاری در این دوره ضربات سنگینی را بر پیکر آذربایجان وارد کرد. استانداران و والیان منصوب مرکز در آذربایجان علاوه بر اینکه اقتصاد آذربایجان را نابود کردند افکار نژادپرستانه خود را هم بروز دادند و بدترین توهین‌ها را بر علیه زبان و فرهنگ آذربایجان ابراز کردند. یکی از این استانداران مستوفی است که سرشماری در آذربایجان را خرشماری نامید! روشنفکران مرکز نشین هم در این گیر و دار آتش بیار معرکه شده بودند و به کمک والیان و استانداران منصوب آمده بودند و به آنها کمک فکری می‌کردند که چگونه زبان و فرهنگ آذربایجان را از بین ببرند. از جمله این به ظاهر روشنفکران، «محمود افشار»، «عباس اقبال آشتیانی» و ... هستند که با تئوری‌های نژادپرستانه به یاری نیروی های ضد آزادی آمده بودند تا زبان ترکی در آذربایجان را برای همیشه از صفحه روزگار محو کنند. اجبار آموزش به زبان فارسی از سوی روشنفکران مرکزنشین در آذربایجان تئوریزه می‌شد و والیان و استانداران کینه‌توز و متنفر از زبان ترک و هویت آذربایجانی هم مجری تفکرات ضد انسانی در آذربایجان بودند. در کنار این توهین و تحقیرها، اقتصاد آذربایجان هم به عمد از طرف حاکمان مرکز نشین فلج گشته بود و آذربایجان که قبلا از نظر پیشرفت و توسعه جزء اولین‌های کشور بود در دوره رضا شاه به فلاکت افتاد و شهر تبریز هم روزهای ویرانی و فقر خود را در این دوره بیش از همیشه تجربه کرد. در کتاب «مراغه، افراز رود» در مورد استعمار آذربایجان و عدم سرمایه‌گذاری در آن چنین می‌خوانیم: "شهر تبریز از سال 1308 به این طرف دو مرتبه مورد هجوم سیل خانه‌برانداز شده و بر حسب آمار صحیحی که به دست آمده و صورت آن در وزارت کشور موجود بوده سی میلیون ریال به مردم تبریز خسارت وارد آمد. دولت شاهنشاهی برای ساختن راه مخصوص آبعلی و آمل که صرفا راه تفریحی هستند، حدود پانصد میلیون ریال صرف کرد ولی برای تعمیر سد (سیل بند) تبریز از چه محلی مساعدت فرمودند! گوش فرا دارید تا به عرض برسانیم: پس از گفت و شنیدهای زیاد و بعد از تشکیل کمیسیون‌های متعدد بالاخره وزارت کشور چنین تصمیم گرفت که شهرداری تبریز برای تعمیر سیل بند و توسیع معبر رودخانه مبلغی از بانک قرض کرده و مروراً از محل در آمد شهرداری تبریز مستهلک سازد، یعنی سیل بند تبریز را خود تبریزی‌ها بسازند. نتیجه چنین تصمیمی این بود که در آمد شهرداری تبریز سالها برای استهلاک قرضه، به مصرف رسیده و برای تعمیر و نظافت خود شهر بودجه کافی نداشته باشد. کسانی که ده سال پیش تبریز را دیده‌اند و اوضاع فعلی آنرا با ده سال پیش مقایسه نمایند، به تبریزیان حق می‌دهند که از مرکز کشور خود مأیوس و ناامید شده و نسبت به مسسببین خرابی شهر خود خشمناک شوند. در همان موقع که مرکز از تعمیر سیل بند تبریز حیران و سرگردان بود، و در اتاقهای وزارت کشور دست به هم می‌مالیدند ده‌ها سد سمنتی و صدها پل بتون آرمه از محل مالیات‌های جمع‌آوری شده از آذربایجان در دهات مازندران و سوادکوه ساخته و برپا می‌گردید و ساعت به ساعت بر شکوه ظاهری املاک اختصاصی افزوده می‌گشت. در حالی که برای ساختن پل رودخانه تبریز که از وسط شهر می‌گذرد اقدامی نمی‌شد، برای شهر های کوچک مشهد سر و آمل پل‌های معلق آهنی از اروپا وارد ساخته‌اند و همینطور بود اوضاع سایر نقاط آذربایجان. ... آذربایجانیها