Friday, December 26, 2014
جنایات شاهپرستان در 21 آذر 1325 در مرند- خاطرات عبد الحسین محمدی گرگری
ترور و وحشت در مرند
دو سه روز بعد از این واقعه(21 آذر) برف سنگینی بر زمین نشسته بود. فراریان با پای پیاده و یا سواره به طرف جلفا در حرکت بودند. عبی(عبدالحسین محمدی علمداری- نگارنده) همراه یکی از اقوامش برای آوردن چند راس گوسفند از دهی واقع در اطراف مرند با کامیونی که فراریان را به جلفا آورده بود به طرف مرند حرکت کرد در بین راه دو تفنگچی سلطنت طلب همراه مردی که دستهایش را از پشت بسته بودند سوار کامیون شدند. مرد دست بسته مرتبا به تفنگچی ها می گفت: من برای اینکه به دست امنیه های شاه نیفتم به ده شما پناهنده شدم ولی شما مرا اسیر کردید. مرا آزاد کنید تا به دست امنیه های شاه نیفتم. او هر چه می گفت مورد قبول واقع نمی شد. او نمی دانست که امنیه ها از ترسشان به این زودیها وارد مرند نمی شوند ولی هستند کسانی که تحت پوشش همشهری مخوف تر از امنیه ها بوده و به یک چشم به هم زدن می توانند جانش را بستانند و نیز او نمی دانست که اسیر کردن و کشتن برای بعضی ها یک نوع تفریح و بازی است. وقتی کامیون به مرند رسید یکی از تفنگچی ها داد زد فلانی را دستگیر کرده و آورده ایم. افراد مسلح دیگری بلا فاصله خود را به کامیون رساندند. مرد اسیر را به نزدیکی در کامیون کشاندند. وقتی او با تفنگهایی مواجه شد که به سوی او نشانه رفته شده بودند اصلا نلرزید و وحشت نکرد. همانطور ایستاده ماند. به سوی جلادانش نگریست که همانند سگهایی مراقب او بودند، در این هنگام فریاد زد: همشهریان بی غیرت بزنید مرا تا دلتان خنک شود من که به شما بدی نکرده ام!
وقتی او را با تیپا از کامیون به بیرون پرتاب کردند دژخیمان بدنش را با گلوله های تفنگ سوراخ سوراخ کردند و پیکر بی جانش را که غرق در خون بود نقش زمین گردید. چه بی رحمند جلادان به همین سبب گفته اند دقت کنید به چنگ دژخیم نیفتید و الا آدمخواران بی رحمند.
عبی همراه با سایر مسافران از کامیون پیاده شده. تمام اعضای بدنش از ترس می لرزید. همه با وحشت، مات و مبهوت به جنازه نگاه می کردند. آن بخت برگشته به ده آن تفنگچی ها پناه آورده بود ولی آنها او را دستگیر کرده و به آدمهائی بی رحم تر از خود سپردند تا بدن او را با گلوله های سربین پر کنند مردم به موجوداتی که لحظه به لحظه رعب و وحشت می آفریدند با نفرت درونی می نگریستند. عبی در ذهن خود می گفت: وقتی دو حیوان مانند دو سگ با یکدیگر گلاویز می گردند پس از شکست یکی دیگری به او رخصت فرار می دهد ولی انسان این اشرف مخلوقات به پناهنده خود و به کسی که تسلیم و اسیر او شده رحم نکرده و تا جانش را نگیرد دست از سرش بر نمی دارد.
عبی شب را در قهوه خانه ای مشرف به خیابان اصلی گذراند. گاه گاهی صدای گلوله ها و متعاقب آن صدای ناله جانسوزی شنیده می شد. عبی آن شب تا صبح چشم بر هم نگذاشت. هنگام سپیده دم سکوتی سراسر شهر را فرا گرفت. گویی آدمکشان از کشتن خسته شده و به خواب فرو رفته بودند. وقتی خورشید از پس ابرهای غمبار نمایان گردید عبی به همراه همسفرش از قهوه خانه بیرون آمد. در این هنگام پیکرهای انسانهایی را مشاهده نمود که به هنگام فرار از تبریز به طرف مرز شوروی گرفتار سلطنت طلبهای گراز گونه مرند شده بودند.
باد سردی از طرف کوههای میشو و پیام بر مرند خون آلود می وزید. این باد بوی باروت و بوی خون را به مشام می رساند. برای عبی که در این کوچه ها راه می رفت دیدن، نفس کشیدن،اندیشیدن و حتی راه رفتن بسیار دشوار بود. از مشاهده تفنگچی های جاهلی که با ارتکاب به جنایات مغرورانه تر از پیش در کوچه ها حرکت می کردند در ذهن دهشت زده عبی غلیانی ایجاد می کرد. حالا که به گذشته و آن روزها باز می گردد نقش آدمهائی را که بی مهابا و بدون مجوز قانونی آدم می کشتند تا زنجیر استبداد غارت استعمارگران خارجی را سی دو سال دیگر بر گردن ملت قهرمان ایران محکم نگه دارند درک می کند. او در ذهن خود می گفت: وقتی اعمال حیاتی ساده و ضروری انسان، از حدود و شکل طبیعی خویش خارج شود، او وحشت می آفریند. آنهائیکه نعش شان در کنار خیابان اصلی مرند افتاده بود ثمره این وحشت را که توسط همنوع و هم وطنانشان ایجاد شده بود و معصومانه چشیده بودند. در برنامه مجازات این سلطنت طلبهای ابن الوقت و جاهل، گناهکار و بیگناه مطرح نبود. آنها برای خوش خدمتی به شاه تصمیم گرفته بودند هر که را فرار می کند بکشند. آنها تصور می کردند که هر چه مقتولین شان بیشتر باشد مقبولیت بیشتری در نزد شاه پیدا می کنند و افتخارش هم برایشان بیشتر است. برای کسب این افتخار هیچ چیز ضروری نبود تنها ده ها گلوله لازم بود تا دهها انسان در خاک و خون بغلتند. این جانوران سلطنت طلب درنده خوی، به بیماری جنون آدم کشی دچار بودند. این کشت و کشتار بی رحمانه نشان می داد اصول سیاست شاه و اربابان او، بیش از پیش، سفاکانه خواهد بود، اجرای این سیاست در تمام مدت سلطنت او، در همه جای ایران، بویژه در آذربایجان، خود را به خوبی نشان داد. اجرای سیاست بکش تا بمانی نه تنها در آذربایجان که دارای فرهنگ غنی چندین هزار ساله است بلکه در میان اقوام وحشی و فاقد تمدن نیز منتهی وقاحت و بی شرمی بود...(محمدی علمداری، عبدالحسین، خاطرات یک روستائی از روستا تا وزاتخانه،ناشر:مولف، تهران،1382 صص86-88)
Friday, August 29, 2014
به آتش کشیدن کتابهای ترکی در میانه
در شهر میانه پس از استقرار ارتش در روز 21 آذر 1324 فقط به فاصله چند روز همه کتابهای ترکی جمع آوری می شوند شاهدان عینی می گویند مردم از ترس ارتش و خانها کتابها را جمع آوری می کردند و به فرمانداری تحویل می دادند تا آنکه همان ماه همه کتابها را در (یوخاری چهارراه) چهار را بالا جمع نموده و به آتش می کشند... (سید صدری، سعید، مروری بر حوادث فرقه دموکرات آذربایجان و حکومت پیشه وری در میانه، انتشارات اعظم:تبریز، ص 121)
Thursday, July 3, 2014
جنایات ارتش ایران (مشاهدات قاضی آمریکائی از آذربایجان)
...زمانی که ارتش دولتی وارد آزربایجان شد سرو صدای نعره آوری ايجاد کرد. سربازان دولتی تاراج را آغاز کردند، غارت میکردند و میبردند هرچه به دستشان میرسيد و به آن هم رحم نمیکردند. (در مقام مقايسه) ارتش روسها از رفتار و کردار بغايت بهتری برخوردار بودند. ارتش دولتی که خود را ارتش نجات بخش میناميد، قشون درنده و اشغالگر بود. اين ارتش زخمهای وحشتناکی در مردم به جای گذاشت. خرمن های دهقانان سوزانده شده نابود گشتند، زنان و دختران روستاييان آزربایجان مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. خانههای مردم غارت و چپاول شدند. اغنام و احشام (چهارپايان) روستاييان به غارت رفتند و دزديده شدند. ارتش دولتی خارج از کنترل بود. ماموريت ارتش شاهنشاهی آزادی و نجات بود، اما اين ارتش مردم عادی را مورد شکار قرار داد و ويرانی، غارت و مرگ از خود بجای گذاشت.
هنوز ارتش شاهی در منطقه بود که مالکان فراری رسيدند. آنها نه تنها خواستار املاک و کرايه آنها شدند، بلکه خواستار کرايههايی شدند که در دوران پيشه وری مردم صاحب زمين شده بودند. اين پرداخت های اجباری گذشته سبب نابودی ذخيره غذايی دهقانان و به خاک سيه نشستن آنها گرديد(سرزمینهای شگفت انگیز و مردمانی مهربان٫ نوشته ویلیام داگلاس – ترجمه حمید دادیزاده تبریزی)
قشون ملی آذربایجان
يكي از ملزومات حفظ آزادي و حاكميت ملي، تشكيل ارتش ملي توسط حكومت ملي آذربايجان بود كه اين ارتش در تاريخ هیجدهم بهمن 1324 اعلام و تشكيل شد و وزارت قشون خلق مشمولین را به خدمت نظام وظیفه احضار کرد.
شهید پیشهوری در مقاله ای درباره قشون خلق مینویسد: "...آزادی را فقط با نیروی قشون منظم و مسلح میتوان حفظ کرد... لذا فرقه دمکرات و دولت، تمام آذربایجانیان را که قادر به برداشتن اسلحه هستند به صفوف قشون خلق دعوت میکند... زمان اجرای قانون تشکیل قشون ملی که مجلس ملی ما آن را تصویب کرده، هم اکنون فرا رسیده است".
قبل از تشکیل ارتش ملی، توسط حکومت ملی مهمترین وظیفه ایجاد نظم و انضباط بر عهده فدائیان بود که بیشتر نیروی داوطلب و افراد فرقه دمکرات بودند که هر شهری یک رهبر فدائی داشت.
(منبع: حکومت ملی آذربایجان مروری بر حوادث سالهای 1324 و نسل کشی 21 آذر- نوشته حسین علیزاده)
حق آموزش به زبان مادری
حکومت ملی آذربایجان( دولت فرهنگ و هنر) حق آموزش به زبان مادری به تمام شهروندان آذربایجان را به رسمیت شناخت حتی گروههای قومی غیر ترک ساکن در آذربایجان هم از حق آموزش به زبان مادری بهره مند شدند و کودکان گروههای قومی غیر ترک هم می بایست آموزش خود را به زبان مادری خود شروع می کردند و به زبان مادری خویش مسلط می شدند این بود افکار پایه گزاران حکومت ملی آذربایجان، اعمال و اقدامات آنها نشان می دهد که آنها چقدر به دموکراسی اهمیت می دادند اگرچه امروزه دشمنان ملت آذربایجان هنوز هم که هنوز است با حقوق انسانی کودکان آذربایجان مخالفت می کنند و با آموزش به زبان مادری مخالفند و همین افراد بیشترین بدگوئی از رهبران حکومت ملی آذربایجان می کنند. چرا؟ قضاوت با خوانندگان است
تلاش آرمانی برای آبادانی آذربایجان
حکومت ملی آذربایجان از روزی که اداره آذربایجان را به دست گرفت با تلاشی آرمانی شروع به آباد کردن آذربایجان کرد، چرخ کارخانه ها را به حرکت در آورد، در حالی که آذربایجان تحت تحریم بانکی و پولی تهران قرار داشت پول ملی(خزانه دارلیق سندی) را با دقت و تدابیر لازم در آذربایجان رایج کرد.علاوه بر اصلاحات اقتصادی و ارضی حکومت ملی با تلاش مضاعف شروع به عمران و آبادانی شهرها و روستاها کرد بسیاری از شهر ها به لوله کشی آب تجهیر شدند خیابان ها سنگفرش و آسفالت شدند، مدارس جدید و مراکزی فرهنگی و هنری جدیدی ساخته شدند.
کارهای انجام گرفته در زمان حکومت ملی آذربایجان یادگارهای حک شده بر حافظه فرزندان آذربایجان هستند و فراموش شدنی نیستند..
ژنرال کبیری، ژنرال سربدار
ژنرال کبیری متولد مراغه از مالکان بزرگ منطقه بود که به دلیل عشق به وطنش تمام هستی خود را فدای ملت کرد او مثل بعضی از خانها نبود که به دلیل مال و مقام دنیا خود را به حکومت تهران بفروشد ایشان پس از سقوط رضا شاه به دهقانان پیوست و از حقوق روستائیان و رعیتهای بی پناه دفاع کرد و پس از سالها مبارزه با فئودالها و اربابان، بعد از ظهور فرقه دمکرات به آن پیوست و وزیر پست و تلگراف حکومت ملی شد پس از اشغال آذربایجان درآذرشهر(توفارقان) توسط جمشید اسفندیاری، خان ملک کندی دستگیر و در مراغه شهید شد. روحش شاد
سید حسن تقی زاده، ماسون فتنه گر و دشمن زبان ترکی
سید حسن تقی زاده متولد 1257 شمسی درتبریز از نمایندگان تبریز در مجلس شورا بوده است که بعد از بسته شدن پارلمان به اروپا می رود و در برلین با همراهی دشمنان آذربایجان و زبان ترکی، به صورت گروهی مجله کاوه را منتشر می کنند و در این مجله بیشترین حملات را متوجه هویت ترکی آذربایجان و زبان ترکی می کنند و خواستار از بین بردن زبان ترکی در آذربایجان می شوند.
ایشان در زمان حکومت ملی آذربایجان سفیر ایران در لندن بوده و با لابی گری بسیار توانست کمک شایانی به حکومت تهران کند و با کمک امریکا مساله آذربایجان در شورای امنیت مطرح شد ایشان رئیس هیات ایرانی در شورای امنیت بود و طح مساله آذربایجان در شورای امنیت موجب تضعیف روحیه رهبران حکومت ملی آذربایجان گردید.
ایشان به همراه کسروی بزرگترین دشمن زبان و هویت ترکی در آذربایجان بودند و اقدامات موثری برای از بین بردن زبان ترکی انجام دادند.
Friday, June 13, 2014
نسل کشی فرهنگی و حذف زبان ترکی در آذربایجان
حکومت ملی آذربایجان(دولت فرهنگ و هنر) از اولین اقداماتش رسمی کردن زبان ترکی در آذربایجان و استفاده از آن در ادارات و روزنامه ها بود که این اقدام باعث دشمنی پان فارسیزم با حکومت ملی آذربایجان شد آنها شروع به حمله به زبان ترکی و هویت ترکی آذربایجان کردند و بعد از اشغال آذربایجان هم بعد از قتل و عام ملت آذربایجان کتابها و اسناد ترکی را جمع آوری کرده و در میدانها شهر به آتش کشیدند با این کار علاوه بر نسل کشی فیزیکی به نسل کشی فرهنگی هم دست یازیدند.
دکتر رضا براهنی که در آن زمان دانش آموز بوده در خاطرات خویش نقل به مضمون بعد اشغال آذربایجان توسط ارتش ایران به دلیل نوشتن شعری به زبان ترکی بر روی تخته سیاه از طرف معلم فاشیت مجبور می شود که با لیس زدن تحته سیاه را پاک کند و ایشان حالا یکی از طرفداران رسمی شدن زبان ترکی در ایران است
Sunday, June 8, 2014
تاریخ از عهد و پیمان شکنان با نفرت یاد خواهد
آخر و عاقبت مذاکره و توافق با شعوبیان خونخوار آریا پرست یعنی با پای خود رفتن به سوی مرگ، چرا که آنها جزء به کشتن، اعدام، آتش زدن و ویران کردن و به طور کلی از بین بردن ملت تورک به چیز دیگری فکر نمی کنند شعوبیان و کورش پرستان خونخوارترین قوم روی زمین هستند شعوبیان عقده ای و حقیر با پشتوانه دولتهای غربی و استعماری در زمان حکومت ملی به عهد و پیمان خود وفادار نماندند و با به دست آوردن فرصت بهترین فرزندان ملت را شهید،زندانی و تبعیدکردند و آذربایجان را به ویرانه تبدیل کردند.
سریه خانم، دختر شجاع شاهسون بعد از 5 روز مقاومت با وعده و وعید از سنگرش خارج کردند و به صورت نامردانه به شهادت رساندند او در حالی که تیر باران میشد گفت: "این برای شما پیروزی و ظفر نیست تاریخ از عهد و پیمان شکنان با نفرت یاد خواهد کرد، آدمکشان و جانیان از این معامله خیر نخواهند دید، فرزندان آذربایجان انتقام مرا خواهند گرفت، درخت آزادی از اینکه با خون شهیدان سیراب میشود بیشتر میوه خواهد داد"
توافق نامه حکومت ملی آذربایجان و حکومت تهران
روز 21 خرداد 1325 یک هیئت ده نفری سیاسی، نظامی به ریاست مظفر فیروز معاون سیاسی نخست وزیر وارد تبریز شد و ادامه مذاکرات تهران را در تبریز دنبال کردند، این مذاکرات به امضای یک موافقت نامه انجامید.
متن توافق نامه بدین شرح میباشد:
"در نتیجه مذاکرات بین دولت و نمایندگان آذربایجان با توجه به مواد هفتگانه ابلاغیه مورخ دوم اردیبهشت ماه 1325 دولت که مورد قبول نمایندگان مزبور گردیده و در نتیجه تبادل افکار توافق نظر حاصل شد که مواد زیر که به عنوان توضیح و مکمل آن تنظیم گردیده و به موقع اجرا گذارده شود:
1- نسبت به مفاد ماده اول ابلاغیه صادره دولت موافقت حاصل شد که جمله زیر به آن اضافه گردد:
رئیس دارائی نیز بنابر پیشنهاد انجمن ایالتی و تصویب دولت تعیین خواهد شد.
2- چون در ماده 2 ابلاغیه دولت مقرر گردید که تعیین استاندار با جلب نظر انجمن ایالتی با دولت خواهد بود به منظور اجرای اصل مزبور موافقت حاصل شد که وزارت کشور استاندار را از میان چند نفر که انجمن ایالتی معرفی خواهد نمود برای تصویب به دولت پیشنهاد نماید.
