Saturday, January 18, 2014

آذربایجان در اواخر قرن 19 تفکرات خود مختاری و تشکیل دولت در آذربایجان شخصیت‌ها و قبایل تــُـرک در آذربایجان اگر چه در طول تاریخ امپراطوری‌های متعددی در جغرافیای ایران و اطراف آن ایجاد کرده‌اند ولی آذربایجان همیشه حالت خود مختاری و استقلال رأی خود را حفظ کرده است و تا حدودی مستقل از امپراطوری و شاهان مرکزنشین اداره شده است. تشکیل دولت و ایجاد خودمختاری و بدست گرفتن سرنوشت خود به دست خویش با کمک مردم حتی در زمان انقلاب مشروطیت هم در ذهن روشنفکران و فعالان ملی آذربایجان بوده است. پس از خودداری محمدعلی شاه از توشیح متمم قانون اساسی مشروطیت و پیشنهاد لفظ «مشروع» به جای «مشروطه» و دیگر پیشنهادهای غیر قابل قبول، به اعتراضات عمومی اکثر شهرهای بزرگ از جمله تبریز، تهران،.... منجر شده و مردم تبریز بیشترین اعتراضات و گسترده ترین اعتراضات را به نمایش گذاشته‌اند و به نوشته کسروی در تاریخ مشروطه ایرانی: "حدود 20000 نفر از مردم تبریز پیمان بسته بودند که به اعتصاب ادامه دهند و حتی تهدید می‌کردند که اگر قانون اساسی بلافاصله تصویب نشود، آذربایجان را از ایران جدا خواهند کرد" که در برخی تلگرافهای مخابره شده از تبریز به شاه، این تلگرافها با عنوان ملت آذربایجان امضا شده‌اند. همچنین، بعد از به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه، درگیری و جنگهای داخلی ایران را فرا گرفت و "شدید ترین جنگ و درگیری در تبریز روی داد، انجمن ایالتی پس از دریافت اخبار کودتا بلافاصله اعضای سست اراده را بیرون راند و در غیاب مجلس شورای ملی، خود را دولت موقت آذربایجان اعلام کرد" همانگونه که از میان صفحات تاریخ بیرون می‌آید ملت آذربایجان قبل و بعد از پیروزی انقلاب مشروطه هم به فکر تشکیل دولت آذربایجان به مرکزیت تبریز بوده‌اند و می‌خواستند سرنوشت خود را به دست خویش تعیین کنند که این خواستها و مطالبات هم در قانون اساسی مشروطه با عنوان «انجمن های ایالتی و ولایتی» که تا حدودی به مطالبات خود مختاری ملت آذربایجان جواب می‌داد درج شده بود و با اهتمام نمایندگان آذربایجان در این قانون گنجانده شده بود. متاسفانه مخالفان داخلي و خارجي نگذاشتند ملت آذربايجان به آرزوي خود كه همانا حق حاكميت بر سرزمين خود و تشكيل دولت در آن بود نايل شوند. آذربایجان در اوایل قرن 20 از مملکت آذربایجان تا مملکت آزادیستان آذربایجان به دلیل اهمیت تاریخی و استراتژیک، همچنین به علت نزدیکی به اروپا و قفقاز و داشتن افراد با سواد، برای شاهان قاجار اهمیت خاصی داشت و تبریز در دوره شاهان قاجار ولیعهد نشین بود و یکی از ایالتهای مهم امپراطوری قاجار به حساب می‌آمد تقریبا می‌توان گفت ممات و حیات شاهان قاجار به آذربایجان بسته شده بود و آنها هم با آگاهی از این پتانسیل بالقوه همیشه سعی داشتند آذربایجان را در کنار خویش داشته باشند و با ملت آذربایجان در ظاهر هم که شده همراهی داشته باشند بعد از اولتیماتوم حکومت روسیه 1911 آبان 1290 به حکومت تهران مجلس ملی دوم قبل از تمام شدن و اشغال ایران توسط روسیه و انگلیس قیامها