می‌گویند مگر در دادن مالیات‌های کوتاهی کرده و یا از قوانین موضوعه سرپیچی نموده است که این همه از چشم مرکز و مرکزیان افتاده و از خزانه دولت شاهنشاهی بهره و نصیبی ندارد، آذربایجان می‌گوید استان سوم و چهارم چه معنی دارد چرا پیکر مرا تکه-تکه می‌کنند؟... این کار جزء برای این بود که تبریز آن کانون آزادی و مردانگی را کوچک کرده و روز بروز از موجودیت آن بکاهند؟". سرکوب آزادیخواهان، تبعید و زندانی کردن آنها توسط نیروهای طرفدار دیکتاتوری رضاخان چنان شديد بود كه آذربایجان دیگر توان مبارزه با تهاجمات قوای مرکز و دیکتاتوری را از دست داده بود و در این وضعیت اسفناک آذربایجان، جنگ جهانی دوم شروع شد. با اینکه دولت مرکزی ایران اعلام بی‌طرفی کرده بود ولی از طرف نیروهای متفقین مورد تهاجم قرار گرفت. آذربایجان توسط ارتش روسیه از شمال و بخش‌های جنوبی كشور از طرف انگلیس مورد اشغال قرار گرفت و رضاخان با ذلت و خواری تمام توسط آنهائی که منصوب شده بود کنار گذاشته شد و یک بار دیگر ایران و آذربایجان در حالی که تحت اشغال بودند طعم آزادی را چشیدند! در این دوره روزنامه ها و احزاب شکل گرفتند و بهار آزادی مطبوعات و احزاب شروع شد. دشمنان قسم خورده ما "هواداری و حمایت توده مردم و جوانان حق‌طلب {از حکومت ملی آذربایجان در سال 1324} مورد تحسین و تائید هر پژوهشگر آزاد اندیش است..." گفته های بالا نوشته یکی از پژوهشگران مخالف فرقه دمکرات می‌باشد که در مورد حکومت ملی و جنبش حق‌طلب ملت آذربایجان گفته شده است. ولی، چرا با اینکه مطالبات ملت آذربایجان حق طبیعی و انسانی آنها بوده و فرقه دمکرات هم عصاره مطالبات آنها را در بیانیه 12 شهریور بیان کرده بود عده‌ای با مطرح شدن این مطالبات و خصوصاً مطرح شده خواسته تدریس و رسمی شدن زبان ترکی به دشمنان قسم خورده ما تبدیل شده بودند، اصلاً دشمنان قسم خورده ما چه کسانی هستند، تعریف دشمنان قسم خورده ملت آذربایجان را از زبان رهبری فرقه دمکرات می‌خوانیم: "آنها که به زبان ما توهین می‌کنند و مدعی هستند که این زبان بر ما تحمیل شده است دشمنان قسم خورده ما هستند. در سده های گذشته، بیشتر دشمنان آذربایجان کوشیده‌اند تا زبان ما را خفه کنند و خاموش کنند خوشبختانه همه آنها شکست خورده و زبان ما زنده مانده است" یکسال حکومت ملی آذربایجان دست بسیاری را رو کرد. ما با دیدی باز می‌توانیم دشمنان قسم خورده آذربایجان را بشناسیم و حتی آنها که خود را روشنفکر و عالم دنیای سیاست و دمکراسی می‌دانستند ذات خود را نشان دادند. یکی از اینها "ملک الشعرای بهار" است که زبان ترکی را فاقد ادبیات جهانی می‌نامد و برای ریشه‌کن کردن آن خطابه می‌گوید و این خطابه را هم به ملت آذربایجان تقدیم می‌کند! ملتی که ابتدائی ترین خواست خود که برداشته شدن ممنوعیت تدریس زبان ترکی است را مطرح کرده است. بهار یا آگاهی از ادبیات ترکی نداشته با داشته و تجاهل العارفین می‌کرده است. چرا که کتاب لغات الترک به تنهائی کافی است که بهار با دیدن آن جواب حرف‌های بی اساس خود را بگیرد حال قسمتی از خطابه بهار: "... آمدیم بر سر لهجه‌های محلی و تدریس زبان ترکی.... می‌گویند در سه سال ابتدائی زبان رسمی ترکی باشد. ایکاش مردم آذربایجان لااقل زبان تاتارهای قفقاز یا فارس‌گویان خود آذربایجان را به عنوان زبان ملی احیا می‌نمودند و ما خود را راضی می‌کردیم که زبان «آذری» که یک لهجه قدیمی است دوباره بدست فرزندان خود احیا می‌شود. اما به کدام دلخوشی می‌توانیم راضی شویم که آقایان زبان تحمیلی فاتحان تاتار را به زبان اجداد و نیاکان ما رجحان می‌نهند؟ آیا فکر کرده‌اید که دامنه زبان وسیع دری با آنهمه ادبیات عالم‌گیر و آنهمه کتابهای مفید و مفاخر تاریخی که فعلا نیز هموطنان شما در همه ایران به آن زبان تکلم می‌کنند و استعدادهای عجیب و غریبی در خور آذربایجان از این زبان ادبی بروز کرده و می‌کند، چه عجب دارد که باید در پی زبانی برآئید که نه سابقه ادبیات جهانی دارد و نه بزرگانی در علم و ادب پرورده نه امروز می‌پرود! اگر شما را مخیر کنند که تنها در دنیا یک زبان را اختیار کنند، آیا بهتر نیست که این یک زبان، زبان فارسی باشد، زبان فرهنگ بزرگ جهانی دارد و کتب زیادی در آن تالیف شده و با دانستن آن می‌توانید در مملکتی با برادران ایرانی خود زندگی کرد و از جاه و ثروت آن کشور بهره مند گردید..." متاسفانه روشنفکران تهران و شاعران آنها مطالبات زبانی و هویتی ملت آذربایجان را با تحقیر زبان ترکی به صورت آگاهانه و حملات مستمر به آن مي‌خواستند اين زبان از بين برود و ملت آذربايجان زبان خود را فراموش كنند و زبان فارسي ياد بگيرند. اين در حالي است که میرزا حسن رشدیه در زمان ناصر الدین شاه زبان ترکی را در آذربایجان به صورت تدوین شده به وسیله کتاب «وطن دیلی» تدریس می‌کرد. اینها با ندیدن این سابقه تدریس زبان ترکی بدترین تحقیرها را به مطالبات ابتدائی ملت آذربایجان روا می‌داشتند و به اندیشه‌های ضد انسانی آقای «محمود افشار»، «عباس اقبال آشتیانی» و «عارف قزوینی» جامه عمل می‌پوشاندند. عارف قزوینی که گفته بود: زبان ترک از برای از قفا کشیدن است صلاح پای این زبان ز مملکت بریدن است این تفکر ضد انسانی با تاسف از طرف اکثر روشنفکران مرکز و حامیان و رهروان بی مزد و مواجب آنها در آذربایجان در زمان حکومت ملی آذربایجان به طرز عجیبی پی گیری شده و اين گروه انرژی خود و قلم‌شان را در اختيار باستان‌گرايان و آريا پرستان قرار دادند و به تحقیر زبان و هویت ترکی ملت آذربایجان پرداختند و در جبهه دشمنان قسم خورده ملت آذربایجان قرار گرفتند. کنگره اول فرقه دمکرات آذربایجان قدم اول تمرین دموکراسی بعد از انتشار بیانیه 12 شهریور در 12 ماده، دمکراتهای آذربایجان با نظری بلند و قدمهای استوار پیش به سوی تمرین دمکراسی به صورت عملی اقدام کردند و روح دمکراسی را در جان جامعه تزریق کردند و اولین کنگره فرقه دمکرات آذربایجان در 10 مهرماه با شرکت 247 نفر از اعضای فرقه دمکرات آذربایجان که از شهر ها و قصبات آذربایجان به تبریز آمده بودند تشکیل گردید و کنگره اساسنامه ای را که 51 اصل داشت به تصویب رساند. این اقدامات دمکراتیک و قاعده‌مند اعضای فرقه دمکرات، حرکات اصولی و دمکراتیک آنها، مدعیان دمکراسی در تهران را شدیداً عصبانی کرده بود. چرا که، تحمل بسته شدن نطفه دمکراسی در آذربایجان را نداشتند و با استقرار دموكراسي و حاكميت ملي در آذربايجان منافع نامشروع آنها به خطر می‌افتاد. به اين دليل حاميان خود را در آذربایجان برای منفی جلوه دادن حرکات نوین و مدرن فرقه هر روز بیشتر تحریک می‌کردند و در اين راه از خان‌های