3- نظر به تحولات اخیر در آذربایجان دولت سازمان فعلی را به عنوان مجلس ملی آذربایجان انتخاب و تشکیل شده است به منزله انجمن ایالتی آذربایجان خواهد شناخت و پس از تشکیل مجلس پانزدهم و تصویب قانون جدید ایالتی و ولایتی که از طرف دولت پیشنهاد خواهد شد.
4- برای تعیین تکلیف قوای و فرماندهان آن که در نتیجه تحول و نهضت تحول و نهضت آذربایجان نفرات آن از افراد نظام وظیفه احضار گردیده اند و با امضای این قرارداد جزء ارتش ایران محسوب میشوند، موافقت حاصل شد کمیسیونی از نمایندگان دولت جناب آقای قوام السلطنه و انجمن ایالتی آذربایجان در محل تشکیل و راه آن را هر چه زودتر جهت تصویب پیشنهاد نمایند.
5- نسبت به وضع مالی آذربایجان موافقت حاصل گردید که هفتاد و پنج درصد از عواید آذربایجان جهت مخارج عمومی کلیه کشور به مرکز فرستاده شود.
تبصره 1. مخارج و عواید ادارات پست و تلگراف و گمرک و راه آهن و کشتیرانی دریاچه اورمیه مستثنی بوده و مخارج و عواید آن کاملا بر عهده و منجصر به دولت خواهد بود توضیح اینکه تگرافات انجمن های ایالتی و ولایتی و دوایردولتی آذربایجان مجانا مخابره خواهد شد.
تبصره 2. ساختمان و تعمیر راههای شوسه اساسی بر عهده دولت و احداث و تعمیر راههای فرعی و محلی بر عهده انجمن ایالتی آذربایجان است.
تبصره 3. دولت برای قدردانی از خدمات برجسته آذربایجان به مشروطیت ایران و به منظور حق شناسی از فداکاریهایی که مردم غیور آذربایجان در راه استقرار دمکراسی و آزادی نموده اند قبول نمود که بیست و پنج درصد از عواید گمرکی آذربایجان جهت تامین مصارف دانشگاه آذربایجان اختصاص داده شود.
6- دولت قبول میکند که امتداد راه آهن میانه تا تبریز را هر چه زودترشروع و در اسرع وقت انجام دهد. بدیهی است که جهت انجام این امر کارگران و متخصصین آذربایجانی حق تقدم خواهند داشت.
7- قوای داوطلبی که غیر از نظام وظیفه به نام فدائی در آذربایجان تشکیل شده به ژاندارمری تبدیل گردد و برای تعیین تکلیف قوای انتظامی مزبور و همچنین تعیین فرماندهان موافقت حاصل شد که کمیسیونی از نمایندگان دولت جناب آقای قوام السلطنه و انجمن ایالتی آذربایجان در محل تشکیل و هر چه زودتر راه حل آن را جهت تصویب پیشنهاد نمایند.
تبصره 1. نظر به اینکه در سنوات اخیر در اثر بعضی اعمال نام امنیه و ژاندارمری در پیشگاه افکار عمومی ایران خصوصا آذربایجان ایجاد احساسات مخالف و نامناسبی نموده است و نظر به اینکه رئیس دولت شخصا فرماندهی این سازمان را اخیرا عهده دار گردیده و انتظار آغاز اصلاحات و تصفیه این اداره از عناصر ناصالح میرود. موافقت شده که احساسات عمومی و مخصوصا اهالی آذربایجان نسبت به ژاندارمری به استحضار رئیس دولت برسد تا برای تغییر اسم آن و انتخاب نام مناسب جهت سازمان مزبور تصمیمات را اتخاذ فرمایند.
8- نسبت به اراضی که در نتیجه نهضت دمکراتیک آذربایجان میان دهقانان آذربایجان تقسیم گردید آنچه مربوط به خالصجات دولتی است چون دولت با تقسیم خالصجات میان دهقانان و زارعین در تمام کشور اصولا موافق است اجرای آن را بلامانع دانسته و لایحه مربوط به آن را در اولین فرصت برای تصویب مجلس شورای ملی پیشنهاد خواهد نمود و آنچه از اراضی غیر در نتیجه تحولات اخیر آذربایجان بین رعایا تقسیم شده موافقت حاصل شد که جهت جبران خسارات مالکین و یا تعویض املاک کمیسیونی از نمایندگان دولت جناب آقای قوام السلطنه و نمایندگان انجمن ایالتی تشکیل و راه حل را جهت تصویب پیشنهاد نماید.
9- دولت موافقت میکند با افتتاح مجلس پانزدهم لایحه قانون انتخابات را که روی اصل آزادی و دمکراسی یعنی با تأمین رای عمومی، مخفی، مستقسم متناسب و متساوی شامل نسوان هم باشد تنظیم و قبول آن را قید فوریت خواستار شود. دولت همچنین قبول مینماید به منظور ازدیاد نمایندگان آذربایجان و سایر نقاط کشور به تناسب اهالی نقاط مختلف به مجرد افتتاح مجلس پانزدهم لایحه قانونی را پیشنهاد و به قید دو فوریت تقاضای آن را نماید تا، پس از تصویب به وسیله انتخابات کسری نمایندگان نقاط مزبور تعیین و به مجلس اعزام گردند.
10- ایالت آذربایجان عبارت از استانهای 3 و 4 خواهد بود.
11- دولت موافقت دارد که جهت تامین حسن جریان امور آذربایجان شورای اداری از استاندار و روسای ادارات و هیئت رئیسه انجمن ایالتی تشکیل و تحت نظارت انجمن ایالتی انجام وظیفه نماید.
12- به ماده 3 ابلاغیه مورخ دوم اردیبهشت 1325 که از لحاظ تعیین تکلیف مدارس متوسطه و عالیه دارای ابهام میباشد جمله زیر اضافه میگردد:
در مدارس متوسطه و عالیه تدریس به زبان فارسی و ترکی طبق برنامه وزارت فرهنگ که با در نظر گرفتن زمان و مکان اصلاح و موافق موازین دمکراتیک و اصول مترقی جدید تنظیم گردیده تدریس خواهد شد.
13- دولت موافقت دارد که اکراد مقیم آذربایجان از مزایای این موافقت نامه برخوردار بوده و طبق ماه 3 ابلاغیه دولت تا کلاس پنجم ابتدائی به زبان خودشان تدریس نمایند.
تبصره- اقلیتهای مقیم آذربایجان از قبیل آسوری و ارمنی نیر حق خواهند داشت تا کلاس پنجم به زبان خود تدریس نمایند.
14- چون دولت در نظر دارد قانون انتخابات جدید شهرداریها را جهت تمام ایران روی اصول دمکراسی یعنی رای عمومی، مخفی، مستقیم و متساوی به مجلس پانزدهم پیشنهاد نماید به مجرد تصویب قانون مزبور، انتخابات انجمن شهرداریها در آذربایجان و تمام نقاط ایران شروع خواهد شد و تا تصویب قانون مزبور و انتخابات جدید انجمنهای شهرداری فعلی آذربایجان به وظایف خود ادامه خواهند داد.
15- این موافقت نامه در دو نسخه تنظیم و مبادله گردیده و پس از تصویب هئیت دولت و انجمن ایالتی آذربایجان به موقع اجرا گزارده میشود.
مظفر فیروز- پیشه وری
23/3/1325"
Thursday, June 5, 2014
به حرکت در آمدن چرخ صنایع توسط حکومت ملی آذربایجان
حکومت ملی آذربایجان بعد از به دست گرفتن امورات آذربایجان با جدیت تمام برای راه اندازی کارخانه های جدید، دست به تلاش مضاعفی زد همچنین کارخانه هائی که به دلیل عدم مدیریت صحیح ورشکسته یا تعطیل شده بودند آنها را دوباره سر و سامان داده و راه اندازی کرده و به صف صنایع جدید پیوستند.
از جمله کارخانه ها ی تازه تاسیس می توان به کارخانه نساجی بزرگ "ظفر" اشاره کرد که بیش از 500 نفر در آن کارخانه کار می کردند و در این کارخانه تمام نیازهای کارگران را تامین می کرد حتی اسباب بازی بچه های کارگران را هم این کارخانه تامین می کرد. محمد رضا خلیلی عراقی که یکی از مجیزه نویسان ارتش بوده و بعد از اشغال آذربایجان چند سفر به آذربایجان داشته در کتاب"خاطرات سفر آذربایجان و کردستان" که در سال 1328 از طرف ارتش چاپ شده در خاطرات دومین سفر خویش که در آذر 1327 انجام شده درباره کارخانه ظفر می نویسد:
"...دموکراتها 70 دستگاه ماشین جوراب بافی از شمس و خارج خریداری و چند دستگاه کشباف دیگر وارد می کنند در تابستان 1325 کارخانه شایان را که از یک شرکت نه نفری تشکیل شده بود خریداری می کنند و عمده این شرکت دو نفر بنام مشهدی عباسعلی جوادزاده و حاج میر ودود سیدی بوده است و بدین طریق اسم شایان تبدیل به ظفر می شود. محل فعلی کارخانه ظفر همان محل قدیمی کارخانه بافندگی شایان می باشد..."
دکتر بهزاد بهزادی هم در مصاحبه خود با دانشجویان دانشگاه تهران درباره جدیت حکومت ملی آذربایجان برای ایجاد صنایع و اهتمام جهت راه اندازی کارخانه تعطیل شده و روشکسته چنین بیان می کند:" در پایان جنگ دوم جهانی بحران اقتصادی در کشور تشدید شد و واردات بیرویه کالاهای خارجی و بنجلهای ارزانقیمت آمریکایی این بحران را وخیمتر کرد. در تبریز اغلب کارخانجات در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند و کارخانه بوستان تعطیل گردید. فرقه دموکرات آذربایجان حمایت از صنایع و تولیدات داخلی به ویژه تشویق تولیدات کارگاهی را در سرلوحه برنامه خود قرار داده بود. حکومت ملی علیرغم فشارهای مالی و پولی که دولت مرکزی ایجاد کرده بود و بانک ملی 150 میلیون ریال سپرده مردم را به تهران انتقال داده بود، و از برگشت بهای کالای صادره به سایر نقاط ایران به آذربایجان مشکلاتی تولید میکرد، معذلک حکومت ملی با تدابیر سنجیده این موانع را رفع کرد و از طریق کمک مالی به کارخانجات نه فقط تولید آن کارخانجات را افزایش داد، بلکه کارخانه بوستان را دوباره به تولید تشویق کرد. کارخانه ظفر را در عرض یک ماه با سرعت بیسابقهای وارد، نصب و به کار انداخت".
Wednesday, June 4, 2014
تفنگیم اولچو اولدو اربابدان یئر آلاندا
حکومت ملی بعد از استقرار، یکی از مهمترین اقداماتش، انجام اصلاحات ارضی بود و می خواست رابطه غیر انسانی بین ارباب و رعیت از بین برود و این رابطه به یک رابطه انسانی تبدیل شود و رعیت و ارباب هر دو به حقوق خود برسند و برای اینکار قانون اصلاحات ارضی در مجلس ملی آذربایجان تصویب شد ولی بسیاری از اربابان زیاده خواه و نوکران حکومت مرکزی با اصلاحات ارضی به مقابله برخواستند دراین زمان بود که فدائیان آذربایجان مجبور به استفاده ار اسلحه شدند و اربابان قلدر و زیاده خواه را سرجایشان نشاندند و زمین های گرفته شده از اربابان را بین روستائیان فقیر تقسیم کردند در بعضی جاها به دلیل نبود متر زمینها را با تفنگ فدائیان متر کردند که به این دلیل یک بایاتی هم در این مورد بر سرزبانها افتاد. حتی از اسم این بایاتی یک کتاب هم الهام گرفته شده است "سیلاحلا اولچولن تورپاق" نوشته شده توسط علیرضا میانالی که در کانادا چاپ شده است.
فلک منی سایاندا
بخت چیراغیم یاناندا
تفنگیم اولچی اولدی
اربابدان یئر آلاندا
Tuesday, June 3, 2014
شهر آستارا در زمان حکومت ملی یکی از مراکز مهم و استراتژیک حکومت ملی آذربایجان بود و فعالان ملی این شهر در سطح بالا در مبارزه ملی برای آزادی آذربایجان مشارکت داشتند از جمله افراد موثر که در کادر رهبری حکومت ملی حضور داشتند شهید فریدون ابراهیمی و میر ایوب شکیبا بودند که شهید ابراهیمی دادستان کل حکومت ملی و میر ایوب شکیبا رئیس فرهنگ شهر اورمیه بودند.
شهید فریدون ابراهیمی، در 29 آبان ماه 1279 در شهر آستارا متولد شد، پدر فریدون میرزا غنی هم فردی سیاسی بوده و زندانی سیاسی در زمان رضاخان بوده است فریدون در تهران در رشته حقوق تحصیل کرد و همکار شهید پیشه وری در روزنامه آژیر بود که پس از تشکیل حکومت ملی به تبریز آمد و به سمت دادستان کل آذربایجان منسوب شد ایشان مجادلات قلمی زیبائی با پان فارسیستهای تهران داشت و در دفاع از حقوق آذربایجان کتابچه ای به نام «آذربایجان صحبت میکند» نوشت پس از اشغال آذربایجان ایشان تا آخرین فشنگ مقاومت کرد و بعد از دستگیری به تهران برده شد و در زمان بازدید جلاد آریائی از تبریز ایشان با هواپیما از تهران به تبریز آورده شد و در تاریخ 1 خرداد 1326 در جلو باغ گلستان شهید شد
میر ایوب شکیبا، متولد 1282 آستارا مشارکت در نهضت جنگل، زندانی رضاخان، عضو کمیته مرکزی فرقه دمکرات که رئیس فرهنگ اورمیه بود که در آنجا شهید شد
Thursday, May 22, 2014
شهید فریدون ابراهیمی`نین خاطیره سینه... تولد 1298.... اعدام اول خرداد 1326
سنین ایزین، کؤلگه ن قالمیش آستارا`نین باهاریندا
حبیب ساهر
فريدون ابراهيمی ،آستارادا آنادان اولدو؛ تهران اونيوئرسيته سينده حقوق
قورتاردي، ميللی حکومتين دادستانی اولان... بو يازيچی و غزئته چی فدايي، ميللی
حکومتين قانلی خزانيندان سونرا، ۱۳۲۶ دا شاه حکومتی طرفيندن اعدام ائديلدی.
اؤلومله قهرمانجا قارشيلاشماسی ابراهيمي`نی اونودولماز بير خالق دستانينا
چئويردی.
ایل دؤنومون توتان يوخدور،
یوخدور سنی یادا سالان
قبرین اوسته گؤی اوت بیتدی،
ائی ناموراد یازیق جاوان!
آسیلدیغین گوندن بری
ماتملیدیر گؤی گولوستان
دولاشارکن شمال یئلی،
یوردون قیزیل بایراغیندا
ائللر ایله اود یاندیردین
بابکیلر اوجاغیندا.
لاکین افسوس سون ایشیق تک
سؤندون حیات چیراغیندا...
نه ائللرین مکتبینده
کیتابینی آچان اولدو
نه یازدیغین قیزیل یازی
رواج تاپیب، دستان اولدو.
لاکین سانما بو عصیرده
هر شئی بیتیب نيسیان اولدو.
گونون یئددی رنگی اریر
قیزیل اٶزه ن سولاریندا
سنین ایزین، کؤلگه ن قالمیش
آستارا`نین باهاریندا.
فاشیزم هله حؤکوم سورور
قیزیل اودلار ديیاریندا...
مکتبلرده آنا دیلین
اوخوتدوران اوستا یوخدور
اوردو – اوردو اویماقلاردا
اسیر چوخدور، آزاد یوخدور،
گئچیب چیراق، سؤنوب اوجاق،
خارابا چوخ، آباد یوخدور...
گئتدیم بابا ديیارینا،
گؤردوم بایقوش فیکره دالیب،
قبرین اوسته آخشام چاغی،
پاییز گونو، شفق سالیب
سندن یولداش خاطیره لر
درین سیزی جاندا قالیب
عزراییله قیلینج چکیم،
یئنه بیر گون اؤله جه يه م
چیراق کیمی یا بیر آخشام
یا بیر سحر سؤنه جه يه م
بیلیره م کی یئر آلتیندا
توز تورپاغا دؤنه جه يه م
بونلا بئله امینه م کی،
نور ظلمتی بوغاجاقدیر
ان نهایت اوفوقلاردان،
قیزیل گونه ش دوغاجاقدیر
داش نه قده ر برک اولسا دا،
ایستی سویوق اوغاجاقدیر
خاطره سی عزیز.. یولو داواملی اولسون Seriye erdebilli facebook
• شهادت در راه آرمان
به یاد شهید دکتر فریدون ابراهیمی دادستان کل حکومت ملی آذربایجان
حسین علیزاده
یک خرداد 1386، شصت سال از روزی می گذرد که جلاد آریائی گلی از بوستان آذربایجان را پرپر کرد که روشنی اندیشه اش هنوز هم که هنوز است چراغ راه فرزندانش است او فرزند خلف بابک و ستارخان، شهید دکتر فریدون ابراهیمی است.
روز یک خرداد 1326 جلاد آریائی با نخوت و کینه ای کوروش وار و داریوش وار پا به تبریز گذاشت و برای اینکه زهر چشمی از ملت تورک بگیرد یکی از بهترین فرزندان آذربایجان را در باغ گلستان به دار آویخت. او در مقابل هیچ کس سر خم نکرد جزء در مقابل ملت خود چرا که اگر تسلیم عقاید آنها می شد شاید او را هم فقط تبعید می کردند یا با خود به تهران می بردند ولی او به ملت آذربایجان و آذربایجان ایمان آورده بود و راه شهادت را برگزیده بود.