و شورش های متعددی در نقاط مختلف روی داد و از جمله در گیلان و جاهای دیگر، در این شیخ محمد خیابانی عضو فرقه دمکرات در تبریز شاخه فرقه دمکرات در تبریز را بر پا کرد و نام آن را فرقه دمکرات آذربایجان گذاشت و روزنامه «تجدد» فارسی و ترکی را با تلاش همکاران خویش منتشر کردند و چهار خواسته اصلی را مطرح کردند "1- اجرای اصلاحات دمکراتیک مانند تقسیم اراضی 2- تعیین حاکم مورد قبول و اعتماد مردم آذربایجان 3- تشکیل فوری مجلس شورای ملی در تهران و تاسیس انجمنهای ایالتی مطرح شده در قانون اساسی که پس از پایان جنگ داخلی ایجاد نشده بودند... ...و بعد از انتشار قرارداد 1919 بین ایران و انگلیس دمکراتهای آذربایجان دولت تهران را به فروش کشور متهم کردند و بار دیگر خواستار تشکیل مجلس ملی و انجمنهای ایالتی و تشکیل جمهوری شدند و با بکار بردن اصطلاح مملکت آزادیستان به جای ایالات آذربایجان گامهای بلندتری به سوی تجزیه طلبی برداشتند" این جمهوری نو پا بوسیله قزاقها و دسیسه های حکومت مرکزی سرکوب شد و شیخ محمد خیابانی در شهریور ماه 1920/1299 در تبریز شهید شد. تلاشهای آزاد مردان آذربایجان در این دوره هم معطوف به ایجاد یک جمهوری بود که حداقل در امور داخلی خویش تصمیم گیرنده اصلی بر سرنوشت خویش باشند، و به دور از توطئه های سیاستمداران و سیاست بازان مرکز نشین که یکی به روسیه و دیگری به انگلیس وابسته بودند، امورات آذربایجان را به نحو احسن اداره کنند، این تلاشها همیشه با مخالفت سیاست بازان مرکز نشین که به نیروهای خارجی وابسته بودند روبرو می‌شد و آذربایجان و انرژی ملی آن با دسایس نیروهای مرتجع مرکز و استبداد گرایان مرکز نشین به هدر می‌رفت. محمد علی کاتوزیان درباره دلایل خودمختاریت خواهی شیخ محمد خیابانی چنین می‌نویسد: شورش نافرجام دمکراتهای آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی ناشی از انکار این حق قانونی مردم آذربایجان بود (حق داشتن انجمنهای ایالتی و ولایتی دائمی) . اما بسیاری از مفسران معترض و نیز بی غرض اما غیر مطلع، خیابانی را که با شکست قیام به نحو فجیعی کشته شد به تجزیه طلبی متهم کرده اند، در هر حال، استبداد رضاخان از هر لحاظ متمرکز بود به علاوه شاه که شبه مدرنیست و مستبدی ناسیونالیست، به بدترین معنای کلمه بود، به خصوص اقلیتهای زبانی و خاصه ترکزبانان را که از لحاظ تعداد بیشترین و از لحاظ اجتماعی، اقتصادی پیشرفته ترین اقلیت بودند، تحقیر کرد." علاوه بر این مخبرالسلطنه هدایت قاتل شیخ محمد خیابانی بر کشتن خیابانی در مجلس افتخار می‌کند و او را به خیانت به ایران متهم می‌کند و می‌گوید: "من با کشتن شیخ محمد خیابانی که خیال خیانت را داشت، به ایران بزرگترین خدمت را کردم" شیخ محمد خیابانی اگر چه در تلاش بود که آذربایجان را به موقعیت واقعی خود برگرداند و اداره مسائل داخلی و فرهنگی آذربایجان را بدست افراد منتخب واقعی ملت آذربایجان بسپارد، متاسفانه نیرویهاي طرفدار استبداد و مخالفان قدرت گرفتن آذربایجان نگذاشتند ایشان و فرقه دمکرات آذربایجان به اهداف واقعی خود برسند. آذربایجان در دوره رضا