چپاولگر، غارتگر و ظالم منطقه و طرفداران آنها هم كمك مي‌گرفتند. خان‌هایي که تحمل دیدن اقدامات اصولی و قانونی فرقه را نداشتند و به تهران فرار كرده بودند و با همفکری هم تلاش می‌کردند که این حرکات مدرن و تأمین کننده منافع ملی آذربایجان را در نطفه خفه کنند و نگذارند این حرکت ملی و مردمی آذربایجان به راه خود ادامه دهد. ولی، دومین کنگره فرقه دمکرات آذربایجان آنها را بیشتر مایوس کرد. کنگره دوم، بسط دمکراسی و جاری شدن آن در متن حامعه بعد از برگزاری موفقیت آمیز کنگره اول فرقه دمکرات آذربایجان در 10 مهر1324، رهبران و اعضای فرقه دمکرات کنگره بزرگ دوم فرقه دمکرات را در تاريخ 29 آبان ماه 1324 در سالن شیر و خورشید شهر تبریز برگزار كردند. در اين كنگره 724 نفر از وکلا که وکالت 150 هزار آذربایجانی را داشتند شركت كرده بودند و اين گنگره با شكوه، توسط «حاج عظیم خان« برادر «ستارخان» افتتاح گردید و بعد از جلسات متعدد وکلای ملت تشکیل مجلس ملی را تصویب كردند. در طول تاریخ، ملت آذربایجان برای اولین بار بود که به صورت دمکراتیک وکلای خود را انتخاب می‌کردند و آنهم از دورترین نقطه گرفته تا پائین ترین قشرهای جامعه در آن به صورت مساوی حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داشتند. شهری و روستائی، با سواد و بی سواد همه برای نضج گرفتن دمکراسی در آذربایجان دست در دست هم و دوشادوش هم به تهران درس دمکراسی می‌دادند. عجیب اینکه، در حالی که در آذربایجان دموكراسي در جامعه در حال بسط و گسترش بود و هر روز بهتر از دیروز ملت آذربایجان به توسعه دمکراسی کمک می‌کردند، افراد وابسته به کشورهای آمریکا، انگلیس و شوروی بیش از پیش ملت آذربایجان را متهم می‌کردند و با افترا، دروغ و وارونه نشان دادن اقدامات دمکراتیک فرقه دمکرات آذربایجان، تـُرک‌هراسی و تـُرک ستیزی و مخالفت با زبان ترکی و هویت ترکی به راه انداخته بودند و با جنگ روانی و با دادن اطلاعات غلط و تحریف شده ذهن جامعه را مخدوش می‌کردند. همه وابستگان به کشورهای بیگانه برای به خاک و خون کشیدن آذربایجان دست در دست هم داده بودند و ازهمه انتظار کمک داشتند و از کمکهای کشورهای بیگانه بهره‌مند بودند. دشمنان دمکراسی و آزادی ملت آذربایجان با تلاشهای خویش و تحریف واقعیات و بدیهیات و همچنین ایجاد جنگ روانی با کمک خوانین و بعضی از روحانیون درباري در تلاش بودند که با هر اقدامی تفکرات مدرن و دمکراتیک رهبران فرقه و اعضای پرکار آن را مخدوش کنند. تکفیر منسوبین فرقه و بی دین و متجاسر نامیدن آنها، همه و همه از جنس یک جنگ روانی بود که می‌خواستند ذهن جامعه را برای پذیرش نسل کشی، جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی در آذربایجان آماده کنند. در این کار هم تا حدودی موفق شدند، چرا که، حاميان آنها در لندن و واشنگتن به کمک آنها آمده بودند، تمامی اهرمهاي سياسي و ديپلماتيك را در تمام عرصه‌هاي بین‌الملل به نفع آنها به كار گرفته بودند. این گونه بود که ارتش ايران و حاميان رسانه‌ای آنها در تهران خود را برای یک نسل کشی در آذربایجان آماده می‌کردند. هم از نظر تئوریک و هم از نظر عملی، و همچنین از نظر روانی مطبوعات طرفدار دیکتاتوری قلم‌فرسایی می‌کردند و تسليحات و آموزشهاي لازم از طرف حاميان غربي در اختيار ارتش و