شهید ابراهیمی با اینکه سن کمی داشت ولی با تسلط کامل به سیاست استعماری در ایران مشت مرتجعین در تهران را باز می کرد و با قلمی شیوا از حقوق ملت آذربایجان دفاع می کرد. ایشان می دانست که ارتجاع و استبداد در تهران لانه کرده است و تمامی دسیسه های استعماری از تهران هدایت می شود و جواب یاوه گوئی های چند نویسنده لومپن صفت فارس که در روزنامه های تهران بر علیه زبان، ادبیات، تاریخ و فرهنگ آذربایجان می نوشتند در نوشته مسلسل وار با عنوان"آذربایجان صحبت می کند" در روزنامه آذربایجان می دهد و به شدت بر افکار پوسیده و ارتجاعی آنها حمله می کند و می نویسد"محتویات غرض آلود این ورق پاره ها و گستاخیهائی که بعضی از نویسندگان معلوم الحال مرکز نسبت به افکار عمومی آذربایجان روا می دارند در آذربایجان هر خواننده عادی را دچار بهت می نماید. در اینجا مردم به عقل گرد این عروسکها و آلتهای بی اراده استعماری می خندد و آنها را با تمسخر خونسردانه ای تلقی مینمایند... ما از تهران انتظاری هم جز این نداریم. اهانتهایی که از طرف روزنامه های مرکز به جامعه، ملت و افکار عمومی آذربایجان وارد می آید تازگی ندارد"*
ایشان همچنین سیاستهای مرتجعانه تهران در مقابل آذربایجان را که هنوز هم ادامه دارد به زیر نقد می برد و با موشکافی دقیق سیاستهای کثیف تهران در مقابل آذربایجان را افشا می کند و به تهرانشین های مرتجع که آلت دست سیاستهای استعماری هستند هشدار می دهد و می نویسد" این سیاست تغییر ناپذیر تهران نسبت به آذربایجان در دوره های مختلف به طریق گوناگون تعقیب شده و بر حسب مقتضیات هر دوره به رنگهای مختلف جلوه گری نموده است. زمانی با کشتن و از بین بردن مجاهدین و فرزندان غیور آذربایجان قهرمانان انفلاب مشروطیت وموقعی با تحقیر آداب و رسوم و خفه کردن زبان ملت آذربایجان، دوره ای با پیش بردن و اجرای سیاست اختناق، قلدری و ترور افکار در پی اجرای این منظور بوده اند حالا هم بطریقی که حکومت مرکزی تهران عمل می کند و راهی که دلالان سیاستهای استعماری نشان می دهند و روزنامه های مرکز هم بعضی دانسته بطور عمد و برخی ندانسته و بلا اراده به این نقشه های شوم کمک می کنند، در صدد پیش بردن و اجرای این مقاصدند"*
شهید ابراهیمی تعصب های کور و بی سوادی قلم بدستان فارس که با سوء استفاده از روزنامه و قلم بدترین توهینها را در حق ملت آذربایجان روا می داشتند برملا می کندو می نویسد" جای بسی تاسف است که از میان کسانیکه قلم بدست گرفته و هر چه به فکر نارسایشان رسده درباره وقایع اخیر آذربایجان نوشته اند، کسی را نمی بینم که دراین باره کمی زحمت مطالعه و تحقیق به خود بدهد و از روی عدم تعصب و با نظری صائب حقایق تارخی و تحولات احتراز ناپذیر طبیعی ملتهای زنده را مورد بحث قرار دهد"*
شهید راه آزادی آذربایجان هدف خود از نوشتن" آذربایجان صحبت می کند" را اینگونه بیان می کند"مقصود من از نوشتن این یادداشتها این است که اولا یاوه سرایان تهران را سر جای خود بنشانم ثانیا از حقوق، تاریخ و مدنیت درخشان ملت آزادیخواه و پر افتخار خود دفاع کرده، نشان بدهم که کیست؟ سابقه تاریخش چیست؟ و نیاکانش چه کسانی بوده و در راه دفاع از حیثیت ملی خود چه فداکاریها نموده اند. می خواهم هویت حقیقی ملت آذربایجان را که امروز برای تحصیل مقام و موقعیت واقعی خود در جامعه آزاد و سعادتمند بشری مردانه قیام نموده است، بدنیای آزاد اعلام دارم"*
اعلام رسای هویت واقعی آذربایجان به تهران بود که آنها را وحشت زده کرده بود چون دیو خشمگین از دست قلم تیز دکتر ابراهیمی عصبانی بودند و می خواستند این صدای آزادی را خاموش کنندو در 1 خرداد 1326 شمع زندگی پر بار او را خاموش کردند در حالی که کت شلوار سرمه ای پوشیده بود و گل رزی بر سینه زده بود این چنین بود که آذربایجان یکی از شجاع ترین فرزندان خود را در آغوش گرفت تا از روح و قلم او نسلهای آینده الهام گیرند تا درمقابل تهران آذربایجان را دفاع کنند.
این مطلب در سال 1386 در سایت آزاد تریبون منتشر شده است.
*. مقدمه آذربایجان صحبت می کند www.ocaq.net
Wednesday, May 21, 2014
پادوهای استعمارگران در آذربایجان: امیر نصرت اسکندری
امیر نصرت اسکندری از بزرگ مالکان سراب بوده است که بعد از استقرار حکومت ملی آذربایجان ایشان دشمنی خویش را با حکومت ملی آذربایجان شروع می کند و بعد از اشغال هم جنایات زیادی در آذربایجان و خصوصا شهر سراب انجام می دهد. و از اقدامات و جنایات ارتش حمایت می کرد.
امیر نصرت اسکندری در سال 1268 متولد شد ایشان فرزند اسکندرخان فتحالسلطان است. موقعی که محمدعلی میرزا ولیعهد و در تبریز اقامت داشت، فتحالسلطان کشیکچیباشی او بود. در دوره ششم قانونگذاری از طرف مردم تبریز به مجلس راه یافت و در دورههای نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم نیز وکیل تبریز بود. در انتخابات دوره چهاردهم که ایران در اشغال متفقین بود، بار دیگر کاندیدا شد و این بار نیز به مجلس راه یافت و با اعتبارنامه سید جعفرپیشهوری وکیل دیگر تبریز مخالفت کرد و سرانجام در این راه موفق شد. در ادوار شانزدهم و هیجدهم و نوزدهم نیز وکیل شد و مجموعا یازده دوره وکیل مجلس شورای ملی و از متولیان و کارگردانان اساسی مجلس به شمار میرفت و در سال 1343 درگذشت.
آقای کامیاروند درباره خانواده اسکندری و جنایات امیر نصرت بعد از اشغال آذربایجان توسط ارتش می نویسد:
"فرزندان فتح السطان اسکندرخان کشیک چیباشی محمد علیشاه قاجار بودند. مشهورترین فرد این خانواده نصرالله خان اسکندری ملقب به امیر نصرت بود. وی از دوره ششم تا هفدهم نماینده مجلس شورای ملی بود، امیر نصرت از مخالفان جدی و سرشناس فرقه دمکرات و یکی از حامیان قلع و قمع مسلحانه فرقه دمکرات بود. از شاهکارهای وی، سازمان دادن اخراج اجباری صدها تن از هموطنان آذربایجانی مقیم تهران بود. به توصیه وی در سال 1328 گروهی از مردم ترک زبان تهران که عمدتا پس از شکست فرقه به تهران گریخته بودند، شناسائی شد و با کامیونهای ارتش به بیابانهای جنوبی کرج و تهران تبعید شدند". ع.کامیاروند، تحریف تاریخ در پوشش نقد، آدینه، شماره 88- بهمن 137
ایشان حتی دستور قتل هم صادر می کند که می توان به قتل علی خان اگندی، عضو کمیته دهستان مهربان که به دستور امیر نصرت اسکندری به شهادت رسیداشاره کرد.
Tuesday, April 22, 2014
نگاهی به کتاب "انقلاب اسلامی در مرند" بخش فرقه دموکرات آذربایجان
کتاب انقلاب اسلامی در مرند توسط دکتر اسماعیل حسن زاده استاد دانشگاه الزهرا در 2 جلد نگاشته شده است و از طرف مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است این کتاب در مورد بازآفرینی تاریخ مرند از مشروطیت به این سوء یک منبع بی نظیر است که با دقت تمام و به صورت آکادمیک خصوصا در بخش مشروطیت و بازیگران مرندی انقلاب مشروطیت یک اثر دست اول با اسناد کامل می باشد. بعد از مشروطیت و دوره رضاخان نویسنده به مساله تشکیل فرقه دموکرات در آذربایجان و مرند می پردازد و بعد به مساله مصدق و... که موضوع مورد بررسی من در مورد نگاه نویسنده به تشکیل فرقه دموکرات در مرند و آذربایجان خواهد بود با نقد دیدگاه نویسنده در این خصوص، خواهم کوشید به صورت منطقی و منصانه دیدگاه نویسنده را که کوشیده در لوای نوشتار آکادمیک کمتر زاویه ای را با قرائت گروههای فارسگرا و پان ایرانیست در خصوص تشکیل حکومت ملی داشته باشد را نقد کنم.
با ورود نیروهای شوروی از مرز و تسلیم یا فرار ارتش نوین ایران در شهریور 1320، آذربایجان جنوبی وارد یک فضای جدیدی شد ملت به ستوه آمده آذربایجان از حاکمیت دیکتاتور و ظلم خانها و ژاندارمها هیچ مقاومتی در مقایل قشون شوروی نشان ندادند حتی با حضور آنها نفس راحتی کشیدند و طعم آزادی را هر چند آذربایجان تحت اشغال نیروی بیگانه بود را چشیدند.
نویسنده با ورود به موضوع هجوم ارتش شوروی، فقط به مقاومت چند نفر در جلفا اشاره می کند و در مورد فرار افسران و ارتشیان ایران هیچ مطلبی نمی نویسد ارتشی که خون ملل و عشایر غیر فارس را از سال 1300 تا 1320 در شیشه کرده و چندین نسل کشی در لرستان، ترکمن صحرا با عنوان تحته قاپو کردن عشایر انجام داده بود در مقابل یک قشون خارجی یک ساعت هم نتوانست مقاومت کند و افسران و سربازان با کندن لباسهای خود فرار را بر قرار ترجیح دادند و حتی اسلحه های خود را به صورت ارزان فروختند تا با پول آن به خانه خود برسند این شکست تحقیر آمیز ارتش نوین ایران و عدم مقاومت آنها در مقابل بیگانگان از طرف نویسنده تحلیل نشده است، این ارتش در مقابل ملل داخلی مثل ببر عمل می کرد ولی در مقابل یک قشون خارجی مثل موش فرار کرد چرا که این ارتش برای سرکوب ملل و عشایر غیر فارس ایران آموزش دیده بود.
نویسنده در مورد بی نظمی به وجود آمد بعد از ورود قشون بیگانه فقط اشاره می کند و مي نويسد: " با ورود نیروی شوروی به آذربایجان، سامان و نظم لشکر شمال غرب به هم ریخت. سلاح، اسب و استر و سایر ابزار الات لشکر و ادوات متلاشی شده و به باد غارت رفت" چرا غارت شد؟ بايد این موضوع تحلیل شود چرا مردم این ارتش را از خود نمی دانستند؟ اگر آذربایجان اشغال شده بود چرا ملت اذربایجان با نیروهای بیگانه جنگ نکردند؟ ملت آذربایجان که در طول تاریح نشان داده بودند که در مقابل اشغالگران مقابله می کنند، چرا با ارتش شوروی مقابله نکردند؟ به نظر می رسد ملت آذربایجان حکومت یک ژنرال روس را به یک روشنفکر فارس ترجیح می دادند، چرا که یک ژنرال روس فقط می توانست ثروت مادی شما را استعمار کند ولی یک روشنفکر فارس می خواست تمام هستی ملت آذربایجان را از او بگیرد تاریخ و زبان او را انکار می کرد تمام هستی مادی و معنوی ملت را به غارت می برد ولی در مقابل ژنرال روس برای او روزنامه به زبان او چاپ می کرد، موسیقی به زبان او اجرا می کرد... اینگونه بود که ملت آذربایجان این نوع اشغال را پذیرا بودند ولی استقلال تحت استعمار تهران را پذیرا نبودند.
مورد دیگری که می توان به نویسنده خرده گرفت عدم استفاده از منابع معتبر در خصوص تشکیل فرقه دموکرات می باشد برای درک چگونگی تشکیل فرقه دموکرات در آذربایجان دم دست ترین کار مراجعه به کتابهای نوشته شده توسط دشمنان ملت آذربایجان است که به فور یافت می شود و همه آنها با نگرش توهم توطئه نوشته شده اند، همه آنها بلا استثنا می گویند فرقه دموکرات توسط شوروی ساخته شده است این نوع نگرش که از طرف نویسنده هم تائید شده است، توهین به شعور ملت آذربایجان است چرا که با پیش کشیدن این موضوع ملت آذربایجان آلت دست دیگرن قملداد می شود و انتخاب ملت آذربایجان را زیر سئوال می برند، ملت آذربایجان طرفدار روشنفکران خود بودند که فرقه را تشکیل داده بودند شاید در این بین چند نفر هم که به دلیل به خطر افتادن منافع نامشروع خویش با فرقه دموکرات مخالف بودند ولی تشکیل فرقه دموکرات توسط فرزندان ملت صورت گرفته بود برای درک این موضوع می بایست به منابع و خاطرات پایه گذاران فرقه مراجعه شود نه گفته ها و نوشته های دشمنان فرقه و ملت آذربایجان مورد استناد قرار گیرد. نوشته های خانبابا بیانی، نجفقلی پسيان، میرزا ابراهیمف و خاطرات آوانیسان کتابهای معتبری نیستند وتنها استناد به این کتابها در خصوص نحوه تشکیل فرقه دموکرات افتادن در دام پان ایرانیستها است، در حال حاظر خاطرات پیشه وری، سلام الله جاوید، خاطرات رضا رسولی( وزیر اقتصاد و تجارت حکومت ملی) و کتاب 12 شهریور و خاطرات دیگر بنیانگزاران حکومت ملی در دست می باشد و این کتابها منابع دست اول هستند. متاسفانه نویسنده به این منابع مراجعه نکرده است و در اثر خویش از این منابع استفاده نکرده است.
اگرچه رابطه فرقه با شوروی قابل انکار نیست شاید هم در بعضی کارها تحت تاثیر آنها بوده است ولی نمی توان به یک حرکت اصیل سیاسی و اجتماعی با دید مکانیکی نگاه کرد ماشین مکانیکی با یک دکمه یا اهرم کار می کند با فشار یک دکمه کار شروع می شود ولی حرکتهاي اجتماعی مثل امور مکانیکی نیستند و با پروسه های طولانی این حرکتها پخته می شوند و به ظهور می رسند اینکه می گویند فرقه توسط شوروی ها ساخته و پرداخته شد این یک دید مکانیکی به یک حرکت اجتماعی است و اشتباه است. فرقه دموکرات ادامه دهنده راه آزادی خواهی ملت آذربایجان بود که از مشروطه شروع شده بود و می خواست آذربایجان را به جایگاه شایسته و واقعی خود برساند.
فرقه دموکرات را مساوی با شخص پیشه وری دانستن یکی دیگر از اشتباهات نویسنده است که در صفحه 222 جمله ای نوشته که خواننده فکر می کند پیشه وری همه کاره فرقه بوده و فرقه دموکرات متکی به شخص بوده است نویسنده نوشته" ... پیشه وری برای جلب توجه همه به فرقه و کسب پشتیبانی طبقاتی، از هر طبقه شخصی را آورده بود..." تشکیل فرقه دموکرات در آذربایجان یک ضرورت تاریخی در آذربایجان بود و این کار تنها با شخص پیشه وری صورت نگرفت بلکه صدها مبارز و فرزندان پیشرو ملت برای تشکیل فرقه دموکرات زحمت کشیده بودند این حرکت یک حرکت اصیل و مردمی و مخصوص آذربایجان بود و در حقیقت ادامه مبارزات و جنبشهای قبلی ملت آذربایجان برای رسیدن به حقوق واقعی و تشکیل حکومت ملی بود و در یک حرکت ملی شکی نیست که همه طبقات باید حضور داشته باشند اگر چه پیشه وری با سوابقی که داشت یک فرد محوری در این حرکت بود.
مساله دیگری که نویسنده تلاش کرده دید منفی نسبت به فرزندان ملت که از آن سوی ارس آمده بودند بر انگیزد مساله مهاجران است این کلمه یک غلط مصطلح در ادبیات سیاسی است حکومت پهلوی و پلیس فاسد این رژیم برای اختلاف اندازی بین فرزندان ملت آذربایجان این اصطلاح را ساخته بود تا با چند تیره کردن فرزندان ملت آنها را راحتتر از بین ببرد، به نظر من اینها مهاجر نبودند این افراد فرزندان این آب و خاک بودند که مدتی در آن سوی آراز زندگی کرده با فرهنگ، زبان و موسیقی آشنا شده بودند و بسیاری از آنها هم دانش بالای سیاسی و تشکیلاتی داشتند به این افراد نمی شود مهاجر گفت این یک انگی بود که می زدند تا راحتتر بشود آنها را قلع و قمع کرد و الا به گفته شخصیت قاچاق نبی در فیلم قاچاق نبی" ائلین اوتای بوتایی اولماز!" مهاجر نامیدن آنها توسط ژاندارم ها و سیاسیون تهران حربه ای بود برای از بین بردن آنها و افکار آزادیخواهی آنها، که این حربه کارساز هم شد چرا که بعد از اشغال آذربایجان توسط ارتش ایران بسیاری از فرزندان آذربایجان به نام مهاجر به قتل رسیدند یا تبعید شدند و ارتش اشغالگر دست به مهاجرکشی زد که همه آنها فرزندان آذربایجان بودند. چرا که همه آذربایجانی ها مدتی در آن سوی آراز گذرانده بودند حتی پیشه وری و بسیاری از اعضای حکومت ملی مدتی در آن سوی آراز زندگی کرده بودند و بسیاری از آنها اهل هنر، تئاتر و موسیقی بودند و خدمات شایانی به آذربایجان جنوبی کردند.
نویسنده در صفحه 242 فرقه دموکرات را متهم به اقتدارگرائی و عدم اعتقاد به دموکراسی کرده است به نظر می رسد نویسنده با اندیشه های دموکرات رهبران فرقه آشنائی درست و حسابی ندارد و تمام اطلاعات خویش در مورد فرقه را از منابع پان ایرانیستها دریافت کرده است.
یکی از مراتب دموکراسی آزادی فعالیتهای اجتماعی زنان می باشد که فرقه دموکرات حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را به زنان آذربایجان فراهم آورد و آنها را تشویق می کرد که در تمام کارهای سیاسی و اجتماعی شرکت فعال داشته باشند.
علاوه بر این از دیگر نمادهای دموکراسی آزادی مذهبی و دینی مردم است که فرقه دموکرات به تمامی مذاهب و ادیان آزادی اجرای مناسک و عبادات خویش را داد و حتی آزادی پوشش زنان در این دوره به زنان آذربایجان اعطا شد اگرچه در زمان رضاخان کشف حجاب شده بود. به آزادی مذهبی حتی رسول جعفریان که خود روحانی در مقدمه کتاب"بحران آذربایجان" که خاطرات آیت الله مجتهدی می باشد اشاره کرده و همچنین آقای تورج اتابکی هم به این موضوع در کتاب"آذربایجان در تاریخ معاصر" به آزادی دین و مذهب در زمان حکومت ملی آذربایجان تاکید کرده است.