شاه بعد از روی کار آمدن رضاشاه توسط انگلیسی ها دوره خفقان فرهنگی و سیاسی در ایران و آذربایجان شروع شد سیاست رضا شاه که توسط ماسونها به ایشان مشاورت داده می‌شد از بین بردن زبانها ملی ملل غیر فارس و ایجاد یک حکومت متمرکز فارس گرا در تهران بود همچنین از طریق اقتصادی هم با تضعیف پایه های تولید در آذربایجان موقعیت اقتصادی آذربایجان را می‌خواست از بین ببرد که در این کار هم موفق شد علاوه بر این سیاست یکپارچه سازی زبانی هم توسط رضا شاه و اعوان و انصارش به اجرا در آمد. تمامی آزادیخواهان دستگیر و در زندان قصر توسط دکتر احمدی ها به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند و بسیاری از آزادیخواهان آذربایجان زندانی و تبعید شدند شهید پبشه وری ده سال در زندان قصر زندانی بود و بسیاری هم تبعید شده بودند بعد از استقرار حکومت رضا شاه ایشان با جمع کردن فراماسونها از جمله محمد علی فروغی، دکتر محمود افشار و رضا حکمت و... دور خویش، افکار فاشیستی آنها را اجرا می‌کرد ماسونها اولین کاری که کردند با ایجاد فرهنگستان زبان فارسی شروع به قلع و قمع زبانهای ملل غیر فارس کردند ونام تمامی مکانهای تاریخی را به فارسی برگرداند و تمامی اصطلاحات ترکی و عربی را پاکسازی کردند و سیاست یکپارچه سازی زبانی و قومی را اجرا کردند. محمد علی فروغی و وثوق الدوله که مسئول در فرهنگستان فارسی بودند خواستار تغییر کلماتی مانند چای، سو، بولاق و نامهای مشابه به فارسی شدند. از نظر فرهنگستان زبان فارسی تمامی زبانهای ملل موجود در ایران غیر از زبان فارسی زبان اجنبی است و باید از بین برده شوند این چنین بود که آنها شروع افشای اهداف خویش کردند که بر گرفته از افکار فاشیستی بود آنها خواستار ممنوع کردن زبان ترکی کردند. ایرج افشار که نظرات فاشیستی ایشان در مورد زبان ترکی و آذربایجان بر همه مبرهن است پیشنهاد می‌دهد زبان ترکی در ایران ممنوع شود. محسنی رئیس فرهنگ آذربایجان می‌گفت: "هر کس که ترکی حرف می‌زند، افسار الاغ بر او بزنید و او را به آخور ببندید". ذوقی که بعد از او رئیس شد صندوق جریمه برای کسانی که در مدارس ترکی حرف می‌زدند گذاشته بود در دوره رضا شاه آموزش زبانهای محلی و انتشار کتاب و روزنامه به زبان عربی فارسی ممنوع شد. دوره رضا شاه یکی از دوران سیاه و تاریک آذربایجان بود که تمام هستی ملت آذربایجان به غارت رفت ظلمهای دوره رضا شاه آنقدر زیاد بود که بعد از آمدن ارتش شوروی ملت آذربایجان یک نفس راحتی کشیدند اگرچه آنها بیگانه بودند ولی بیگانگان به ایران آزادی سیاسی و فرهنگی آورده بودند و ملت درزمان اشغال طعم آزادی را چشیدند. ارتش رضاشاه که بازوی سرکوب ملل غیرفارس بود در مقابل قشون بیگانه هیچ مقاومتی نکرد و سربازان لباسهای خود را کنده و اسلحه ها را انداخته فرار می‌کردند و هیچ مقاومتی صورت نگرفت. اینگونه بود که ملت آذربایجان در زمان اشغال با استفاده از آزادیهای به وجود آمده مطالبات سیاسی و فرهنگی خود را مطرح کردند و رویاهای شیرین پان فارسیستها در تهران را به کابوس تبدیل کردند.  

No comments:

Post a Comment