ژاندارمري قرار گرفته بود تا با آمادگي كامل به آذربايجان حمله كنند. تسلیم ارتش در آذربایجان و کنترل فدائیان بر آذربایجان فدائیان آذربایجان برای حفاظت از منافع ملی آذربایجان و حفاظت از دست آوردهای دمکراتیک در آذربایجان با به دست گرفتن سلاح برای آزادی ملت آذربایجان در مقابل دشمنان ملت سینه سپر کردند و ژاندارمها و نيروهاي ارتش را دعوت به تسلیم کردند. اگرچه در بعضي از شهرها نفرات ارتش و ژاندارمري با فدائيان همكاري نكردند، ولي، اکثر شهرهای آذربایجان از جمله میانه، سراب، اردبیل، مراغه... یکی پس از دیگری با کمترین درگیری به دست فدائیان ملت آذربایجان در آمد. فدائیان به صورت انسانی با تمام افراد ارتش و ژاندارم بر خورد مي‌كردند؛ اول آنها را به تسلیم و پیوستن به قشون خلق دعوت می‌کردند و اگر از سوی افراد ارتش مقاومتی صورت می‌گرفت فدائیان فقط دفاع می‌کردند و این تسلیم شدن و خلع سلاح ارتش به دست فدائیان با کمترین تلافات صورت گرفت. همچنین پادگان تبریز هم با مذاکراتی که با سرتیپ درخشانی صورت گرفت در 22 آذر 1324 بدون خونریزی تسلیم شد و افسرانی که می‌خواستند به هر نقطه ایران بروند به آنها مساعدت شد. ولی وضع شهر اورمیه با توجه به حضور سرهنگ زنگنه که دارای تفکرات باستانگرائي و راسیستی بود به کلی متفاوت بود. برخوردهای شدیدی بین فدائیان و نیروهای ارتش صورت گرفت و سرهنگ زنگنه در اورمیه دست به جنایات زیادی زد. در کتاب «گذشته چراغ راه آینده» درباره جنایات سرهنگ زنگنه در شهر اورمیه و اطراف آن چنین آمده است: "...تقریبا در روز 25 آذرماه محاصره شهر اورمیه از طرف دمکراتها شروع شد. دمکراتها هم از شهر بیرون می‌رفتند و به فدائیان اطراف شهر می‌پیوستند. شهر تا شعاع یک کیلومتری و اطراف آن در دست «زنگنه» بود. زنگنه وقتی وضع را وخیم دید شاید با صلاحدید بعضی مقامات در صدد بر آمد که مردم را مرعوب سازد و برای این نقشه چند تانک به دهات اطراف "چهارپائی" و "سنگر" فرستاد و در آنجا 9 نفر کشته و 11 نفر زخمی شدند. لازم به توضیح است که در میان کشتگان چند نفر بچه و دختر کوچک بودند. سرهنگ زنگنه نتیجه‌ای که از طرف این عمل گرفت این بود که پنج ده را از اهالی خالی کردند" در ادامه قتل و كشتار، ژاندارمها جنایات دیگری هم انجام دادند: "...ژاندرم ها در آبادی «تورپاق قلعه» دست به عمل زشت و تنفر انگیزی زدند که اثر بسیار بدی در میان برادران آسوری داشت. به این معنی که امنیه‌ها عده‌ای از کشته‌های فدائیان را در تورپاق قلعه که بیشترشان آسوری بودند به طرز فجیعی تکه-تکه کردند و بعد که احساس می‌کنند که ممکن است این عمل سبب هیجان برادران آسوری شده این بدنهای مسله شده و تکه-تکه شده را زیر خاک پنهان کردند" استقرار حکومت ملی آذربایجان بعد از تسلیم ارتش و به دست گرفتن کنترل آذربایجان به دست فرزندان فدائی خویش، رهبران فرقه شروع به استقرار و تحکیم حکومت ملی در آذربایجان كردند و برای تحکیم بیشتر حکومت ملی و بسط نفوذ آن در تمام نقاط آذربایجان شروع به نهادسازی کردند. نهاد سازی رهبران فرقه دمکرات مهمترین کاری بود که آنها شروع به انجام آن کردند. چرا که بدون نهاد سازی اجرای منویات رهبران فرقه دمکرات که می‌خواستند به خواستهای دمکراتیک ملت آذربایجان پاسخ گویند میسر نمی‌شد. رهبران فرقه برای اینکار تمام