آزادی مطبوعات در زمان فرقه به نحو مطلوبی انجام شد و ملت آذربایجان در هر شهری برای پیشبرد افکار خویش و نشر افکار خویش روزنامه منتشر می کردند.
علاوه بر اين يکي از نمودهاي عيني دموکراسي حق انتخاب کردن و انتخاب شدن است که فرقه دموکرات آذربايجان با جديت تمام پاي اين کار ايستاده بود.
نویسنده در صفحه 243 اشاره می کند که "... اربابان کلا از آذربایجان خارج شدند" باید به این موضوع به صورت دقیق با جزئیات اشاره شود به نظر می رسد نویسنده به صورت عمیق و دقیق افراد موثر در تشکیل فرقه دموکرات و حکومت ملی را مورد مطالعه قرار نداده است، چرا که بسیاری از چهره های موثر فرقه دموکرات ارباب یا ارباب زاده بودند که به دلیل افکار ملی به خدمت حکومت ملی در آمده بودند از جمله می توان به ربیع کبیری وزیر پست و تلگراف حکومت ملی که از مالکان بزرگ مراغه بوده است، خانواده مهدی هاشمی که از بزرگ مالکان سراب بوده که از بزرگان فرقه دموکرات بوده است، محسن وزیری از خانزاده های زنجان که به وسیله ذوالفقاریها شهید شد، خوانین ماکوو بسیاری از خوانین محلی که دل در گرو آذربایجان داشتند تمام مال و منال خویش را وقف حکومت ملی کردند.
حکومت ملی تنها املاک اربابانی را مصادره کرد که با استعماگران تهران هم پیاله شده و بر علیه ملت آذربایجان در تهران دسیسه چینی می کردند و الا آنهائی که در آذربایجان ماندند با آنها کاری نداشتند و می خواستند قانون ارباب رعیت را اجرا کنند و بین ارباب و رعیت یک رابطه انسانی برقرار شود و رعیت مثل یک انسان زندگی کند نه یک برده و تحت استعمار.
نویسنده در مورد مخالفت بعضی از روحانیون سرشناس مرندی با حکومت ملی به این مورد اشاره می کند که بعضی از آنها از جمله آیت الله میرزا علی اکبر مرندی و آیت الله میرزا محمد رضوی شهر را به دلیل مخالفت با فرقه شهر مرند را به مقصد قم ترک کرده بودند کاش این روحانیون الان زنده می بودند و انسان از آنها می پرسید که شما که با فرقه مخالف بودید با چه کسی موافق بودید اگر شما با شاه منصوب بیگانگان همراه بودید باید به شما متاسف بود که طرفدار کسی بودید که از طرف بیگانگان هم خود هم پدرش بر سر کار آمده بود
از نقایص این کتاب عدم پرداختن به رابطه روحانیون با خوانین ظالم هست، متاسفانه ما در زمان رضاخان و بعد از آن با روحانیونی مواجه بودیم که دست در دست اربابان ظالم داده بودند و از رعیتهای بدبحت حمایت نمی کردند حتی بعضی از روحانیون خود مالک و ارباب بودند و از این روحانیون هیچ صدای آزادی خواهی شنیده نمی شد، ولی این روحانیون در زمان فرقه دموکرات با حکومت ملی که می خواست ملت آذربایجان را از یوغ استعماگران خارج کند مخالفت می کردند. که باید به این روحانیون و حامیان امروزی آنها مناسف شد.
نویسنده در صفحه 244 در مورد جذب نیرو توسط حکومت ملی آذربایجان اشاره می کند که پس از تشکیل فرقه دموکرات جذب افراد موثر بر خشونت عریان استوار بوده است، که این نوع نگرش به فرقه دموکرات تقریبا نزدیکی خاصی به قرائت پان فارسیستی از فرقه دموکرات دارد چرا که افراطیون فارس و حامیان آنها هم چنین نگرشی دارند ولی باید اذعان کرد که بعضی از افراد فرصت طلب یا حزب بادی جهت حفظ منافع خویش با خواهش و تمنا عضو فرقه شده بودند و در دل هیچ تعهدی به مرام فرقه نداشتند بايد در اينجا متذکر شد که هیچ اجباری جهت عضویت سست عنصرها در فرقه نبوده است. عناصر نامطلوب با درخواست خویش برای حفظ منافع شخصی خویش عضو فرقه شده بودند و بعد از اشغال آذربایجان برای اینکه خود را قهرمان نشان دهند داستان برای خود درست کرده ند که ما را با اجبار و خشونت به عضویت فرقه در آورده اند. این نوع افراد غیر مسئول و سست عنصر در هر حرکت اجتماعی وجود داشته و خواهد داشت.
نگارنده در صفحه 245 در خصوص کشته شدن و اعدام بعضی از پلیس های فرقه دموکرات توسط پادوهای استعمارگران در اذربایجان را نشان تنفر عمومی نسبت به فرقه عنوان کرده باید خاطر نشان کرد که اعدام ها و کشتارها بیشتر توسط خانها و نوکران آنها که از سوی ژاندارمری و ارتش حمایت می شدند صورت گرفته که اینها را نمی توان کل مردم آذربایجان حساب کرد تنفر آنها به دلیل منافع شخصی بوده است و بعضی ها برای رسیدن به منافع مادی و انتقام های شخصی دست به کشتار و خشونت زده بودند.
کشتار ملت آذربایحان یک برنامه سیستماتیک و خشونت عریان ارتش، حامیان و جاده صاف کن های استعمارگران تهران بود چرا که فرقه هدفی جزء آزادی ملت آذربایجان از استعمار نداشت و سعادت ملت آذربایجان را می خواست، سعادت و خوشبختی هم هزینه دارد، آزادی ملت آذربایجان منافع نامشروع بعضی از پادوهای استعمارگران در آذربایجان را به خطر انداخته بود و این افراد با همدستی ارتش به نسل کشی و قتل و کشتار در آذربایجان دست زدند که می بایست از طریق مجامع بین المللی این نسل کشی ارتش و حامیان آنها در آذربایجان پی گیری شود.
نویسنده در صفحه 247 در مورد بر خورد فرقه دموکرات با مخالفان سیاسی می نویسد که فرقه برای بر خورد با مخالفان از خشونت استفاده کرده است به نظر من خشونت نه از طرف فرقه دموکرات بلکه این مخالفان فرقه بودند که باعث خشونت می شدند چرا که فرقه بر هر شهری که مسلط می شد از تمام افراد می خواست به صورت داوطلبانه به خدمت حکومت ملی در آیند ولی بعضی از افراد به دلیل منافع نامشروع شروع به مبارزه با حکومت ملی می کردند براي درک اين موضوع مي توان به خاطرات صدقدار که رئيس دادگاه خلخال قبل از حاکميت فرقه دموکرات بر خلخال بوده اشاره شود که ايشان دقيقا به اين مساله اشاره کرده است که وقتي فدائيان وارد خلخال شدند همه دعوت ب خدمت کردند ولي پادوهای تهران در آذربایجان هر روز یک بحران برای حکومت ملی درست می کردند وقتی در آذربایجان آنها نمی توانستند بر علیه حکومت ملی مبارزه کنند به تهران می رفتند و در آنجا به مخالفت با حکومت ملی می پرداختند از جمله آقای اسماعیل رفیعیان از مرند به تهران می رود و در آنجا به همراه مخالفان حکومت ملی که بیشتر آنها خانهای فراری بودند بر ضد ملت آذربایجان اقداماتی می کند.
مصادره اموال ایشان کمترین کاری بود که فرقه می بایست انجام می داد یا کشته شدن بعضی از افراد به خاطر عناد و لجاجت آنها بوده است و الا حکومت ملی نمی خواست خون بی گناهی ریخته شود. چرا که حکومت ملی می خواست قوانین مجلس ملی را اجرا کند این مجلس هم از طرف ملت آذربایجان انتخاب شده بود و منتخب ملت آذربایجان بوده است.
اما از نقاط قوت این کتاب دسترسی نویسنده به اسناد معتبر و دست اول درباره حکومت ملی و نامه ها و مکاتبات آن زمان بوده است و همچنین مصاحبه با اشخاصی که یا درحرکت شرکت داشته اند یا در آن زمان با چشمان خویش حوادث را دیده اند.
با آرزوی موفقیت به محقق ارجمند و ستایش از تلاشهای او برای روشن کردن نقاط تاریک تاریخ مرند.
حسین علیزاده(باریش مرندلی)
فروردین 1393
Monday, April 14, 2014
آذربایجان در سال 24 برای احقاق حقوق مدنی خود، تحت قیومیت کامل حکومت مرکزی، اعلام خودمختاری کرد تا جلوی ژنوساید عظیم فرهنگی را بگیرد. در مذاکرات فیماین قبول کرد به شرط احقاق حقوق مدنی، اسلحه را زمین گذارد اما همینکه خود را خلع کرد، یگان های ارتش برخلاف عهد پیشین حمله کردند و دست به قتل عام مردم و نسل کشی و کتاب سوزی زدند. مورخین فارس زبان و راویان حکومتی تاریخ، بجای نگاشتن حقیقت، حوادث آذربایجان را غائله خوانده و دموکرات ها را به غلط تجزیه طلب خواندند. و هنوز هم، به هرگونه خواهش مدنی در آذربایجان انگ تجزیه طلبی می زنند در حالی که در آذربایجان برخلاف کردستان، هیچوقت جریان تجزیه طلبی فعال نبوده و نیست. کشتار 21 آذر 25، آغاز افول آذربایجان بود. با این نسل کشی، آذربایجان وارد عصر فترت خود شد
http://ardabili.se/index.php/12-sterategi-taktik/77-1390-01-24-22-33-53
Thursday, April 10, 2014
The Southern Azerbaijan Question And Its Implications For Iranian National Identity
Posted in Iran | 20-Apr-09 | Author: Alberto Priego
Alberto PriegoSince the establishment of the Republic of Azerbaijan after the collapse of the Soviet Union, Azerbaijanis living in Iran have developed a stronger ethno-national identity, and that development has affected Tehran's domestic and foreign policies. Most immediately, it has had an impact on Tehran's policies in the South Caucasus, shifting Iran from a position of quiet neutrality in Soviet times to more active support of Armenia against Azerbaijan in the Nagorno-Karabakh conflict lest an irredentist movement arise within Iran (Shaffer 2004).
Throughout much of modern history, the territories of Northern and Southern Azerbaijan were part of the Iranian empire, but in the early 19th century, as a result of two wars between Iran and Russia, historical Azerbaijan was divided between north and south by the treaties of Gulistan (1813) and Turkmenchay (1828) (Shaffer 2002). Since that time, the two Azerbaijans have developed along very different paths. In the north, Russia promoted the development of the oil and gas fields and the growth of Baku as an urban center, whereas Iran did little to transform the traditionalist, rural, and agricultural society of the south.
Western ideas like liberalism, nationalism or secularism came to Baku early on, and Southern Azerbaijanis who came north to work were affected by those ideas as well, with the two sides developing a sense of common identity and solidarity. The northerners wanted to share their wealth and their ideas, and the southerners responded with solidarity when violence broke out between Azerbaijanis and Armenians a century ago (Laçiner and Demirtepe 2004, p. 444).
A consequence of this was the emergence of the idea of a single Azerbaijan, especially among northerners who were heavily influenced by the Young Turks and exported this idea to the south. Intellectuals like Huseyinzade or Agaoglu, for example, promoted the idea of an Azerbaijani State unifying northern and southern territories. And by the start of the 20th century, newspapers in Tabriz began publishing articles promoting the idea of "One Azerbaijan" (Atabaki 2005, p. 33).
These ideas attracted greater attention following the collapse of the tsarist empire and the emergence of the Azerbaijan Democratic Republic in 1918. And during the short period of that state's existence (1918-1920) (Altstadt 1992, p. 65), Northern and Southern Azerbaijanis expanded their contacts and promoted this idea. Needless to say, neither Russia nor Iran approved of this, and the dream of a single Greater Azerbaijan ended with the intervention of the Red Army in the North and the application by the shah of a harsh policy of assimilation in the South (Ismayilov 2008).
In the 20th century, Southern Azerbaijan was one of the most unstable regions of Iran. Three revolts in particular were especially important: The first, led by Azerbaijani activist Sheykh Mahammad Khiyabani, sought the decentralization of Iran rather than its break-up. But despite that, Tehran feared that he would ultimately follow the example of the North and crushed his revolt, killing 50 people, including Khiyabani.
The second, known as Pishevari's revolt, after the name of its leader, demanded national self-determination, independence and the introduction of Soviet-style communism. It did not gain much support because most Azerbaijanis did not trust Moscow; they preferred greater autonomy within Iran rather than a nominally independent state controlled by Moscow. And in December 1946, the Iranian army entered Northern Iran and quickly restored Tehran's control following the withdrawal of Soviet forces which had been there during World War II.
And the third period of instability occurred at the time of the Islamic revolution. At the time of its outbreak, Iranian Azerbaijanis occupied important economic positions in both Tabriz and Tehran, but the shah refused to recognize their separate identity. Consequently, many Azerbaijanis in the south opposed him, but they soon discovered that Ayatollah Khomeini opposed them as well, and so they found themselves excluded even though Ayatollah Shariatmadari, the Azerbaijani religious leader, supported some of their demands.
The establishment of the Republic of Azerbaijan in 1991 triggered an Azerbaijani national revival in Northern Iran. Until then, most of the southern population identified themselves as Turkic but after that, they preferred to be called Azerbaijanis or Azeris. In the Majlis, deputies of Azerbaijani origin sought to defend their language and cultural rights, and for the same reason some intellectuals began to write in the Azerbaijani language instead of Persian. A few newspapers in Azerbaijani appeared, especially in Tabriz, and alongside this cultural revival, several transport routes between Iran and Azerbaijan were inaugurated to connect these two populations.
This intensification of national identity generated fears in Tehran because one of every four Iranian citizens is an ethnic Azerbaijani, something that could under certain conditions threaten the territorial integrity of the state. And because of that possibility, Tehran changed course in the Caucasus, shifting from a balanced approach on Nagorno-Karabakh to an open tilt toward Armenia (Priego 2005, p. 9) and to closer ties with the Russian Federation. One indication of this tilt is that Armenia was able to open an embassy in Tehran already in 1992 whereas Azerbaijan had to wait until 2004 to open a consulate in Tabriz.
Because of its fears about irredentism, Tehran frequently accuses Baku and Washington of provoking revolts in its northern provinces. In one infamous case, an Iranian cartoon portrayed Azerbaijanis as cockroaches, something that provoked demonstrations in Tabriz and other Azerbaijani areas. After that, the Iranian government decided to close the journal, although its officials continued to blame Washington and Baku for the rallies. And they noted that a New Yorker article by Seymour Hersh (2006) had suggested that American forces in the region had some contact with discontented Azerbaijanis within Iran. In addition to lashing out at the Americans, Tehran has sought to influence Baku through their common Shiite faith. And Baku in response has blamed Tehran for financing Islamist movements like the Islamic Party of Azerbaijan, Jeysullah and branches of Hezbollah.
As the existence of the Southern Azerbaijan issue shows, Iran remains a multi-ethnic state, something that on occasion has forced it to pursue a more inclusive policy toward its minorities but often has simply led to more Iranian persecution of these non-Persian groups. Given Azerbaijan's prosperity, the existence of an Azerbaijani minority within Iran is considered by most Iranian officials as especially threatening, all the more so because Southern Azerbaijan is one of the richest provinces in Iran. But the current crackdown reflecting Tehran's fears appears likely to provoke more Azerbaijani nationalism in the south rather than lead to the integration of this community.
References
Altstadt, Audrey (1992) The Azerbaijani Turks: Power and Identity Under Russian Rule, Hoover Institution Press.
Atabaki, Touraj (2005) ‘Ethnic Diversity and Territorial Integrity of Iran: Domestic Harmony and Regional Challenges', Iranian Studies, Vol. 38, No. 1, March 25, pp. 23-44.
Hersh, Seymour (2006) ‘The Iran Plans', The New Yorker, April 17, available at http://www.newyorker.com/printables/fact/060417fa_fact (accessed March 20, 2009).
Ismayilov, Murad (2008) ‘Azerbaijan National Identity and Baku's Foreign Policy: The Current Debate', Azerbaijan in the World, Azerbaijan Diplomatic Academy, Vol. I, Issue 1, February 1, available at http://www.ada.edu.az/biweekly (accessed March 20, 2009).
Laçiner, Sedat and Turgut Demirtepe (2004) ‘Nationalism as an Instrument in a Socialist Foreign Policy: The Southern Azerbaijan Problem in Soviet-Iranian Relations', The Review Of International Affairs, Vol. 3, No. 3, March, pp. 443-457.
Priego, Alberto (2005) ‘The Creation of the Azerbaijani Identity and Its Influence on Foreign Policy', UNISCI Discussion Papers, Universidad Complutense de Madrid.
Shaffer, Brenda (2002) Borders and Brethren: Iran and the Challenge of Azerbaijani Identity, Cambridge, MA: The MIT Press.
Shaffer, Brenda "Iran's Internal Azerbaijani Challenge: Implications for Policy In the Caucasus", in Gammer, Moshe, edt. (2004) The Caspian Region. A Re-emerging Region, Vol. I, London: Routledge, pp. 119-140.
http://www.worldsecuritynetwork.com/Iran/Priego-Alberto/The-Southern-Azerbaijan-Question-And-Its-Implications-For-Iranian-National-Identity
Monday, April 7, 2014
کتابسوزی بزرگ ۲۶ آزر ۱۳۲۵
در تاریخ ۲۶ آزرماه ۱۳۲۵، به دنبال شکست نیروهای فرقه ملی از ارتش شاهنشاهی ایران که خود داستان مفصلی دارد، تصمیم بر ان گرفته شد تا تمامی میراث مادی و معنوی این فرقه در آزربایجان از ریشه سوزانده شود. واقعیت این است که حکومت سید جعفر پیشه وری علی رغم تمامی تهمت ها در خصوص وابستگی به اتحاد جماهیر شوروی و نیز سوءظن روحانیون در خصوص ضد اسلام بودن آن، توانسته بود تا در ظرف تنها یک سال حکومت بر آزربایجان تحولات فراوانی را در ان خطه ایجاد نماید. احداث کارخانجات عظیم نساجی ؛ شبکه سراسری برق رسانی در آزربایجان؛ایجاد مدارس امروزی با استفاده از کتابهای تورکی از اول دبستان ؛ آسفالت خیابان های تبریز و تلاش برای مدرن کردن شهر های آزربایجان تنها جزئی از این فعالیت ها می باشد. هنوز فراوانند افراد پیری در آزربایجان که با تحسین از آن دوران سخن می گویند.
تحولاتی که حکومت ملی در آزربایجان ایجاد به دو دسته تقسیم می گردیدند. دسته اول فیزیکی و قابل لمس بوده و دسته بعدی غیر فیزیکی و یا فرهنگی و سیاسی بودند. حکومت مرکزی ایران بعد از شکست دولت پیشه وری و یارانش، بر حذف تمامی دست آوردهای غیر فیزیکی فرقه ملی اهتمام نمود. یکی از بزرگترین دست آوردها و یا از دیدگاه حکومت شاهنشاهی، گناهان حکومت ملی رسمیت دادن به زبان تورکی و تدریس آن در مدارس بود. کاری عجیب که این حکومت تنها در ظرف چند ماه موفق به انجام آن گردید. به عنوان مثال حکومت ملی در دی ماه ۱۳۲۴ چنین اطلاعیه ای را منتشر نمود:
«برای هرچه نزدیکتر کردن ملتمان به نهاد دولتی و درک صحیح نیازهای عامه به طریق مستقیم و همچنین به منظور هموار سازی راههای رشد و شکوفایی زبان و فرهنگ ملی، دولت ملی آزربایجان در جلسه ۱۶ دی ماه (۱۳۲۴) خود موارد زیر را به تصویب رساند؛
١- زبان آزربایجانی [تورکی] از امروز به عنوان زبان رسمی دولتی در آزربایجان اعلام می شود. باید بیانیه ها، ابلاغیه ها و آگهی های دولتی، همچنین فرمانهای خطاب به یگانهای نیروهای مسلح و لایحه های قانونی، فقط و فقط به زبان آزربایجانی [تورکی] نوشته شوند.
٢- همه ادارات (اعم از دولتی، ملی و شرکتهای بازرگانی و صنفی) موظف هستند مکاتبات و مکتوبات خود را به زبان آزربایجانی [تورکی] بنویسند. اسناد و مدارکی که به زبانی غیر از زبان آزربایجانی [تورکی] نوشته شوند، دارای اعتبار رسمی و قانونی نخواهند بود.
٣- جریان محاکمات قضایی باید به زبان آزربایجانی برگزار شود و برای کسانی که زبان آزربایجانی [تورکی] نمی دانند، باید مترجم گرفته شود
۴- باید همه تابلوهای سر درب ادارات دولتی، موسسات دولتی و ملی و مراکز بازرگانی به زبان آزربایجانی [تورکی] نوشته شوند.
۵- گردهمایی های رسمی، سخنرانیها و مذاکرات باید به زبان آزربایجانی [تورکی] برگزار شود.
۶- کسانی که در ادارات و موسسات عمومی و دولتی آزربایجان مشغول بکار هستند و زبان آزربایجانی [تورکی] نمی دانند، موظفند خواندن، نوشتن و سخن گفتن به زبان آزربایجانی [تورکی] را یاد بگیرند.
٧- وزارت فرهنگ برای آشنا کردن کسانی که در ادارات کار می کنند و زبان آزربایجانی [تورکی] را نمی دانند، کلاسهایی در جنب محل کار آنها در سطح بزرگسالان تاسیس کند. باید روزانه یک ساعت از مدت کار افرادی که در این کلاسها شرکت می کنند، کاسته شود.
٨- ملتهای دیگر که در آزربایجان زندگی می کنند، می توانند به زبان مادری خود مکالمه و مکاتبه کنند، با این حال آنها نیز باید آگهی های رسمی خود را به دو زبان – در کنار زبان مادری، به زبان آزربایجانی [تورکی] – به عنوان زبان رسمی و دولتی منتشر کنند.
٩- اقلیتهای ملی مقیم یا تابع آزربایجان ضمن تدریس زبان ملی خود در مدارس اختصاصی، موظفند زبان آزربایجانی [تورکی] را هم به عنوان زبان رسمی بیاموزند.
١٠- حکومت ملی آزربایجان پیش نویس لایحه قانونی وزارت آموزش و پرورش را در مورد تدریس به زبان آزربایجانی [تورکی] در مدارس تصویب می کند و به تمام آموزگاران و معلمها سفارش می کند که اهتمام برای گذر به زبان ملی را یک وظیفه ملی تلقی کنند.»
باچنین تحرکاتی حکومت ملی توانست تا ظرف چند ماه تدریس به زبان تورکی را در همه مدارس و کاربرد آن را در همه ادارات آزربایجان عملی نماید و این گناهی بس عظیم از دید دولت ایران بود. فعلی حرام که در اسرع وقت بایستی تطهیر و پاک سازی گردد.
بدین سان بود که از فردای ورود ارتش شاهنشاهی به آزربایجان و تبریز، مبارزه با تمامی عناصر تورکی سرلوحه امور مسئولان قرار گرفت. تمامی تابلوهای ادارات و مغازه ها که پیش از آن به زبان تورکی بود پایین آورده شده و استفاده از اسامی تورکی ممنوع اعلام گردید. به دنبال این اقدامات، در روز ۲۶ آزر ۱۳۲۵ ، ماموران حکومتی تمامی کتابهای تورکی درسی مدارس را که به زبان تورکی آزربایجانی نگاشته شده بود را جمعآوری کرده و آنها را سوزاندند. سوزاندن کتب تورکی همزمان با تبریز، در چند شهر دیگر آزربایجان نیز به وقوع پیوست. در شهر تبریز، کتابسوزی در چندین نقطه از جمله میدان ساعت و میدان شهرداری تبریز؛ دانشسرای این شهر و در بسیاری از مدارس انجام شد. به گفته شاهدان عینی که برخی از آنها اکنون نیز در قید حیات اند کودکان و دانش آموزان دبستانی را به صف کرده و آنها را مجبور می کردند تا جهت کسب اجازه برای ادامه تحصیل، با تشکیل صفهای متعدد منتهی به تلهای آتش، کتابهای درسی دریافتی خود از مدارس را که به زبان تورکی بودند و مخصوصا کتاب درسی «آنادیلی» (زبان مادری) را «زنده باد شاه» گویان با دست خود در آتش اندازند. جشن کتابسوزان پس از ٢۶ آزر نیز به مدت چندین روز ادامه یافت و کم کم علاوه بر کتابهای درسی مدارس، شامل کتب غیردرسی نیز شد. دولت ایران، تنها به سوزاندن کتابهای درسی تورکی اکتفا نکرد و به انهدام کلیه آثار مکتوب آزربایجانی و تورکی، و هر آنچه نشانی از زبان و فرهنگ و تاریخ تورکی داشت نیز پرداخت. نیروهای دولتی ایران و ارتش شاهنشاهی صدها هزار جلد کتاب چاپی و خطی و نشریات، اعلامیه ها، رسالهها و اسناد، اسکناسها و سایر مکتوبات نگاشته و طبع شده به زبان تورکی و سپس کتابهائی که به گفته مقامات کمونیستی بوده اند را از دفاتر ادارات، کتابخانه ها، دانشگاه ها، مدارس، و حتی کیف دانش اموزان و طاقچه خانه ها جمع اوری نموده و سوزاندند. حال آنکه اکثر کتب گویا کمونیستی، متونی جز ادبیات شفاهی آزربایجان و اشعار کودکانه تورکی نداشتند. در پی اشغال تبریز، دولت ایران به منظور ریشه کن کردن تورکی مکتوب، چاپخانه های تورکی را نیز مهر و موم کرد؛ آموزش و تحصیل به زبان تورکی در مدارس را ممنوع اعلام نمود؛ با دستورالعملهائی که برای ادارات و مدارس آزربایجان صادر کرد، تحصیل به زبان فارسی در آزربایجان را اجباری دانسته و بلافاصله کتابهای درسی جدید که به فارسی تدوین شده بود را جایگزین کتب تورکی گردانید. در واقع سوزاندن کتب تورکی توسط دولت ایران اقدامی آگاهانه به منظور هموار کردن راه فارسی سازی مردم آزربایجان و ایجاد فرهنگ یکسان فارسی در سراسر ایران بود. اقدامی که پیشتر با تاسیس فرهنگستان زبان فارسی آغاز گردیده و اکنون با جشن کتاب سوزان ٢۶ آزر ١٣٢۵ به اوج خود می رسید.
هنوز بسیارند افراد زنده در تبریز و سایر نقاط آزربایجان که آنروز را به خاطر می آورند. در اینجا به اظهارات چند تن از شاهدان عینی اشاره می گردد:
١- واقعیت این است که حتی انبوه اسناد مکتوب، در برابر آنچه در ٢۶ آزر ١٣٢۵ در میدان ساعت تبریز روی داد گنگ و نارسا مینماید. در آن روز دانشآموزان دبستانی به صف کشانده شدند تا کتاب درسی «آنادیلی» (زبان مادری) را «زنده باد شاه» گویان در آتش اندازند. آن جشن کتابسوزان ساعتها و روزها ادامه یافت و کتابهایی در آن سوختند که جز ادبیات شفاهی آزربایجان و چند اشعار کودکانه چیزی در آنها یافت نمیشد. شاید هدف از آن آتشسوزی که اندکی بعد انبوه کتابهای غیر درسی را نیز در کام خود کشید، رفع موانع و هموار کردن راه برای ایجاد فرهنگ عمومی بود که سنگ زیربنای آن در فرهنگستان اول گذاشته شده بود. (پاسخ به یک مقاله . فرقهی دموکرات آزربایجان و داوری یکجانبه ایواز طه)
٢- زبان تورکی به عنوان زبان پرشمارترین قوم ممالک محروسه از دایرهی این یکسانسازی که با جشن کتابسوزان آزر ١٣٢۵ (دسامبر ١٩۴۶) به اوج رسید، بیرون نماند. در نتیجه، محمد فضولی و دیگر شاعران کلاسیک آزربایجانی در گسترهی وسیعی از قزوین تا مغان، و از اورمیه تا همدان به «غریبی در وطن» مبدل شدند. (بیگانهای در وطن. جستاری دربارهی غیبت محمد فضولی از ادبیات معاصر آزربایجان. ایواز طه)
٣- آنچه که بر حرمان تورکان آزربایجان در قبال کشتارهای سیاه روز ٢١ آزرماه افزوده است تخریب دانشگاه تبریز و همچنین به آتش کشیده شدن صدها هزار جلد کتاب در رشته های مختلف به زبان تورکی آزربایجانی در شهرهای گوناگون آزربایجان به ویژه تبریز است. این کتابسوزان شرم آور و بی سابقه در جهان، در روز ٢۶ آزرماه طی مراسمی دردناک در چندین میدان و خصوصا میدان دانشسرا ی این شهر انجام شد. بطوریکه شاهدان عینی می گویند دانش آموزان را مجبور می کردند تا جهت کسب اجازه برای ادامه تحصیل، کتابهایی را که به زبان مادریشان نوشته شده است در آتش بیفکنند! این اقدام طبق قواعد بین المللی بعنوان جنوساید فرهنگی تلقی می شود. (مقاله از جشن ملی ٢١ آزرماه سال ١٣٢۴ تا ماتم ملی ٢١ آزرماه سال ١٣٢۵)
۴- سوزاندن کتابهای تورکی بعد از سرکوب فرقه دمکرات آزربایجان در سال ١٩۴۶توسط رژیم پهلوی صورت گرفت. این جنایت، سوزاندن تاریخ و هویت یک ملت از اعمال وحشیانه ساسانیان در آزربایجان هم بدتر بود. نمایندگان دولت مرکزی به دستور تهران کتابهای درسی مدارس را جمع کردند و آتش زدند. در آن زمان هیچ دولت و سازمانی به این کشتار و کتابسوزی اعتراضی نکرد حتی سازمانهای فرهنگی جهان هم ساکت ماندند. مردم آزربایجان که از همه طرف (چپ و راست) ضربه خورده بودند میسوختند و جز ساختن چاره ای نداشتند. (تاریخ زبان و لهجه های تورکی، دکتر جواد هئیت)
۵- من خود بیشتر کتاب هائی را که در آن دوره چاپ شده بود مطالعه کرده ام، حتی سرود ملی فرقه را که در مدارس خوانده می شد، ولی اثری از ادعاهای رژیم پهلوی مبنی بر کمونیستی بودن آنها پیدا نکردم. در آن دوران کسی نه از چپ و نه از راست به این کتاب سوزی ها اعتراضی نکرد! من به هنگام برگزاری کنفرانس صلح پاریس در پاریس دانشجو بودم و در آنجا بود که شاعر پرآوازه آزربایجان شمالی صمد وورغون در کنفرانس صلح پاریس شعر معروف خود یاندیریلان کیتابلار ( کتاب های سوزانده شده) را در اعتراض به آن کتاب سوزی ها در کنفرانس خواند و صدای اعتراض مردم آزربایجان را به این بی حرمتی نسبت به زبان و فرهنگ و هویت آنان به گوش جهانیان رسانید. (گفتگو با دکتر جواد هیئت)
رضا براهنی نیز که به تایید دوست و دشمن از ستارگان ادب کشور محسوب می گردد، متولد ۱۳۱۴ در تبریز بوده و در جریان کتابسوزی موصوف دانش آموز بوده است. وی نیز ز خاطرات خود در آنروز می گوید که چگونه به صف ایستاده و مجبور شدند تا کتاب های تورکی را در آتش بسوزانند. وی در این باره می گوید که مجبور شدیم تا زبان خود را بسوزانیم.
در آن زمان و در شرایطی که هیچ دولت و سازمان و شخصیتی، به این کشتار و کتابسوزی اعتراضی نکردند و حتی سازمانهای فرهنگی نیز در مقابل آن ساکت ماندند؛ صمد وورغون (١٩۵۶-١٩٠۶) از شعرای جمهوری آزربایجان در سال ١٣٢۶ سکوت را شکسته و منظومه ای با عنوان “یاندیریلان کیتابلار” درباره این جنایت ضدبشری سرود. او در شعر خود که آن را در کنگره صلح جهانی پاریس – ١٩۵٢ ضمن نطقی خواند، دولت ایران را افشاء کرده و اعتراض خود را چنین بیان میکند:
جلاد! سنین قالاق قالاق یاندیردیغین کیتابلار
مین کمالین شؤهرتیدیر، مین اوره یین آرزیسى،
بیز کؤچه ریک بو دونیادان، اونلار قالیر یادیگار.
هر ورقه نقش اولونموش نئچه اینسان دویغوسو
مین کمالین شؤهرتىدیر، مین اوره یین آرزیسى،
یاندیردیغین او کیتابلار آلوولانیر، یاخشى باخ!
او آلوولار شؤعله چکیب شفق سالیر ظولمته،
شاعیرلرین نجیب روحو مزاریندان قالخاراق
او آلوولار شؤعله چکیب شفق سالیر ظولمته
آلقیش دئییر عئشقى بؤیوک، بیر قهرمان میللته…..
جلاد کتابهایی که تل تل میسوزانی
شهرت هزار کمال و آرزوی هزار دل است.
ما از این دنیا کوچ میکنیم و آنها یادگار میمانند
در هر ورقش چه احساسهای انسانی نقش بسته است
شهرت هزار کمال و آرزوی هزار دل است
کتابهایی که میسوزانی شعله میکشند، درست نگاه کن!
شعله ها تاریکی را روشن میسازد
ارواح نجیب شعرا از قبرها برمیخیزند
و به ملت قهرمانی که عشق بزرگی دارد آفرین میگویند
شعله ها تاریکی را روشن میسازد…
یکی از نکات حیرت آور در باره کتاب سوزی فوق و کلا جنایات انجام شده حین و پس از جنگ با حکومت ملی آزربایجان در سال ١٩۴۶، بایکوت و سکوتی است که در این باره وجود دارد. تاکنون در باره این رویداد به تفصیل و دقت سخن گفته نشده است. کلا و بنا به قاعده ای عمومی، نخبگان فرهنگی فارسی که همیشه از کتابسوزان واقعی و یا فرضی عربها در ایران انتقاد می نمایند، هرگز اشاره ای به کتاب سوزان شاهنشاهی در آزربایجان نمی کنند. افزون بر آن، سوزاندن کتابهای تورکی توسط نیروهای دولتی و ارتش ایران در آزربایجان، نه در آن هنگام و نه تا به امروز با کوچکترین اعتراضی از سوی کتابداران و کارمندان کتابخانهها و روشنفکران و ادبا و اهل قلم فارسی مواجه نشده است. حتی در بسیاری از موارد از حمایت ضمنی و آشکار آنها نیز برخوردار گردیده است. در برابر آزربایجانی ها همه ساله و به طور فزاینده ای این روز را گرامی داشته و در فاصله ۲۱ تا ۲۶ آزر یک جلد کتاب تورکی به همراه یک شاخه میخک سرخ هدیه می دهند تا یاد و خاطره آنروزها را عزیز نگه دارند.
http://www.herisbeauties.blogfa.com/post/113
Saturday, April 5, 2014
Friday, April 4, 2014
جنایات حامیان استعمارگران تهران در سرعین، آذر 1325
...بعد از شکست نهضت آذربایجان، خان های شاه پرست باز روی کار آمده و در عرض یک هفته همه فدائیان را قلع و قمع نمودند. در آن زمان در ساری دره سرعین 110 نفر را ناجوانمردانه تیر باران کردند. در جلو مسجد جامع سرعین عده ای را که به خانه هایشان پناه آورده بودند به خاک و خون کشیدند. قدرت خان(فرمانده فدائیان سرعین) در اولین روز حمله حکومت ستم شاهی شربت شهادت را نوشیده و اطرافیان او را که از مرگ نجات یافته بودند در زندان زیر شکنجه شهید شدند.1
1- اسدالهی، رحیم، سرعین در آینه قلم: نشر تراز، 1381، اردبیل ص.133
Thursday, April 3, 2014
شعوبیه و دروغ بزرگ تمدن ایرانی
با نگاهی به کتاب "شعوبیه ناسیونالیسم ایرانی" نوشته دکتر محمود افتخارزاده*
کتاب شعوبیه ناسیونالیسم ایرانی که توسط دکتر محمود افتخارزاده نوشته شده و توسط دفتر نشر معارف اسلامی قم در سال 1376 منتشر شده قبل از چاپ و انتشار کتابهای آقای ناصر پور پیرار به بخشی از جنایات فرهنگی "شعوبیه" که از گروههای افراطی پان فارس تشکیل شده پرداخته است و قسمتی از جعلیات آنها در تاریخ، حدیث، فقه، تفسیر، کلام، تاریخ و ادبیات... را آشکار کرده است دکتر افتخارزاده با بررسی جریان شعوبیه و چگونگی تولد و برآمدن این گروه افراطی جاعل و دروغگو، به صورت خوب این گروه را بررسی و جعلیات آنها را بیان کرده است.