انرژی نخبگان و روشنفکران آذربایجان را دعوت به خدمت به خلق کردند. راه خدمت برای همه باز شده بود ولی بعضی از آنها راه خیانت را در پیش گرفتند؛ راهی که به خیانت به ملت خویش انجامید، و حتی به عنوان پیاده نظام دشمن دست به قتل و غارت زدند. نهاد سازی توسط حکومت ملی نهادهای سیاسی، ایجاد پارلمان حکومت ملی آذربایجان برای بسط و توسعه دمکراسی، نیاز به نهادی داشت که از بطن ملت قدرت بگیرند و از ملت و برای ملت باشد و به این دلیل ایجاد پارلمان یا مجلس ملی، مهمترین نهاد سیاسی بود که توسط حکومت ملی ایجاد شد و ملت از طریق نمایندگانی که به صورت مستقیم انتخاب می‌کردند می‌توانستند در پارلمان کسانی را داشته باشند که مطالبات آنها را نمایندگی کند. همچنین، شخصیت‌هائی که برای این مجلس انتخاب شده بودند همه تحصیل کرده و کار بلد بودند بر خلاف تبلیغات عوامل استعمار که رهبران و نمایندگان ملت آذربایجان در پارلمان آذربایجان را بی سواد، بدون پشتوانه اجتماعی و ضد دین نشان می‌دهند، با نگاهی مختصر به شخصیت‌های مجلس ملی آذربایجان می‌توان فهمید چه شخصیت‌های بزرگی در پارلمان آذربایجان نمایندگی ملت را بر عهده داشتند. «جهانگیر تفضلی» در خاطرات خود درباره افتتاح مجلس ملی آذربایحان می‌نویسد: "... نمایندگان فرقه دمکرات تقریبا از عموم طبقات مردم آذربایجان بودند. مثلاً «حاج تقی وهاب زاده» مالک و تاجر، «نظام الدوله رفیعی» مالک و از اشراف آذربایجان، «آتش پاشا بیات ماکو» از اشراف زادگان و نجبای ایران لیسانسیه حقوق که اخیراً شهردار تبریز شده و از جوانان محبوب و مورد توجه و علاقه هم میهنان آذربایجانی و «مراد تیمور» پسر «اقبال السلطنه ماکویی» که معروفترین و متمولترین اشراف و خانواده‌های چهارصد ساله ایران می‌باشد نزدیک به ثلث نمایندگان مجلس محلی آذربایجان جوانان بین 28 تا 35 (نمایندگان مجلس محلی آذربایجان از 27 سال به بالا حق انتخاب شدن به نمایندگی دارد) ساله بودند که اغلب دکتر و لیسانسیه و روشنفکر بودند، بطوری که می‌توان گفت عده جوانان تحصیل کرده و مجلس شورای محلی آذربایجان، خیلی بیش از عده جوانان تحصیل‌کرده و روشنفکر مجلس شورای ملی تهران بود. مثلا در هیئت دولت محلی آذربایجان که از میان نمایندگان مجلس انتخاب شده اند، وزیر کشور، وزیر کشاورزی، وزیر بهداری دکتر می‌باشند، یوسف عظیما وزیر دادگستری از لیسانسیه‌های حقوق و دیگران نیز همه با سواد می‌باشند، «قیامی» که از نمایندگان تبریز است و از طرف مجلس که ریاست دیوان عالی آذربایجان نیز انتخاب شده است نیز از رجال با سواد و درس خوانده ایران می‌باشد." تشکیل سازمان حزبی سازمان حزبی که فرقه دمکرات تشکیل داد نهادی بود که افراد عادی و علاقه‌مند به حکومت ملی را برای آموزش‌های سیاسی و حزبی جذب کرده و آنها را با اصول کار سیاسی آشنا می‌کرد. دکتر اسماعیل حسن زاده در کتاب «انقلاب اسلامی در مرند» درباره سازمان حزبی فرقه دمکرات چنین می‌نویسد: "...سازمان حزبی فرقه به صورت زیر بود. فرقه دمکرات مرکب از حوزه ها بود که از افراد حزبی تشکیل می‌شد و از اجتماع حوزه یک حومه و از اجتماع حومه‌ها، کمیته های محلی و از اجتماع آنها، کمیته های ولایتی و از اجتماع آنها کمیته مرکزی و بالاتر از آن کنگره عمومی سازمان تشکیل می‌شد."

No comments:

Post a Comment