هدف شعوبیه
هدف شعوبیه تراشیدن هویتی جدید بر پایه تاریخ دروغین و تحریف شده قبل اسلام برای فارسها و تطهیر و تقدس تاریخ قبل اسلام فارس ها بوده است که این گروه در طول 8 قرن با استادی تمام توانسته اند بسیاری از دروغهای خویش را به صورت یک اصل علمی، تاریخی، مذهبی، ادبی ... به خورد جهانیان دهند و بسیاری از محققین بی خبر را فریب دهند.
دکتر افتخارزاده در خصوص اهداف شعوبیه و هنر جعل آنها می نویسد:
"هنر بسیار بزرگ سیاسی شعوبیه تطهیر و تقدیس پیشینه سیاسی-فرهنگی ایران، تعظیم و تکریم ساسانیان، احیاء وتجلیل مظاهر ملی- فرهنگی ایران، ستایش قهرمانان ایران و اسلام، توجیه اشغال، شکست و سقوط ساسانیان بود که مسئولیت این مهم را جبهه علمی-فرهنگی شعوبیه بر عهده داشت، حدیث و تاریخ بهترین وسیله این کار خطیر، حیاتی و سرنوشت ساز بود..."(ص227)
بحران تاریخی هویت قوم فارس
بعد از شکست پادشاهان فارس از اعراب مسلمان و تسلیم شدن قوم فارس به اعراب، قوم فارس دچار بحران تاریخی هویت شد و سرکردگان این قوم بخصوص روحانیون زرتشتی با کمک بعضی از شاعران فارس شروع به ساخت هویت ملی و خاطره قومی از گذشته خویش کردند و گذشته ناچیز خویش را در هاله ای از قداست و حسرت با ملغمه ای از احساسات قومی در هم آمیخته، به خورد مردم دادند و احساسات ملی قوم خویش را تحریک کردند تا آنها را از بحران تاریخی هویت رها سازند و برای اینکار شروع به جعل و تاریخ سازی و دستبرد به تاریخ،دین و مذهب ... کردند تا بتوانند از این طریق برای قوم خویش هویت ملی بتراشند و در این کار هم تاحدودی موفق شدند دکتر افتخارزاده در این خصوص می نویسد:
"... در همین مقطع بود(بعد از شکست از اعراب) بود که ملیت ایرانی به وجود آمد و غریزه ملی بیدار شده رشد ملیت و تکوین آن و پرورش احساس ملی در فضای مظلومیت ظلم گذشته صورت گرفت و ودایع فاقد تفکر و سنن منسوخ و خاطره قومی کهن در هاله ای از قداست و حسرت فرو رفت و اعتباری ناشایسته یافت و روایت تاریخی به خود گرفت و خاطره قومی نوین را تحت تاثیر قرار داد و این همان مقطع انتقال ناخالصیهای باستان به دوران جدید است، واقعیتی که از دید تاریخ و تحقیق مخفی نماند و غیر قابل انکار است، هر چند که عوارض آن فرصت تحلیل نیافته است.
برجسته ترین عارضه نفوذ این ناخالصیها به آیین جدید و خاطره قومی نوین همین بحران هویت و ناخالصی و نابالغی ملیت و عقده های ویرانگر ناشی از آن است که از دیرباز در مقاطع حساس تاریخ ایران مخصوصا در پگاه غلبه ملیت یا مظلومیت آن، همچون ناخوش موروثی و مزمنی زمینه بروز پیدا کرده و می کند و جهالت مضاعفی را می آفریند و در گمراهی تاریخی و حال جامعه ایرانی نقش بسزائی دارد... ابراهیم پورداود مظهر جنون بحران هویت و شیفته و شیدای سنن منسوخ و صادق هدایت مظهر ابسورد خاطره قومی کهن است"(ص 30)
نویسنده در ادامه به داستان جعلی جهت ساختن هویت و ملیت توسط گروههای شعوبی پان فارس اشاره می کند و ساخت داستان ازدواج دختر موهوم یزدگرد سوم با امام سوم شیعیان از این نوع را ذکر می کند وی می نویسد:
"... آن بخشی از شیعیان شعوبی که در رقابت با خلافت عربی به سلطنت ایرانی می اندیشیدند و هویت ملی را در خاطره قومی کهن و تئوری سیاسی آن می جستند، کوشیدند تا میان تشیع و نژاد ایرانی پیوند خونی برقرار سازند و آن ساختن داستان ازدواج حسین بن علی(ع) با دختر موهوم یزدگرد سوم بود تا از این طریق خون شریف ایرانی در رگهای پیشوایان شیعه جاری شود، و این حقه تاریخی با اقتدار آل بویه، خاطره ای شد که در فرهنگ عامیانه ملی و مذهبی ایران جاودانه گردید(ص 26)
نویسنده در ادامه به وارد شدن افکار پلید شعوبیان به طریقت اشاره می کند و می نویسد:"... شعوبیه نهضت مقاومت ملی ایران علائق خود را در طریقت نیز جای داد و این آغاز آلودگی ساحت طریقت بود، فرهنگ لمپنیسم ایرانی و صور مبتذل آن به این ساحت مقدس راه یافت و آلودگی های بسیاری را به بار آورد..."(ص 31)
جناح غیر مسلمان شعوبیه و جعل و خلق کتابهای دروغین
جناح غیر مسلمان شعوبیه بیشترین تاثیر را در تاریخ پان فارسیسم داشته است چرا که بیشتر آنها از روحانیون و موبدان زرتشتی تشکیل می شده است همچنین این گروه با ایجاد رابطه با پارسیان هند(زرتشتیان هند) بیشترین جعل و خلق کتابهای دروغین را داشته اند کتابهائی که خلق شده اند همه توسط نویسنده های جدید بوده و ربطی به تاریخ پیش از اسلام فارسها نداشته، ولی این گروه با حیله و شگرد خاصی این کتابها را نوشته و به عنوان کتابهای باقی مانده از قبل از اسلام به خورد مردم داده اند تا هویتی نوین برای فارسها بتراشند و در این کار هم بسیاری از افراد علمی و ادبی را هم فریب داده اند. مثلا کتابی را در ایران نوشته و به هند برده بعد در آنجا ترجمه کرده و به عنوان اثری تاریخی به خورد مردم داده اند و از این نوع جعلیات بسیار انجام داده اند
دکتر افتخارزاده در کتاب خویش بسیاری از این جعلیات را به صورت دقیق بیان کرده است و نوشته:
"... جناح غیر مسلمان شعوبیه در ادامه خلق دینکرت، زند و هومن سین، کارنامه پاپکان، نامه تنسر و ... آثار دیگری آفرید.
آخرین دستاورد این جناح در سده های نهم و دهم خلق کتاب "دساتیر آسمانی" و تالیف و تدوین افسانه ها، روایات، شایعات، مناظرات و خاطرات عامیانه کهن تاریخی کلای قرون اول تا دهم هجری که نسل به نسل حفظ شده بود در کتابی به نام "شارستان چهار چمن" و " دبستان المذاهب" است. کتاب دساتیر آسمانی آخرین اثر جعلی شناخته شده شعوبیه غیر مسلمان محصول قرن دهم هجری است اثری که از پگاه جعل در ادبیات فارسی نفوذ کرد و بر فرهنگهای لغت فارسی غلبه نمود و تا اواسط عصر سلطنت پهلوی در محافل علمی و عامیانه ایران نقل مجالس و محافل بوده و گروه بسیاری از وفاداران به خاطره قومی کهن و میراث های باستان را فریفت به خیال اینکه گنجینه ای سرشار از ادب و لغت پارسی کهن و میراثی است تازه یاب و یادگاری از دوران اولیه باستان و برتر و بالاتر از کهن تر از اوستا که فرامین اهورا را در خود دارد و وحی منزلی است بر پیامبران ایرانی"(ص338)
دروغ بزرگ تمدن ایرانی
یکی از دروغهای بزرگ شعوبیه داستان دروغین تمدن ایرانی است که این کار را با استادی تمام ساخته اند و بسیاری از افراد ساده دل و کم سواد هم این موضوع را باور کرده اند نویسنده در بخشی از کتاب با آوردن قسمتی از کتاب یک نویسنده عرب( محمد البهییی) دروغ بودن تمدن ایرانی را آشکار می کند در ادامه می خوانیم:
"... در نهضت ترجمه عصر عباسی از کتب ایرانی خبری نیست، تمام ترجمه ها از زبانهای غیر فارسی صورت گرفته و نامی از زبان پارسی نیست، بدیهی است که ترجمه از زبانی صورت می گیرد که دارای لغت زنده باشد و زبان فارسی زبانی مرده و مندرس بوده است. این عصبیت ایرانی بود که کتاب "کلیله و دمنه" را از خود محسوب دارند، آنان با انتحال ادبی و علمی، آثار دیگران را به خود نسبت داده اند، از جمله کتاب"سندباد حکیم" را که اصالت هندی دارد بخود بسته اند، نویسنده استدلال می کند که ایرانیها هنگام غلیه اعراب دارای فرهنگ و تمدنی نبوده اند که با فرهنگ و تمدن جهانی برابری کند داستان تمدن ایرانی بزرگترین دروغ و سرقت تاریخ است نویسنده استدلال می کند که اعراب دارای 5 هزار سال تاریخ و تمدن هستند، استدلال او بر اراضی بین "دجله" و "فرات" مبتنی است او می گوید: این اراضی هرگز متعلق به ایران نبوده و این یک اشتباه تاریخی است که این اراضی را به "عجم" می دهند در این اراضی کوچکترین اثری از ایرانیت دیده نمی شود. الواح حمورابی و کتیبه های آشور و... دال بر عدم عجمیت این اراضی است این آثار از آن نبطی ها است و نبطی ها همان کلدانی ها هستند"(صص 70-60)
عقده تاریخی فارس ها از عمر
فارس ها به دلیل اینکه از عمر شکست سختی خورده بودند عقده ایشان را به دل گرفته بودند و با وارد کردن افکار پلید خویش به مذهب تشیع "عید عمر کشان" را راه انداختند که این مساله ربطی به شیعه و سنی نداشته بلکه یک خصومت تاریخی فارس ها با عربها به خصوص با عمر ابن خطاب بوده است که سالروز ترور ایشان به دست فیروز را می خواستند به مذهب و تقویم شیعه وارد کنند دکتر محمود افتخارزاده در این خصوص می نویسد:
"... نکته قابل توجه دیگر، وجود عقده ملی – تاریخی ایرانیان(فارسها)از عمر بن خطاب است که هر ساله در ایران با سالروز ترور عمر در تقویم تاریخ خود را نشان می دهد و آن جشن و سرور ایرانیان در "عید عمر کشان" است. هر چند که شعوبیه(ناسیونالیستهای فارس)، سعی کرد برای جاودانه کردن و شدت بخشیدن به آن، این عقیده ملی را رنگ مذهبی- عقیدتی دهد. لذا در اذهان عوام و خواص شیعه تاریخ ترور و مرگ عمر بن خطاب را از آخر ذوالحجه یا اول محرم به نهم ربیع الاول کشاند تا بتواند آن را جشن بگیرد محققان می گویند این ترفند از پدیده های دوره صفویه است"(ص 119)
اهریمن سازی از ترک و عرب
از دیگر ماموریت های شعوبیه دشمن سازی و اهریمن سازی از ترک و عرب بوده است و در شاهنامه ای که با کمک آنها توسط ابولقاسم فردوسی سروده شده است این مساله کاملا روشن است و آنها با ساختن داستان های اسطوره ای و غیر تاریخی و کمک فکری به فردوسی در سرودن شاهنامه این داستانهای بی پایه و غیر تاریخی را وارد شاهنامه کرده اند تا دشمنی خود را با ترک و عرب جاودانه کنند در کتاب "شعوبیه ناسیونالیسم ایرانی" در باره مضامین شاهنامه فردوسی می خوانیم:
"... در بخش اساطیر چاره ای ندارد تا بر اساس منابع مخدوش و دست کاری شده و بازسازی شده دوره ساسانی، در تطهیر و تقدیس آنها بکوشد و در بخش تاریخ، سیمای سلطنت باستان را روشن و نورانی سازد که حسرت انگیز و غرور آفرین جلوه کند و تازی و ترک( بعدها تاتارها...) که بر اریکه سلطنت ایران تکیه زده اند بفهماند که تخت و تاج سلطنت جایگاه و شایسته پاک خونان، خدایگان و خسروانی بود که نیابت از اهورا و مزدا داشته اند و نه شما بوزینگان."(صص 96-95)
جعلیات شعوبیه در دیگر حوزه ها
شعوبیه در تمام حوزه ها دست به جعل و تحریف زده است که در زیر مهمترین حوزه هائی که آنها دست به این کار کرده اند را از کتاب دکتر افتخارزاده عینا نقل می شود:
1- تاریخ: جعل قطعات و روایات تاریخی در جهت اهداف سیاسی- عقیدتی کوتاه مدت و دراز مدت شعوبیه، احیاء اساطیر باستانی و ادغام آنها در بافت تاریخ اسلام، تطهیر و تقدیس و تعظیم پیشینه تاریخی، سیاسی و فرهنگی ایران باستان و پادشاهان مخصوصا سلسه ساسانیان و تحریف و تحقیر اسلام.
2- تفسیر: تاویل و تطبیق برخی از آیات قرآن بر اهداف و عقاید شعوبیه، مانور بر روی لغات عجمی قرآن، تطبیق آیات تاریخی قرآن بر اساطیرو تاریخ باستانی ایران، نمونه برجسته آن، تاویل ذوالقرنین بر کورش هخامنشی.
3- حدیث و کلام: جعل احادیث از زبان پیامبرو امامان و اشخاص مورد قبول عامه مسلمانان در تحقیر و تحریف اسلام، تفضیل نژاد عجم بر عرب، تدلیس در متن و سند روایات و احادیث، خلق راویان و روایات در موضوعات کلامی، فقهی در تطهیر عقاید باستانی و آلوده ساختن حقایق و ادغام عقاید و آراء باستانی در عقاید اسلامی، تخریب کلام پان عربیسم و اثبات آراء و عقاید باستانی در قالب مباحث توحید( ذاتف صفات، تثلیث، ثنویت) قضا و قدر، جبر، آلام، غلو در تشیع و عقاید امامیه و تحریف و تحقیر امامام و ابداع مذاهب کلامی و فرقه های منشعب شیعی و ...
4- فقه: خلق قواعدی در کاستن از فشار حقوقی – قضائی پان عربیسم بر اعاجم و به رسمیت شناختن هرچه بیشتر دین باستانی ایران، تلاش برای مساوی قراردادن زبان عجمی و عربی، از اعتبار انداختن زبان عربی در عقود و ایقاعات و قرائت صلوات و اذکار عبادی و شهادیتن، خلق قواعد بسیاری در حمایت از منافع اقتصادی و فئودالی اشرافیت ایرانی و...
5- عرفان: حلول معنویت ایرانی در تصوف اسلامی، انتقال روح آریائی در ظرفهای سامی، ثنویت شگفت انگیز از معنویت ایرانی- اسلامی در دو روان: الف : داغی و بی تابی و فریاد و اعتراض علیه وضع موجود ب: سردی و سکوت و سازش و تسلیم وضع موجود.
6- ادبیات: نثر و نظم، امثال و حکم، کلمات قصار، شعر جبهه پهناور و تهاجمی و بی امان هجو علیه اشراف، قبائل، افراد، مفاخر و مظاهر عربیت و تفاخر نژادی عجم بر عرب در شعر فارسی.(ص 129)
چنانکه از مطالب بالا پیداست شعوبیه یعنی ناسیونالیستهای پان فارس تمام حوزه ها را با جعلیات و تحریفات خویش، به فساد کشانده اند و حوزه ای نبوده است که آنها برای رسیدن به مقاصد خویش دست اندازی نکنند.
حسین علیزاده(باریش مرندلی) فروردین 1393
• افتخارزاده، محمود، شعوبیه ناسیونالیسم ایرانی، قم: دفتر نشر معارف اسلامی، 1376
Wednesday, April 2, 2014
شهادت اکبرخان قاسم بگلو از فدائیان یکان کهریز
از وقايعي كه در زمان فعاليت فرقه براي يكانيان رخ داد، كشته شدن اكبر¬خان قاسم بگلو از فدائيان روستاي يكان¬كهريز در زمان شورش سليمان توپال در بخش سكمن آباد شهرستان خوي بود. سليمان توپال ارباب روستاي گيلدور بود و بر ضد فرقه دموكرات قيام كرده بود و اكبرخان براي خوابانيدن شورش سليمان به منطقه سكمن آباد رفته بود كه سليمان از كمينگاه ايشان را هدف قرار مي¬دهد؛ در اين رابطه مرحوم ميرسيفعلي صفري با سرودن شعري از اين واقعه چنين ياد كرده است:
اكبرخان گئتـدي اليمدن اؤلونجه دوشمز ديليمدن
تاپين كوردوستان ائليندن تولكو صوفت سوليماني
چيخدي يئكنين اوردوسو اوردونون يوخدو قورخوسو
دوشمن توتوب جان قورخوسو گولـله¬لشين قارداشلاريم
منيم عزيز يولداشلاريم
در حال حاضر فرزندان اكبرخان در روستاي حشه¬رود شهرستان خوي زندگي مي¬كنند و خرابه¬هاي خانة اكبرخان در روستاي يكان¬كهريز در ضلع غربي «گوللو بولاق» و قبر ايشان نيز در روستاي ماميشقان از روستاهاي شهرستان خوي است.
http://yekanat.blogfa.com/
ذهن هرزه یک نقاش
پس از اشغال آذربایجان توسط ارتش شاهنشاهی در سال1325 و شکست فرقه دموکرات آذربایجان، ارتش شاهنشاهی از هیچ جنایتی دریغ نکرد. طبق اطلاعات خود ارتش طاغوتی؛ بیش از 2000 نفر اعدام شدند و نزدیک به صد هزار نفر مجروح یا آواره گشتند. (البته تعداد کشته شدگان تا 20000نفر نیز نوشته شده است). تصویر زیر در یکی از نشریات زمان شاه چاپ شده بود. در این نقاشی یک سرباز ارتش شاهنشاهی (نماد ملت غالب) را نشان میدهد که یک خانم آذربایجانی(نماد آذربایجان) را در آغوش گرفته است. این نقاشی سرتا سر توهین به ملت بزرگاذربایجان بود . در این نقاشی هزاران حرف وجود دارد ولی به صورت خلاصه نشاندهنده طرز نگرش قوم استعمارگر به قوم استعمار شده میباشد. مهمتر از همه این نقاشی هرزه نگاری ذهن یک ناسیونالیست تشنه به خون ملت آذربایجان است.
http://www.herisbeauties.blogfa.com/post/109
Monday, March 31, 2014
Thursday, March 13, 2014
داستان یک فدائی از سرعین
مرگ در آغوش معشوق
بسیاری از فدائیان آذربایجان بعد از اشغال آذربایجان توسط ارتش ایران، زن و فرزند را به امید دیدار در آینده رها کردند و به آن سوی آراز رفتند ولی روزگار برای هر کدام از آنها سرنوشتی دیگر نوشته بود بسیاری هیچ وقت برنگشتند و در آرزوی دیدن زن و فرزند از دنیا رفتند ولی بعضی از آنها بعد از سالها دوری از زن و فرزند، به موطن خود برگشتند اما این دیدارها هیچ وقت حالت عادی نداشتند چرا که دیدن اقوام و نزدیکان بعد از 30 سال گاهی صحنه های دراماتیک در تاریخ آذربایجان آفریده است که فراموش کردن آنها ممکن نیست در زیر دیدار کامران(فدائی از سرعین) با خانواده خود که بعد از 28 سال صورت گرفته بود از کتاب "سرعین در آیینه قلم" نوشته استاد رحیم اسدالهی (درویش سرعینی) عینا نقل می شود:
"در سال 1352 خورشیدی یکی دیگر از فراریان فدائی اسلام از آن طرف رودخانه ارس به سرعین بازگشته داستان شیرین و دردناکی با خود داشت. خانواده او از روستای همجوار سرعین به سرعین کوچ کرده و ساکن سرعین شده بودند. او پدر و مادر پیری داشت. پدرش چینی بندزن بود. بشقابها و قوری های چینی شکسته را بند می زد و با ساختن چراغ و چیزهای دیگر امرار معاش می کرد.پدر و مادر او بعد از فرار کردنش از دنیا رفته و همسرش به تنهائی بچه های خود را با زحمت فراوان در انتظار آمدن شوهرش بزرگ کرده بود. این مرد بعد از سالها انتظار و با تلاش و کوشش فراوان توانسته بود جواز آمدن به این طرف رودخانه ارس را بگیرد. بعد از بیست و هشت سال دوری مژده آمدن کامران را می دادندو
هیچ کس باور نمی کرد ولی کامران به اردبیل رسیده بود. او داشت به طرف سرعین حرکت می کرد مردم همگی جمع شده بودند تا کامران را زیارت کنند.انتظار به پایان رسیده کامران در جلو مسجد جامع سرعین از ماشین پیاده شد. کامران هیچ فرقی نکرده بود ولی کمی لاغر شده، استخوان گونه هایش بیرون زده بود. همسرش به جای خندیدن گریه می کرد. اشکها چون مروارید در گونه های او می چرخید. همه اهالی سرعین زن ومرد دوست و دشمن گریه می کردند. این دو منتظر، جلو در مسجد جامع همدیگر را در آغوش کشیدند. همه مردم با تماشای این صحنه ها گریه می کردند و در زیر لب به حکومت ستم شاهی نفرین و لعنت بر ظالمان تاریخ نثار می کردند. همه منتظر بودند تا در خانه مهمان تازه وارد شیرینی بخورند و جشنی بر پا نمایند. ولی این دو هرگز از هم جدا نشدند چون در وهله اول هر دو جان را به جهان آفرین سپرده بودند. چه مرگ دلخراشی! آن هم بعد از بیست و هشت سال دوری و انتظار جان فرسا.بچه ها در سوگ پدر و مادر از دست رفته شان به عزا نشستند".1
1- اسدالهی، رحیم، سرعین در آینه قلم: نشر تراز، 1381، اردبیل
Friday, March 7, 2014
آذربایجانین معاریف خادیم لریندن
م - محمد لو عباسی
رضا همراز
آذربایجانین چاغداش تاریخینده گئجه – گوندوز چالیشیب یورقونلوق بیلمه ین بویوک عالیم لردن بیریسی ده شوبه سیز م – محمد لو عباسی دیر . بو آرزی گوز عالیم و معاریف پرور اوستاد واختیندا چوخ چالیشقان اولموشسادا ؛ تاسف له حله ده یاشایش و یارادیجیلیغیندان آغیز یاندیران بیر شئی الده یوخدور .
اوست سطیر لرده آدین چکدییمیز بیلگین عالیم محمد ؛ رضا زاده محمد لو عباسی گونش ایلی 1294 ینجی ایلده آذربایجانین گوز ببه یی اولان تبریزین اوجان – عباس محالیندا آنادان اولموشدور .او ؛ اوزون مدتلی مطالعه لر و درین علمی – اجتماعی تدقیقات سایه سینده ؛ یئنی و مترقی دونیا گوروشلر و اجتماعی – فلسفی علملر ایله تانیش اولوب ایران و آذربایجاندا اونلارین انتشارینا چالیشمیشدیر . شهریور حادثه سیندن سونرا جنوبی آذربایجاندا میللی شوعورون قوت لنمه سی ایله اوز ادبی – علمی بیلگی سیندن استفاده ائدن تبریز ادبیات شوناسلاری ایچری سینده محمد لو عباسی خصوصی بیر یئر توتور . تبریزده آذربایجان و فارس دیلینده نشر اولونان بوتون روزنامه لر و مجله لرده او جمله دن آذربایجان گونده لییی ؛ فریاد ؛ خاور نو ؛ شفق مطبوعات ؛ شفق ؛ یئنی شرق ؛ وطن یولوندا ؛ آذربایجان ژورنالی و سایره لرده اونون امضاء سینا راست گلمک اولار .
او ؛ اوزونه مخصوص بیر اوسلوب لا آذربایجان خالقینین ان قدیم گئچمیشیندن باشلامیش تا بوگونکو حیاتینا قدر کئچیرمیش اولدوغو شانلی یولا بیر یازیچی نظر ایله باخار ؛ خالقدا میللی شوعورون اویانماسینا و میللی افتخار حوسنون یوکسلمه سینه کومک ائدن موضوعلاری سئچر و قیسا کوتله وی هابئله علمی مقاله لر یازاردی .
او ؛ ایستر آذربایجان خالقینین تاریخی ؛ آبیده لرینه ؛ ایستر سه ده آذربایجانین ادبی – تاریخی سیمالارینا ؛ ستارخان دوورو مطبوعاتینا اونون حصر ائتدیگی مقاله لر ؛ اوز ادبی – تاریخی کئچمیشینی اویرتمک ایشینده آذربایجان خالقینا بویوک منفعت وئرمیشدیر .
بشریتین غدار دشمنی فاشیزم ؛ دونیا مدنیتینی تهدید ائتمه یه باشلادیقدا محمد لو عباسی دا اوز وطنینین قاباقجیل آداملاری ایله بیر سیرادا ضد فاشیست بیر موضع توتاراق اوز آتشین قلمینی فاشیزم علیهینه چئویرمیش ؛ اونلار جا ضد فاشیست مقاله لری ایله بیر سیرادا (( ضد فاشیست ادبیات )) ؛ ((20 ینجی عصرین وانداللاری )) ؛ (( هیتلر اسلامیتین دشمنی دیر )) و سایره بو کیمی اثرلر یازمیشدیر .
ادبی ایشلری ایله بیر سیرادا محمد لو عباسی نین اجتماعی – فلسفی فعالیتی ده دیقته شایان دیر . او ؛ یئنی دونیا گوروشلری ضیالی لاریمیزا چاتدیران بیر سیرا علمی – فلسفی کیتابلار دا ترجمه و تالیف ائتمیشدیر . یازیچیلیق فعالیتی ایله بیر سیرادا محمد لو عباسی نین اجتماعی فعالیتی ده نظر دقتی جلب ائدیر.
محمد لو عباسی یازی چیلیقدان سووای بوشقابا قویمالی بیر سیرادا مدنی – اجتماعی چالیشمالاری اولموشدور. اونون آذربایجانین میللی حوکومت چاغیندا ایلدیریم سرعتی ایله چاپ اولوب یایلمیش آلتی جلد لیک آنا دیلی درس لیک کیتابلارینین چاپیندا بیر چوخلاریندان پایی چوخ اولموشدور . داهی متفکر ؛ بیلگین عالیم رحمتلی اوستاد محمد علی فرزانه ؛ محمد لو عباسی نین بئلنچی چالیشمالارین گوردوکده واختی ایله یازی لارینین بیریسینده بئله یازمیشدیر . (( ... کیتابلارین ترتیب ائدیلمه سینده و چاپیندا هامیدان چوخ چالیشانلاردان بیری محمد لوی عباسی ایدی . کیتابلار چاپ اولوب مکتب لره گونده ریلدیگی سیرادا بیر گون قومسیون عضولریندن نئچه سی محمد بی ریا و اونون معاونلری ایله بیر لیکده اولدوقلاری زامان عضو لردن بیری ( آدی یادیمدا قالماییب ) محمد لودان آد چکیب و اونو زحمت لریندن لایقینجه تقدیر اولونماسین طلب ائدیر . ))
محمد لو عباسی نئچه طرفلی بیر یازیچی ایدی . او ؛ تنقید یازاردی ؛ شعر یازاردی ؛ تاریخی مطلب لر یازاردی ؛ مطبوعات تاریخیمیزه عاید سوزلر یازاردی؛ آذربایجانین بویوک شخصیت لرینه عاید مقاله یازاردی و نه بیلیم نه لرکی یازاردی . کیم نه بیلیر بلکه ده بو شوعورا مالیک اولدوغو ایچون ده یرلی شفق ژورنالیندا میرزه محمد علی خان صفوت ؛ حاج محمد نخجوانی ؛ علی اصغر دیبائیان ؛ حسین امید و سایره لرین کناریندا او ژورنالین تحریریه هیئتینده چالیشیب .
1325 ینجی ایلده قان سوران شاهین آذربایجانا هوجومو ایله اودا فرهنگی خدمت لرینین قورخوسوندان ! دالدا – بوجاقدا بیر مدت گیزلی دولاندیقدا نهایت تهرانا کوچور . اورادا دا الین – الینین اوستونه قویمایب هئی یازیب اوخویور . بیر چوخ کیتابلارا اون سوز یازیب ؛ اوزونون تشبثی ایله چاپ اولورلار . چوخ تاسف لر اولسون کی ؛ اونون هانسی ایلده وفات ائدیب ؛ هارادا باسدیریلماسیندان ده الده بیر معلومات یوخدور . تبریز ین دانشگا ه اوستاد لاریندان اولان دوقتور سیروس برادران شکوهی نین بویوردوقلارینا اساس محمد لوی عباسی نین 52 ینجی ایله قدر تهراندا مصاحب لریندن اولموشدور . انقلابدان سونرا ایسه او سس سیز – سمیر سیز باشین سالیب ایشله ییردی . اوستاد مظفر درفشی نین دئدیینه گوره او 75 ینجی ایله قدر گوروشه ردی . مع الاسف اوزاماندان بو طرفه اوندان بیر سس – صدا ائشیدیلمیر . اوتن ایل طرابزونلو عالیم دوقتور انور اوزونون تشبثی و چابالاری ایله اونون دوورو مطبوعاتداکی یازی لاری توپلانیب ؛ ائله اورادا گون ایشیغینا چیخا بیلمیشدیر . ایندی چاغداش شاعیر و یازیچی اوستاد هاشیم ترلان منیم خواهیشم اوزره اوندان گوزل بیر خاطیره یازمیشدیر کی بو را دا اونون اوخوماغین سیزه ده نیسگیل ائدیرم .
آذربایجانین گورکملی ادیب و عالیمی محمدلو عباسیدن چاپ اولمامیش خاطیره لریم
1324 جی ایلده شهریورین 12 سینده آذربایجاندا یئنی باهار کولکلری اسنده، تهراندا محمدرضانین شاهلیق اداره سینین پایهلرینی سارسیتماغا باشلادی. آذرین 21 ینده ایسه خالقیمیزین ایگید اوغلو پیشه ورینین رهبرلیگی آلتیندا آذربایجان دموکرات فرقه سنین پایهلری قویولدو. فیرقه نین دوره سینه توپلانان فدایی دستهلری، مرکزی آذربایجاندا قولدورلوق حرکتینه سون قویدو. آذربایجاندا یئنی حیات باشلاندی. بئله بیر زاماندا ایکینجی دونیا محاربه سینین چتینلیکلری آلتیندا امن - آماندا ایدی. ایران اوچ بویوک دولتلرین اشغالی آلتیندا ایدی. آذربایجاندا یئرله شن کئچمیش شوروی قوشونلاری تبریزده (وطن یولوندا) آدلی روزنامه نشر ائدیردیلر . من او زاماندا تهراندا اولوردوم. یازدیقیم شعرلر بو روزنامهده چاپ اولوردو. من تهراندا اولسامدا آذربایجاندا گئدن آزادلیق حراکاتینی ایزله ییردیم. 21 آذر غلبه سیندن سونرا ائرته سی گونو تبریزه گئتدیم. من باکیدا آنادان اولموشام. اورتا مکتبده درس اوخویوردوم. غلمان ایلکین آدلی معلیمیمیز وارایدی. اونو وطن یولوندا روزنامه سینین اداره سینده گوردوم. گوروشندن سونرا او مندن سوروشدو سن باکیدا شعر یازیردین، بس نه اوچون ایندی یازمیرسان؟ منیم بیر شعریم باکیدا چاپ اولموشدو. معلیمیمه جواب وئردیم: من یئنهده شعر یازیرام. تهراندا هاشم حسنزاده عنوانی ایله سیزه گوندریرم، سیزده چاپ ائدیرسینیز. غلمان معلیم دئدی: بس تهراندان بیزه شعر یازیب گوندرن سیزسیز؟ دئدیم بلی منم. معلیمیم منیم الیمدن دوتوب دئدی: گهل گئدک سنی جعفر خندان ایله تانیش ائدیم. او منی بویوک بیر سالونا آپاردی. اوردا آدلارینی ائشیتدیگیم، اوزلرینی گورمه دییم گورکملی شاعیر و یازیچیلارلا آشنا ائلهدی. جعفر خندان، انور محمد خانلی، بسته کار جهانگیر جهانگیروولا منی تانیش ائدیب دئدی: هاشم حسنزاده باکیدا منیم شاگردلریمدن اولوب، تهراندا بیزه شعر یازیب گوندره نین اوزودور. جعفر خندان بو سوزلری ائشیدن کیمی خبر آلدی: ایندی فیکرینیز ندیر؟ تبریز ده قالاجاقسینیز یادا تهرانا گئده جکسینیز؟ من جواب وئردیم: اگر تبریزده ایش اولسا قالماق ایستهییرم. سالون خلوت اولاندان سونرا جعفر خندان زنگ ووردو، اوجا بویلو بیر کاپیتان ایچری گهلدی. جعفر خندان منی اونا نشان وئریب دئدی: دوستوموز هاشم حسن زاده نین گورهجگی ایشلرله تانیش ائله، او محمدلو عباسینین یئرینده ایشله یه جک. من محمدلو عباسینی اوزاقداندا اولسا تانییردیم. اونون وطن یولوندا، باکیدا چاپ اولان، تبریزده یاییلان (آذربایجان) مجلله سینده چاپ اولان مقالهلرینین هامیسینی اوخوموشدوم.
کاپیتان سلیمانوو منی اوز ایش اوتاغینا آپاریب گورهجهییم ایشلر باره سینده دئدی: بیز تبریزده اولان ادارهلره، مدرسهلره، کارخانالارا روزنامه وئریریک، امما اونلار گاهدان آبونه پوللارینی بیزه قایتارمیرلار. بیز سنه قبض دفترچه سی وئره جهییک، معین آدرسلره گئدیب آبونه پوللارینی آلیب رسید وئره جکسن. اگر آبونه قیمتینی قایتارماسالار روزنامه لری قطع اولاجاقدیر. من جدیت له ایشه باشلادیم. اون گوندن سونرا سلیمانوو منه دئدی: ایشلرین اعلادیر، ابونه پوللاری گئری قاییتماقدادیر. (وطن یولوندا) روزنامه- سینین دفترینده شاعیرلر مجلسی اوز ایشینه ادامه وئریردی. تبریز شاعیرلری هفته ده بیر گون بو مجلس ده شرکت ائدیردیلر. مجلس بویوک بیر سالوندا تشکیل اولوردو. تبریزین آدلی - سانلی شاعیرلری بوردا شرکت ائدیردیلر. ایندی او شاعیرلرده ن بئش نفری حیاتدادیر. اونلاردان یحیی شیدا، مظفر درفشی، آذراوغلو، عباس باریز، و من (او زامانکی هاشم حسنزاده و ایندیکی هاشم ترلان. بو مجلس حاقدا عالیم و گنج دوستوم رضا همراز- آذر تورک ژورنالیندا ایکی دیرلی مقاله یازمیشدیر.) دونیاسینی ده ییشن شاعیرلردن علی فطرت، میرمهدی اعتماد، چاووشی، نیکنام، صفت، کامل، محمد بیریا، محمد لو عباسی، مظلومی و باشقالاری شرکت ائدیردیلر. من چوخ شاعیرلر مجلسینده اولموشام. آمما وطن یولونداکی شاعیرلر مجلسی قاباقدا گئدیردی. محمدلو عباسی سونرادان آنا دیلیمیزده چاپ اولان درس کتابلارینین رییسی اولدو. بو درس کتابلاری، آذربایجان تاریخینده بیرینجی دفعه اولاراق، مادر یئرینه آنا- پدر یئرینه آتا- آب عوضینه سو یازیردیلار. میللی حوکومت زامانی حتی تازا آنادان اولان اوشاقلارا تورک دیلینده شناسنامه یازیلیردی. من میللی حکومت زامانیندا گورولن ایشلر باره سینده (گوموشو پئنجک) باشلیقلی خاطیره لی رومانیمدا یازمیشام. بو مقالهده ایسه فقط محمدلو عباسینین ملی حوکومتدن سونرا باشینا گهلن احوالاتدان یازیرام. قولدور رضا خانین اوغلو، محمدرضانین آذربایجاندا میللی حوکومتدن اوره یی یارالی ایدی. اونون غدار، حیلهگر باش وزیری قوام السلطنه میللی حوکومت ایله باغلادیغی قراردادا گوره آذربایجاندا انتخابات اولمالی ایدی. قرارا گوره تهراندان آذربایجانا تامینیه قوهلری گلملی ایدی. بو قوهلر زنگانا گهلن کیمی قوشون فرماندهی زنگانا وارد اولان کیمی آزادلیق عشقی ایله یانانلارا دیوان توتماغا باشلادی. میللی حوکومت زامانیندا قاچیب گیزله نن اوباشلار و فئودال زولفقاری لر خالقدان انتقام آلماق ایچون میدانا گیردیلر. دولت قوشونلاری میانایا طرف حرکت ائتمه یه باشلادیلار. تبریزده میللی حوکومت باشچیلاری سحرچاغی جلسه تشکیل وئریب آقای پیشهوری دولت قوشونلارینین ائوینده مقاومت ائتمه یی پیشنهاد ائتدی. آمما بعضی دولت باشچیلاری آقای پیشه ورینین علیهینه چیخدیلار. بو زامان پیشه وری بئش نفر اوز طرفدارلاری ایله تبریزی ترک ائتدیلر. آذر آیی نین 23اوچونجو گون ده منده توتولدوم. منی کلانتریه وئردیلر. صاباحیسی گونو بیزی نظمییه آپاردیلار. بورا دورت پنجره لی سالن ایدی. بیز اولینجی دسته ایدیک. سونرا باشقا کلانتریلردن گله لن زندانیلریده بورا گتیردیلر. زندانیلرین سایی دورت یوزه چاتدی. ایکی گون آج و سوسوز قالدیق، ترپنمه یه یئر یوخ ایدی. توالته گئتمک قدغن اولدوغونا گوره زندانیلر پنجه ره سیندیریب نظمیه نین حیه طینه ادرار ائدیردیلر. سالونو قوخوباشینا گوتوموشدو. دورت گوندن سونرا قاپی آچیلدی. بیر نفر دولو انداملی آدامی ایچری ایته له دیلر. اونون اینینده یالنیز بیر آلت کوینه گی، و بیرده آلت شلواری وار ایدی. او ایچه ریدکی زندانیلرین اوستونه ییخیلدی. اونون هر طرفی قانلی ایدی. باشینین دونموش توکلری اوزونه توکولموشدولر. کیم اولدوغونو تانیماق اولموردو. یئر اولمادیقینا گوره اونو یوخارییا طرف ایته له ییردیلر. سالونون یوخاری طرفینده یئریمیز وار ایدی. ائشیکده شاختا حکمورانلیق ائدیردی، آمما بیزیم یئریمیز چوخ ایستی ایدی. یارالی زندانی سورونه سورونه یوخاری باشدا بیزیم اوتوردوغوموز یئره چاتدی. بوردا اونا مانع اولمایان گوروب راحت اوزاندی. من اوندان خبر آلدیم، سیزین آدینیز ندیر؟ او خیریلتیلی سسله دئدی: من محمدلو عباسییم. من بو آدی ائشیدن کیمی جانیما تیترتمه دوشدو، تئز اونون اوزونه توکولموش ساچلارینی آرالاییب گوردوم محمدلو عباسینین اوزودور. او یومولو گوزلرینی آچیب منی گوره ن کیمی قوللارینی آچیب بوینوما سارییب دئدی: منیم حیاتیم سنه باغلیدیر، منه باخماسان اوله رم. من جواب وئردیم: قورخما من یانیندایام الیمدن گه له نی اسیر گلمه رم. او آستا- آستا سوزونه دوام ائتدی: منیم باشیمدا، بدنیمده یارالاریم چوخدور. خواهش ائدیرم بیر آز ایستی سو ایله منیم دونموش ساچلاریمی یوواسیز بلکه آغریلاری آزالا. من تئز آیاغا دوروب فیکیرلشدیم. بو ایش چتین اولسادا بیر یولو وار ایدی. تئز آیاغا دوروب چوخ چتینلیکله اوزومو قاپییا یئتیردیم. قاپینین دالیندا تهراندان گلمیش بیر سرباز دایانمیشدی. قاپینی گوجله آرالاییب فارسجا دئدیم «سرکار سه تومان میدم یک کاسه آب جوش به من بدهید. مریض داریم حالش خیلی بد است». سرباز قاپینی برک باغلادی. من اومیدیمی الده ن وئرمه ییب دئدیم: «سرکار پنج تومان میدهم» و بئش تومنلیی اونا نشان وئردیم. سرباز پولو گوره ن کیمی مندن آلیب «صبر کن» دئییب گئتدی. بیر آزدان سونرا روبرو اوتاقدا پریموسون سه سین ائشیتدیم. آمما گوزله مه لی ایدیم. نئچه دقیقه ده ن سونرا سرباز قاپینی آچیب یغله ویده قاینار سویو منه وئردی. زندانیلر ائله بیلدیلرکی الیمدکی ایچملی سودور. منه طرف هجوم ائتمه یه باشلادیلار آمما سویو داغ گورنده گئرییه چکیلدیلر. من اوزومو بیر نوع یوخاری یئتیردیم. تمیز پارچانی داغ سویا باتیریب قانلی ساچلارینی یوماغا باشلادیم. بئله لیکله محمدلو عباسینین یاخشلاشیردی. ایکی گونده ن سونرا عباسینین آدینی سه سله دیلر. عباسی منه دئدی: من قاپییا گئده بیلمیرم لطفا سیز گئدین اگر بیزیم ائودن گلسه لر اونلارا دئه منه لباس گتیرسینلر. من قاپییا گئدیب عباسینین حیات یولداشینی گوردوم. او منی گوره ن کیمی تانیدی سئوینجک حالدا خبر آلدی: محمدلو عباسی بوردادیرمی؟ جواب وئردیم: بلی بوردادیر، دئییر منه لباس گه تیر سینله ر. او منیم سوزلریمی ائشیدن کیمی گئتدی. گون اورتادان سونرا یئنه عباسی نی چاغیر دیلار. بو دفعه عباسی نین خانیمی منه بویوک بیر باغلاما وئردی. اونون ایچینده گئییم پالتاریندان سونرا چلو خورشت ده وارایدی. محمدلوعباسی أوزونون توتولماقی باره سینده بیزه بئله دئدی: من دوروشکه ایله نظمییه نین قاباغیندان ائوتوردوم. بیر نفر منی تانییب دوروشکه نین قاباغین ساخلاییب اوجا سسله فریاد ائیله دی: من بو آدامی تانییرام بو فرقه چی دیر! نظمییه نین قاباغیندا اولان اوباشلار منی دوروشکه دن اندیریب هی ویرماغا باشلادیلار. تهراندان گهلن الی سلاحلی سربازلاردا اوباشلارا قوشولوب سرنیزه ایله منی نئچه یئرده ن یارالادیلار و اینیمده اولان پالتارلاریمی چیخارددیلار. بیر ساعت نظمییه قاباغیندا یارالی، اوزانمیش حالدا قالدیم. سونرا منی گتیریب نظمییه تحویل وئردیلر.
بیز محمدلو عباسی نین پالتارلارینی عوض ائدنده اینینده کی گرم کونی چیقاردا بیلمیردیک، چونکو سرنیزه یارالارینا یاپیشیب قالمیشدی. نئچه گونده ن سونرا اونون حالی یاخشی اولموشدو. محمدلو عباسی 9 گون نظمییه ده بیزیم له ایدی. اونون خانواده سی تبریزده آدلی- سانلی اولدوغونا گوره اونو آزاد ائتدیلر. او بیزده ن آیریلاندا منی قوجاغینا باسیب دئدی: من حیاتیمی سیزه بورجلویام. سن آزاد اولاندان سونرا گوروشریک. بیر ایلده ن سونرا من زینداندان آزاد اولدوم. بیر مدت بو دوراندان اوتدو. واجب ایشیم اولدوغونا گوره تبریزه گلمیشدیم. ساعت میدانیندان اوزو آشاغی گئدیردیم، اوزاقدان محمدلو عباسی منه طرف گه لنده گوردوم. یای اولدوغونا آغ فلانئل کت شلوار و باشیندا آغ شاپو وارایدی. اونو گوره ن کیمی سئویندیم. بوآن دا او بیر نغرله اوز- به- اوز گه لیب دایانیب صحبت ائتمه یه باشلادیلار. من دایانیب اونلارین صحبتلرینین قورتارماقینی گوزله دیم. من آیری طرفه باخیردیم. نظریمی اونلارا طرف چئویره نده داها محمد عباسینی گورمه دیم. خیاباندا تردد چوخ اولدوغونا گوره اونو ایتیردیم. چوخ پریشان اولدوم. نئچه ایل اوندان سونرا تهراندا محمدلو عباسی نی مخبرالدوله میدانیندا گوردوم. منیم قاباغیمدا اوتدو. او منی گورمه دی، آمما من اونو تانیدیم. اونونلا گئدیب گوروشمک ایسته دیم آمما فیکریمده ن داشیندیم چونکو ایسته مه دیم زندان خاطیره له رینی یادینا سالیم.
بو منیم محمدلو عباسی ایله آخیرنجی گوروشوم اولدو. محمدلو عباسی چوخ ساوادلی آدام ایدی. آنا دیلمیزده اولان یازیلاری دققته شایان ایدی. «وطن یولوندا» قزه تینده و آذربایجان ژورنالیندا چاپ اولان علمی، ادبی مقالهلری هامینی حیران ائدیردی. من اونون مقالهلرینی باشدان آیاغا اوخویاردیم. وطن یولوندا قزه تی تبریزده ن گئدنده آذربایجان ژورنالی نین خصوصی آیریلیق شماره سی چیخمیشدی. اوردا محمدلو عباسی باره سینده خصوصی مقاله یازیلمیشدی. مقاله نین باشیندا بئله بیر عنوان وارایدی: آذربایجانین گورکملی عالیمی محمدلو عباسی. شکلی ده چاپ اولموشدو. "
عالیمین ان ده یرلی ایش لریندن بیریسی تانینمیش سیاح شاردنین سفرنامه سینین بئش جلد ده تهراندا ایشیق اوزو گورموش فارسجایا ترجمه سی ایدی . او ؛ هابئله انقلابچی شاعیر کرمانشاهلی ابوالقاسم لاهوتی نین ده شعر دیوانین 1320 ینجی ایلده تبریزده چاپا یئتیره بیلمیشدیر . م . لو عباسی نین داها دقته لایق ایش لریندن اوز هم یئرلی سی اولان بویوک معاریف پرور میرزه محمد علی خان تربیت له انگلیس لی ادوار براون – ون مطبوعات تاریخینین فارسجا یا ترجمه سی ایدی کی دونه – دونه باسیلمیشدیر . او ؛ هابئله برهان قاطع کیمی بویوک و آغیر بیر سوزلویو ده چاپا حاضیرلامیشدیر کی گویا بویوک بیر اودول ده کسب ائتمیشدیر . بو سطیرلرین یازاری اونون آشاغیداکی مقاله لرین گوروب یا اوخوموشدور .
1- آذربایجان آزاد اولدو
محمد لوی عباسی – خاور نو – نومره 104 – آذر 1324 – دیقابر 15
2-آذربایجانین تاریخی – علمی آثاریندان – رشیدیه شهر جیگی
محمد لو عباسی – شفق – نومره 1 – صص 60-62 تبریز – چاپخانه رضائی – شهریور 1324 – آغوست 1946
3-سووه ت آذربایجانی دوستلاری جمعیتینین اهمیتی
م. محمد لو عباسی – ص 9-7 ؛ شفق ؛ نومره 2 – اسفند 1324 – فیورال 1946
4- آذربایجان اجتماعی – علمی سیمالاری
شیخ صفی الدین اردبیلی
محمد لوی عباسی – شفق – نومره 3 – صص 34-37 - آبان 1324 – اوکتیابر 1945
5- آذربایجاندا ملی مطبوعات مسئله سینه دائر
م. محمد لو عباسی – شفق نومره 5-4 – صص 70-64 – اردی بهشت – خرداد 1325 – آپریل – مای 1946
6- آذربایجان دیلی حقینده
م . عباسی – قیزیل صحیفه لر کیتابی – اصل قایناق ؛ آذربایجان – نومره 45 – آبان 1325 نویابر 4
7- دارالسلطنه تبریزین تاریخ و جغرافیاسی عنوانلی شازدا نادر میرزانین اثری حقینده
محمد لو عباسی – شفق – صص 38-46 – نومره 2 مهر 1324 – ستیابر 1945
8-مطبوعات عالمنه بویوک خدمت
م. محمد لو عباسی – شفق ص 56 – نومره 7
9- آذربایجان دیلینده درس کتابلارمیز
محمد لوی عباسی – شفق نومره 7 – مرداد 1325 – اییول 1946 – صص 41-46
قایناقلار
1-آنا دیلی ؛ بئشینجی کیتاب ؛ میللی حوکومت چاغیندا نشر اولموش اثر
2- شفق مجله سی نین دووره سی – 1324 -1325 ینجی ایل تبریز
3- اوستاد محمد علی فرزانه نین مقاله لری – رضا همراز
4- سياحتنامه شاردن ترجمه محمد لوي عباسي، طهران 1335 شمسي
5- بو سطیرلری یازارین – رضا همراز - شخصی یادداشت لاری
http://www.salarsolmaz.blogfa.com/post/121
.رمان سیاسی و تاریخی جیمز آلدریج درباره حکومت ملی آذربایجان
جیمز آلدریج نویسنده و خبرنگار مشهور استرالیائی و انگلیسی که در جنگ جهانی دوم به عنوان خبرنگار جنگ در بسیاری از مناطق خاورمیانه از جمله یونان حضور داشته چندین رمان نوشته است که یکی از آنها به عنوان "دیپلمات" در مورد حکومت ملی آذربایجان و کردستان می باشد در این داستان تحریکات انگلیس را در ایران بعد از جنگ جهانی دوم و مخصوصا نقشی را که بریتا...نیای کبیر در خفه کردن نهضت دموکراتیک آذربایجان و کردستان بازی کرده می نمایاند.که این کتاب به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شده است و در ایران هم در سال 1330 توسط ع. میترا به فارسی ترجمه شده است. خواندن این کتاب را به دوستان توصیه می کنم.
Harold Edward James Aldridge (born 10 July 1918) is an Australian-British writer and journalist. His World War II despatches were published worldwide and he was the author of over 30 books, both fiction and non-fiction works, including war and adventure novels and books for children.
Aldridge's most successful and most widely published novel The Diplomat was released in 1949.[13] An espionage and political drama set amidst the Azerbaijan Revolution in Iran, the novel received mixed reviews. The Anglo-Soviet Journal called it absorbing and impressive.[14] An American review for Kirkus, however, whilst acknowledging the book's premise to be promising and original, labelled it as slow, repetitive and awkward in style.[15
شنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۵ ه.ش.
ياشاسين ميللي حوكومت!
سعید متین پور
بو گون 21 آذر دير.61 بير ايل دير باشلانيب!61 ايلليك بير گونون 61-نجي ايل دونومودور.بير باشا چاتماميش رومان كيمي ميليونلار آذربايجانلي نين گوزو اونونده آچيلميش بير گرچك.بو توكنمه ميش روماني يالنيز آذربايجان يوخ، بوتون ايران و دونيا توركلري ده اوخويابيلرلر.بير خالقين دوولتلشمه اورنگي دير.بوتون ايران و اورتادوغو ايچين ده بير دئموكرات دوولت اورنگي ساييلابيلر.
توركلوگوموز بير گرچك ايسه، بير دونمده سوسياليست لريميزين ميللي حوكومت قورماغا چاليشمالاري دا بير گرچك دير."ميللي" دئديگيميزده بيريسي دئيه بيلر:بو گونكو ميلليت چي ليگيميز ايله فرقلي دير دئموكرات فيرقه سينين ميللي ليگي!اما بيريسي دئيه بيلمز آذربايجان ميللي حوكومتي ميلليت چي ليك ائتمه دي.بيرينجي كز اولاراق، ايراندا بير مدرن دوولت حوكومتي ساييلاراق، دئموكرات فيرقه سي تورك ديليني رسمي اعلان اتتدي.بو ايش بوتون اولكه ده ياشايان توركلرين گوزو اونونده ايدي و گوزو اونونده دير.فارس ديلي و اونون ميتولوژيك تاريخينين هژموني سيندن قورتولماغي بيرينجي كز آذربايجان دئموكرات فيرقه سي ايران آيدينينا آنلاتدي.بو رومان بيتمك زوروندادير.اوندان واز گئچمك، گئچميشده كي آيدينلاريميزين توركلوك دن واز گئچمه سينه بنزه يه بيلر.
سيد جعفر پيشه وري نين سوندوغو آذربايجان موختاريتي، توركلر ايچين واز گئچيلمز بير تاريخي پروژه دير.اونو آنلامادان و بو وارليغي منيمسه مدن، ايرلي سورمك چوخ چتيندير.بيز وارليغيميزدان گئچمه گي چوخ راحتجاسينا باجاريريق؛ فارسچي آيدين(!؟) بابالاريميزدان قالان ياديگار كيمي!يوخسا ايدئولوژيك دونملر ارثيه سي اولان سياست اويونلاريني منيمسه مه گي تئز اورگنيريك؛ نه اولور بونلاردان واز گئچسك!دئموكرات فيرقه سيني اونوتماق يوخسا اونو بير باغيمسيز دوولت اورنگي كيمي اورتايا قويماق، بير تاريخي پروژه نين سيلينمه سي يوخسا مسخ ائتمه سي كيمي دير.فيرقه دن بيزه قالان و بو گون اونا باغلاناجاغيميز، آذربايجان توركچولوگودور.اونو گوتوره ليم.
تاريخيميزدن، ايسته ديگيميز ايدئولوژيميز ايچين بير شئي لر سئچمك يوخسا بير شئي لري سيلمك يالنيز تاريخ و توپلوم ايله دوغال ايلگيميزي انگلله يه جك.تاريخيميزده بو گونكو دوشونجه ميزين ايزلري وار.اونلاري گوتوره ليم، توركلوگوموزون ائلئمانلارينين هئچ بيريسيندن واز گئچمه دن.واريميز يالنيز تاريخيميزدن و ياشاديغيميز بو گونكو توپلوموموزدان آلينير."ميللي حوكومت" او وارليقلاردان بيرسي دير؛ ياشاسين وارليغيميز!
http://saidmatinpour.blogspot.ca/2006/12/blog-post_8585.html
Subscribe to:
Posts (Atom)